گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۳۰

گر چنین بخت نگون عبرت ‌کمین پیدا شود
هر قدر سر بر فلک سایم زمین پیدا شود
هیچکس محرم نوای سرنوشت شمع نیست
جای خط یارب زبانم از جبین پیدا شود
در گلستانی‌ که خواند اشک من سطر نمی
سایهٔ‌ گل تا ابد ابرآفرین پیدا شود
دامن وحشت ز سیر این چمن نتوان شکست
دیده مژگان برهم افشارد که چین پیدا شود
آن‌سوی خویشت چه عقبا و چه دنیا هیچ نیست
بگذر از خود تا نگاهی پیش‌بین پیدا شود
بازگرداند عنان جهد عیش رفته را
موم اگر از آب‌گشتن انگبین پیدا شود
بسکه بی رویت در این‌کهسار جانهاکنده‌ام
هرکجا نامم بری نقش نگین پیدا شود
ناله تا دستی‌ کند در یاد دامانت بلند
چون نیستانم ز هر عضو آستین پیدا شود
عالم آب است دشت و در ز شرم سجده‌ام
بی‌عرق‌ گردد جبینم تا زمین پیدا شود
در تماشاگاه امکان آنچه ما گم کرده‌ایم
بیدل آخر از نگاه واپسین پیدا شود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر چنین بخت نگون عبرت ‌کمین پیدا شود
هر قدر سر بر فلک سایم زمین پیدا شود
هوش مصنوعی: اگر قدرت سرنوشت منفی خود را نشان دهد، هرچقدر هم که سرم را به آسمان بلند کنم، باز هم زمین و واقعیت زندگیم را نمی‌توانم نادیده بگیرم.
هیچکس محرم نوای سرنوشت شمع نیست
جای خط یارب زبانم از جبین پیدا شود
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از راز و سرنوشت شمع باخبر نیست. ای خدا، جای دیگر نشانه‌هایم، ای کاش زبانم از پیشانی‌ام نمایان شود.
در گلستانی‌ که خواند اشک من سطر نمی
سایهٔ‌ گل تا ابد ابرآفرین پیدا شود
هوش مصنوعی: در باغی که اشک من خوانده می‌شود، سایه‌ گل هرگز نخواهد بود مگر اینکه همیشه ابر زیبایی پیدا شود.
دامن وحشت ز سیر این چمن نتوان شکست
دیده مژگان برهم افشارد که چین پیدا شود
هوش مصنوعی: در این چمن، ترس و وحشت آن‌قدر زیاد است که نمی‌توان دامن آن را رها کرد. اگر چشمانم را ببندم و به آرامش برسم، نشانه‌ای از ناراحتی و مشکل ظهور خواهد کرد.
آن‌سوی خویشت چه عقبا و چه دنیا هیچ نیست
بگذر از خود تا نگاهی پیش‌بین پیدا شود
هوش مصنوعی: فراتر از خودش هیچ چیزی از آینده یا دنیا وجود ندارد، پس از خودت عبور کن تا دیدگاهی روشن و پیش‌بینانه به دست آوری.
بازگرداند عنان جهد عیش رفته را
موم اگر از آب‌گشتن انگبین پیدا شود
هوش مصنوعی: اگر مقداری از خوشی و لذت زندگی که از دست رفته است، دوباره به دست آید، مثل این است که عسل از آب جدا می‌شود و پیدا می‌شود.
بسکه بی رویت در این‌کهسار جانهاکنده‌ام
هرکجا نامم بری نقش نگین پیدا شود
هوش مصنوعی: به قدری در غم دوری از تو در دل دارم که هر جا نامم برده شود، مانند نشانی روی انگشتر معروف می‌شود.
ناله تا دستی‌ کند در یاد دامانت بلند
چون نیستانم ز هر عضو آستین پیدا شود
هوش مصنوعی: ناله‌ی من به قدری بلند است که ممکن است کسی را به یاد تو بیندازد، چرا که من مانند نی، از هر سمت و عضوی، صدا و نشانه‌ای از خودم را بیرون می‌آورم.
عالم آب است دشت و در ز شرم سجده‌ام
بی‌عرق‌ گردد جبینم تا زمین پیدا شود
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به زیبایی و شگفتی از عالم و طبیعت اشاره می‌کند. او به گونه‌ای توصیف می‌کند که زمین مانند یک دشت وسیع و پرآب است. در این حال، او از شدت شرم و تواضع برای سجده کردن، در تلاش است که جبین خود را روی زمین بگذارد، طوری که اگر عرقی از پیشانی‌اش بریزد، زمین نمایان‌تر شود. این بیان نشان‌دهنده عمیق‌ترین احساسات humility و خضوع در برابر عظمت عالم است.
در تماشاگاه امکان آنچه ما گم کرده‌ایم
بیدل آخر از نگاه واپسین پیدا شود
هوش مصنوعی: در مکانی که امکان وجود دارد، ممکن است آنچه را که ما از دست داده‌ایم، در نهایت دوباره ببینیم.