گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۲۶

گر چنین اشکم ز شرم پرگناهی می‌رود
همچو ابر از نامه‌ام رنگ سیاهی می‌رود
بی‌جمالت جز هلاک خود ندارم در نظر
مرگ می‌بیند چو آب از چشم ماهی می‌رود
سعی قاتل را تلافی مشکل است از بسملم
تا به عذر آیم زمان عذرخواهی می‌رود
لنگر جمعیت دل در شکست آرزوست
موج چون ساکن شد ازکشتی تباهی می‌رود
از هوسهای سری بگذر که در انجام کار
شمع این محفل به داغ بی‌کلاهی می‌رود
گیر و دار اوج دولتها غباری بیش نیست
بر هوا چون گردباد اورنگ شاهی می‌رود
تیره‌بختی هم شبستان چراغان وفاست
داغ تا روشن شود زیر سیاهی می‌رود
کیست گردد منکر گل کردن اسرار عشق
رنگها اینجا به سامان گواهی می‌رود
ای نفس پیش از هوا گشتن خروشی ساز کن
فرصت عرض قیامت دستگاهی می‌رود
شمع تصویرم، مپرس از درد و داغ حسرتم
اشک من عمریست ناگردیده راهی می‌رود
بیدل انجام تماشا محو حیرت گشتن است
این همه سعی نگه تا بی‌نگاهی می‌رود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر چنین اشکم ز شرم پرگناهی می‌رود
همچو ابر از نامه‌ام رنگ سیاهی می‌رود
هوش مصنوعی: اگر اشک من به خاطر شرم از گناه باشد، مانند ابر، سیاهی از نوشته‌ام محو می‌شود.
بی‌جمالت جز هلاک خود ندارم در نظر
مرگ می‌بیند چو آب از چشم ماهی می‌رود
هوش مصنوعی: جز به خاطر زیبایی تو، چیزی جز نابودی خود نمی‌بینم. مرگ مانند آبی است که از چشم ماهی بیرون می‌رود و به آن می‌نگرد.
سعی قاتل را تلافی مشکل است از بسملم
تا به عذر آیم زمان عذرخواهی می‌رود
هوش مصنوعی: تلاش قاتل برای جبران کارش سخت است، زیرا وقتی می‌خواهم عذرخواهی کنم، زمان برای عذرخواهی از دست می‌رود.
لنگر جمعیت دل در شکست آرزوست
موج چون ساکن شد ازکشتی تباهی می‌رود
هوش مصنوعی: دل انسان به خاطر آرزوهایش دچار شکست و ناکامی است. وقتی که زندگی آرام می‌شود و دیگر خبری از هیجان نیست، نشان‌دهنده این است که کشتی وجود انسان به سوی تباهی و از دست رفتن امیدها پیش می‌رود.
از هوسهای سری بگذر که در انجام کار
شمع این محفل به داغ بی‌کلاهی می‌رود
هوش مصنوعی: از خواسته‌ها و آرزوهای بی‌مورد بگذر، چرا که در نتیجه‌ی این کار، نور و روشنی این مکان به خاطر نادانی و بی‌توجهی از بین می‌رود.
گیر و دار اوج دولتها غباری بیش نیست
بر هوا چون گردباد اورنگ شاهی می‌رود
هوش مصنوعی: در تلاش‌های بلندپروازی‌های حکومت‌ها، چیزی بیشتر از یک غبار در هوا وجود ندارد؛ مانند گردبادی که نشانه‌ای از تاج و تخت پادشاهی را می‌برد.
تیره‌بختی هم شبستان چراغان وفاست
داغ تا روشن شود زیر سیاهی می‌رود
هوش مصنوعی: بدبختی شب را مثل شبستانی روشن نشان می‌دهد، دردی که باید به روشنی تبدیل شود، اما همچنان در ظلمت باقی است.
کیست گردد منکر گل کردن اسرار عشق
رنگها اینجا به سامان گواهی می‌رود
هوش مصنوعی: کیست که منکر شود زیبایی عشق در رنگ‌ها و حالاتی که اینجا به وضوح نمایان است؟
ای نفس پیش از هوا گشتن خروشی ساز کن
فرصت عرض قیامت دستگاهی می‌رود
هوش مصنوعی: ای جان، قبل از اینکه به دنیا بیایی، ناله‌ای سر کن. زمان قیامت در حال نزدیک شدن است و فرصت مناسبی برای ابراز خودت در پیش است.
شمع تصویرم، مپرس از درد و داغ حسرتم
اشک من عمریست ناگردیده راهی می‌رود
هوش مصنوعی: من همچون شمعی هستم که هرگز از درد و حسرت‌های خود نمی‌توانم سخن بگویم؛ اشک‌های من سال‌هاست که بدون اینکه به جایی برسند، به راه خود ادامه می‌دهند.
بیدل انجام تماشا محو حیرت گشتن است
این همه سعی نگه تا بی‌نگاهی می‌رود
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر می‌گوید که حاصل دیدن و تماشا، غرق شدن در شگفتی است. تمام تلاش او برای نگاه کردن به چیزی است که در نهایت بدون نگاه می‌گذرد و از دست می‌رود.