گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۲۷

شوق موسی نگهم رام تسلی نشود
تا دو عالم چمن‌اندود تجلی نشود
همچو یاقوت نخواهی سر تسلیم افراخت
تا به طبع آتش و آب تو مساوی نشود
عیش هستی اگر آمادهٔ رسوایی نیست
قلقل شیشه‌ات آن به که منادی نشود
رم نما جلوه نگاهی به کمندم دارد
صید من رام فسونهای تسلی بشود
نفی خود کرده‌ام آن جوهر اثبات کجاست
تا کی این لفظ رود از خود و معنی نشود
ضعف سرمایه‌ام از لاف غرور آزادم
من و آهی که رگ‌گردن دعوی نشود
چون شرر دیده وران می‌گذرند از سر خویش
این عصا راهبر مقصد اعمی نشود
عشق اگر عام کند رسم خودآرایی را
محملی نیست در‌ین دشت‌که لیلی نشود
خامشی پرده برانداز هزار اسرار است
نفس سوخته یارب دم عیسی نشود
سربلند تب خورشید محبت بیدل
زیردست هوس سایهٔ طوبی نشود

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شوق موسی نگهم رام تسلی نشود
تا دو عالم چمن‌اندود تجلی نشود
هوش مصنوعی: عشق و شوق موسی نمی‌گذارد که آرامش پیدا کنم، تا زمانی که این دو جهان پر از جلوه‌های زیبایی نباشد.
همچو یاقوت نخواهی سر تسلیم افراخت
تا به طبع آتش و آب تو مساوی نشود
هوش مصنوعی: مثل یاقوت نخواهی بود که سر به تسلیم فرود آوری تا زمانی که آتش و آب تو به یک اندازه نرسند.
عیش هستی اگر آمادهٔ رسوایی نیست
قلقل شیشه‌ات آن به که منادی نشود
هوش مصنوعی: اگر زندگی‌ات پر از لذت و خوشی است، باید آماده‌ی پذیرش پیامدهای آن هم باشی. بهتر است شیشۀ خوشی‌هایت آرام بماند، تا این‌که صدای رسوایی‌ات به گوش همه برسد.
رم نما جلوه نگاهی به کمندم دارد
صید من رام فسونهای تسلی بشود
هوش مصنوعی: به من نگاهی بینداز، که آن نگاه مانند کمند من را به دام می‌آورد. من در چنگال جادوهای آرامش، صید شده‌ام و تسلیم می‌شوم.
نفی خود کرده‌ام آن جوهر اثبات کجاست
تا کی این لفظ رود از خود و معنی نشود
هوش مصنوعی: من خود را نفی کرده‌ام، حالا حقیقت وجود کجاست؟ تا کی این کلمات فقط از وجود خود بگذرند و به معنای واقعی نرسند؟
ضعف سرمایه‌ام از لاف غرور آزادم
من و آهی که رگ‌گردن دعوی نشود
هوش مصنوعی: من به خاطر ناتوانی در ثروت و داشتن غرور کاذب از قید هر نوع ادعایی رها شده‌ام و فقط آهی به دل دارم که نمی‌توانم آن را به نمایش بگذارم.
چون شرر دیده وران می‌گذرند از سر خویش
این عصا راهبر مقصد اعمی نشود
هوش مصنوعی: وقتی که شعله‌وران از سر خود عبور می‌کنند، این عصا که راهنمای مقصد است، به نابینایی تبدیل نمی‌شود.
عشق اگر عام کند رسم خودآرایی را
محملی نیست در‌ین دشت‌که لیلی نشود
هوش مصنوعی: اگر عشق به‌صورت عمومی درآید و خودآرایی را به‌وجود آورد، در این دشت جایی برای لیلی وجود ندارد.
خامشی پرده برانداز هزار اسرار است
نفس سوخته یارب دم عیسی نشود
هوش مصنوعی: سکوت می‌تواند هزاران راز را فاش کند، اما آه سوخته‌ی من، همچون دم عیسی، کارساز نیست.
سربلند تب خورشید محبت بیدل
زیردست هوس سایهٔ طوبی نشود
هوش مصنوعی: عشق و محبت هرگز زیر دست هوس و دغدغه‌های زودگذر نمی‌آید و همواره در درخشش و بزرگی خود پابرجاست.