غزل شمارهٔ ۱۵۲۱
هر که آمد در جان بیکستر از ما میرود
کاروانها زین ره باریک تنها میرود
از شکست اعتبار آگاه باید زیستن
نیست بیگرد پری راهی که مینا میرود
سر خط مضمون زلفش کج رقم افتاده است
شانه گر صد خامه پردازد چلیپا میرود
گر سر رفتن بود سوی گریبان رو کنید
شمع زپن محفل برون بیزحمت پا میرود
بیوداع جاه نتوان از دنائت وارهید
سایه با آثار این دیوار یکجا میرود
طمطراق عالم عبرت تماشاکردنیست
پیش پیشش بانگ خرگرم است مرزا میرود
زاهدان بر خود مچینید اینقدر سودای پوچ
ریش و فش آخر چو پشم از کون دنیا میرود
انتظار صبح محشر عالمی را خاک کرد
عمرها رفتو همین امروز و فردا میرود
کاش موهومی به فریاد غبار ما رسد
رنگها باید پری افشاند عنقا میرود
در کمین صنعت علم و فنون دیوانگیست
بام و در، بیجستجو آخر به صحرا میرود
ششجهت واماندهٔ یاس سراغ مدعاست
نام فرصت نیستکمگر بر زبانها میرود
حیف دانایی که گردد غافل از آزادگی
در تلاشگوهر، آب روی دریا میرود
دوستانگر مدعا عرض پیام آرزوست
قاصد دیگر چه لازم فرصت ما میرود
پی غلط کرده است بیدل آمد و رفت نفس
خلق میآید به آیینی که گویا میرود
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر که آمد در جان بیکستر از ما میرود
کاروانها زین ره باریک تنها میرود
هوش مصنوعی: هر کسی که به ما نزدیکتر میشود، به نوعی از ما جدا میشود. کاروانها در این مسیر باریک به تنهایی حرکت میکنند.
از شکست اعتبار آگاه باید زیستن
نیست بیگرد پری راهی که مینا میرود
هوش مصنوعی: انسان باید از خطر از دست دادن اعتبار خود آگاه باشد و در زندگی با احتیاط پیش برود. هیچ راهی برای رسیدن به زیبایی و کمال وجود ندارد که به آسانی قابل دستیابی باشد.
سر خط مضمون زلفش کج رقم افتاده است
شانه گر صد خامه پردازد چلیپا میرود
هوش مصنوعی: زلف او به صورتی منحنی و زیبا آراسته شده است و اگر چه هر قلمی بخواهد دربارهاش بنویسد، کماکان شکوه و زیباییاش به گونهای است که مانند صلیب میماند.
گر سر رفتن بود سوی گریبان رو کنید
شمع زپن محفل برون بیزحمت پا میرود
هوش مصنوعی: اگر قرار است سر از بدن جدا شود، به سوی یقه بروید، شمعی که در میانه جمع روشن است، بدون زحمت قدم به قدم بیرون میرود.
بیوداع جاه نتوان از دنائت وارهید
سایه با آثار این دیوار یکجا میرود
هوش مصنوعی: بدون خداحافظی نمیتوان از پستیها و رذالتها رهایی یافت، زیرا سایهی انسان همیشه با آثار و نشانههای گذشتهاش همراه است.
طمطراق عالم عبرت تماشاکردنیست
پیش پیشش بانگ خرگرم است مرزا میرود
هوش مصنوعی: جهان با تمام زیباییها و شگفتیهایش، همچون نمایشی است که برای عبرت گرفتن تماشا میشود. در این نمایش، صدای کارگر در حال کار به گوش میرسد و آقای میرزا در حال حرکت است.
زاهدان بر خود مچینید اینقدر سودای پوچ
ریش و فش آخر چو پشم از کون دنیا میرود
هوش مصنوعی: دست از این خیالهای بیفایده بکشید، ای ریاضتکشها. چراکه در نهایت، مانند پشم که از بدن جدا میشود، از دنیا خواهید رفت و هیچ چیز همراهتان نخواهد ماند.
انتظار صبح محشر عالمی را خاک کرد
عمرها رفتو همین امروز و فردا میرود
هوش مصنوعی: انتظار رسیدن روز قیامت باعث شده است که زندگی بسیاری از افراد به هدر برود. عمرها گذشته و همچنان این انتظار ادامه دارد، ولی امروز و فردا هم از دست میرود.
کاش موهومی به فریاد غبار ما رسد
رنگها باید پری افشاند عنقا میرود
هوش مصنوعی: ای کاش موجودی خیالی به کمک ما بیاید و غبار دلتنگیمان را برطرف کند. ما نیاز داریم که رنگها و زیباییها نمایان شوند، اما مثل پرندهی افسانهای، این آرزو ممکن است به دست نیاید و از دست برود.
در کمین صنعت علم و فنون دیوانگیست
بام و در، بیجستجو آخر به صحرا میرود
هوش مصنوعی: در تلاش برای یادگیری علم و هنر، دیوانگی در کمین است؛ درهای ورود و خروج این واقعیت را نشان میدهد که بدون جستجو و تلاش، نهایتاً انسان به بیراهه میرود و به صحراهای ناشناخته میرسد.
ششجهت واماندهٔ یاس سراغ مدعاست
نام فرصت نیستکمگر بر زبانها میرود
هوش مصنوعی: در همه جهات، ناامیدی به دنبال هدف است و نام فرصتی نیست که کم کم در زبانها شنیده میشود.
حیف دانایی که گردد غافل از آزادگی
در تلاشگوهر، آب روی دریا میرود
هوش مصنوعی: تاسفآور است که کسی با وجود دانایی، از اهمیت آزادی و تلاش برای کسب ارزشهای واقعی غافل بماند، چرا که این بیتوجهی میتواند باعث از بین رفتن اصول اساسی زندگیاش شود.
دوستانگر مدعا عرض پیام آرزوست
قاصد دیگر چه لازم فرصت ما میرود
هوش مصنوعی: اگر دوستان بخواهند خواستهها و آرزوهای خود را به ما برسانند، نیازی به پیامآوری نیست؛ زیرا زمان ما در حال گذر است.
پی غلط کرده است بیدل آمد و رفت نفس
خلق میآید به آیینی که گویا میرود
هوش مصنوعی: بیدل به دنبال شخصی است که در رفت و آمد است و نفس مردم با حالتی خاص به دنیا میآید و میرود، انگار که این حالتی طبیعی است.
حاشیه ها
1398/01/08 12:04
سعید
لطفا بیت اول رو اصلاح کنید
«هر که آمد در جهان بیکستر از ما میرود»