غزل شمارهٔ ۱۵۲۵
بعد ازینت سبزه خط در سیاهی میرود
ای ز خود غافل زمان خوش نگاهی میرود
میشود سرسبزی این باغ پامال خزان
خوشدلیهایت به گرد رنگ کاهی میرود
با قد خمگشته فکر صید عشرت ابلهیست
همچو موج از چنگ این قلاب ماهی میرود
چاره دشوار است در تسخیر وحشتپیشگان
نکهت گل هر طرف گردید راهی میرود
جان به پیش چشم بیباکت ندارد قیمتی
رایگان این گوهر از دست سپاهی میرود
سرخوش پیمانهٔ ناز محیط جلوهایم
موج ما از خود به دوشکجکلاهی میرود
نیست صابون کدورتهای دل غیر ازگداز
چون شود خاکستر از آتش سیاهی میرود
صیقل زنگار کلفتها همین آه است و بس
ظلمت شب با نسیم صبحگاهی میرود
کیست گردد مانع رنگ از طواف برگ گل
خون من تا دامنت خواهی نخواهی میرود
از خط او دم مزن بیدل که این حرف غریب
بر زبان خامه ی صنع الاهی می رود
غزل شمارهٔ ۱۵۲۴: دل ز پیاش عمرهاست سجده کمین میرودغزل شمارهٔ ۱۵۲۶: گر چنین اشکم ز شرم پرگناهی میرود
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بعد ازینت سبزه خط در سیاهی میرود
ای ز خود غافل زمان خوش نگاهی میرود
هوش مصنوعی: پس از این، سبزه و زیبایی به میان سیاهی میآید، ای کسی که از خود غافل هستی؛ لحظههای خوش و زیبا در حال از دست رفتناند.
میشود سرسبزی این باغ پامال خزان
خوشدلیهایت به گرد رنگ کاهی میرود
هوش مصنوعی: این باغ که پر از سرسبزی و زندگی است، به خاطر خوشدلیها و شادیهای تو، کمکم رنگ و رویی خاکی و پژمرده به خود میگیرد.
با قد خمگشته فکر صید عشرت ابلهیست
همچو موج از چنگ این قلاب ماهی میرود
هوش مصنوعی: اندیشهی لذتجویی و سرخوشی در افرادی که در کمند آن به دام افتادهاند، همانند امواجی است که از چنگ یک قلاب به دور میشود.
چاره دشوار است در تسخیر وحشتپیشگان
نکهت گل هر طرف گردید راهی میرود
هوش مصنوعی: راهحل دشواری است برای کنترل و تسلط بر کسانی که رعب و وحشت را در دلها میافکنند، در حالی که بوی گل در همه جا پخش شده و به سمت آن میرود.
جان به پیش چشم بیباکت ندارد قیمتی
رایگان این گوهر از دست سپاهی میرود
هوش مصنوعی: جان انسان در مقابل دیدگاه شجاعانه تو ارزش چندانی ندارد؛ زیرا این گوهر گرانبها به راحتی از چنگ سپاهی میگریزد.
سرخوش پیمانهٔ ناز محیط جلوهایم
موج ما از خود به دوشکجکلاهی میرود
هوش مصنوعی: در حال نوشیدن شرابی شاداب و خوشحال هستیم، ظاهری زیبا و دلنشین داریم، و مانند موجی که بر دوش فردی با کلاه کج میرقصد، در حال حرکت و نشاط هستیم.
نیست صابون کدورتهای دل غیر ازگداز
چون شود خاکستر از آتش سیاهی میرود
هوش مصنوعی: هیچ چیز مانند آتش عشق نمیتواند کدورتهای دل را از بین ببرد و وقتی درد و غم تمام شود، تنها خاکستر آن باقی میماند.
صیقل زنگار کلفتها همین آه است و بس
ظلمت شب با نسیم صبحگاهی میرود
هوش مصنوعی: زنگار مشکلات و کدورتها با همین آه و اندوه پاک میشود و تاریکی شب با وزش نسیم صبحگاهی از بین میرود.
کیست گردد مانع رنگ از طواف برگ گل
خون من تا دامنت خواهی نخواهی میرود
هوش مصنوعی: کیست که مانع از رنگ گرفتن گلبرگ های گل من شود؟ خون من به دامنت میریزد، خواهی یا نخواهی.
از خط او دم مزن بیدل که این حرف غریب
بر زبان خامه ی صنع الاهی می رود
هوش مصنوعی: از خط او چیزی نگو، ای بیدل، چون این سخن عجیب فقط بر زبان قلم خداوند جاری میشود.
حاشیه ها
1396/09/16 23:12
حاجی کمال
دلم برات تنگ شده شیرین