گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۱۸

چون آب روان پر مگذر بی‌خبر از خود
کز هرچه ‌گذشتی‌، نگذشتی مگر از خود
در بارگه عشق نه ردی نه قبولی‌ست
ای تحفه‌کش هیچ تو خود را ببر از خود
گرد نفسی بیش ندارد سحر اینجا
کم نیست دهی عرض اثر این قدر از خود
در پلهٔ موهومی ما کوه گران است
سنگی‌که ندارد به ترازو شرر از خود
چشمی بگشا منشاء پرواز همین است
چون بیضه شکستی دمدت بال و پر از خود
هیهات به صد دشت و در از وهم دویدیم
اما نرسیدیم به‌ گرد اثر از خود
گرتا به ابد در غم اسباب بمیرد
عالم همه راضی‌ست به این دردسر از خود
افتاد به‌گردن‌، غم پیری‌، چه توان‌کرد
زبن حلقه هم افسوس نرفتم بدر ازخود
سیر سر زانو هم از افسون جنون بود
افکند خیالم به جهان دگر از خود
سهل است ‌گذشتن ز هوسهای دو عالم
گر مرد رهی یک دو قدم درگذر از خود
یاران عدم تاز، غبار تپشی چند
پیش ازتو فشاندند درین دشت و دراز خود
واکش به تسلیکدهٔ ‌کنج تغافل
بشنو من و مای همه چون‌گوش‌کر از خود
ای موج‌گر احسان طلب در نظر تست
در وصل‌گهر هم نگشایی‌کمر از خود
آیینه شدن چیست درین محفل عبرت
هنگامه تراشیدن عیب و هنر از خود
در خلق گر انصاف شود آینه‌دارت
بیدل چو خودت کس ننماید بتر از خود

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون آب روان پر مگذر بی‌خبر از خود
کز هرچه ‌گذشتی‌، نگذشتی مگر از خود
هوش مصنوعی: مانند آب روان، به سوی جلو حرکت کن و از خود غافل نباش. آگاه باش که هر چیزی را که از آن عبور می‌کنی، تنها از خودت عبور نکرده‌ای.
در بارگه عشق نه ردی نه قبولی‌ست
ای تحفه‌کش هیچ تو خود را ببر از خود
هوش مصنوعی: در عشق هیچ نشانی از قبول یا رد وجود ندارد، ای کسی که هدیه می‌آوری، خود را از خودت کنار بکش و فارغ از خویشتن باش.
گرد نفسی بیش ندارد سحر اینجا
کم نیست دهی عرض اثر این قدر از خود
هوش مصنوعی: سحر و جادوی اینجا کم نیست، اما هیچ‌چیز بیش از یک نفس گرد نمی‌گردد و تأثیرات شخصی‌ام را نمی‌توانم به‌طور کامل نشان دهم.
در پلهٔ موهومی ما کوه گران است
سنگی‌که ندارد به ترازو شرر از خود
هوش مصنوعی: در پله‌ای فرضی، کوه سنگینی وجود دارد که سنگی دارد بدون اینکه هیچ شعله‌ای از خود ساطع کند.
چشمی بگشا منشاء پرواز همین است
چون بیضه شکستی دمدت بال و پر از خود
هوش مصنوعی: چشمت را باز کن، زیرا که منبع پرواز و اوج‌گیری در همین جاست. وقتی که غم و مشکلات را کنار بگذاری و خود را آزاد کنی، همانند پرنده‌ای که از تخم بیرون می‌آید و بال و پر خود را می‌گشاید، می‌توانی به آسمان‌ها پرواز کنی.
هیهات به صد دشت و در از وهم دویدیم
اما نرسیدیم به‌ گرد اثر از خود
هوش مصنوعی: هرگز به هیچ جا نتوانستیم برسیم، هرچند که در دشت‌ها و دره‌های فراوانی به جستجو پرداختیم، اما هیچ نشانه‌ای از خود پیدا نکردیم.
گرتا به ابد در غم اسباب بمیرد
عالم همه راضی‌ست به این دردسر از خود
هوش مصنوعی: اگر کسی در غم و اندوه بماند و به خاطر آن بمیرد، جهان تماماً با این درد و رنج او کنار خواهد آمد و در این وضعیت راضی است.
افتاد به‌گردن‌، غم پیری‌، چه توان‌کرد
زبن حلقه هم افسوس نرفتم بدر ازخود
هوش مصنوعی: غم پیری به دوش من افتاده و نمی‌دانم چه کار می‌توانم بکنم. افسوس که نتوانستم از این دردها و مشکلات رهایی یابم.
سیر سر زانو هم از افسون جنون بود
افکند خیالم به جهان دگر از خود
هوش مصنوعی: نگاه به سر زانو نشان می‌دهد که حتی این حالت نیز تحت تأثیر اوهام و جنون قرار گرفته است. این فکر باعث می‌شود که ذهنم به جهان دیگری فراتر از خودم پرواز کند.
سهل است ‌گذشتن ز هوسهای دو عالم
گر مرد رهی یک دو قدم درگذر از خود
هوش مصنوعی: اگر مردی در مسیر حقیقت قرار گیرد، به راحتی می‌تواند از خواسته‌های دنیوی و دنیای دیگر عبور کند و چند قدم از خود و خواسته‌هایش بگذرد.
یاران عدم تاز، غبار تپشی چند
پیش ازتو فشاندند درین دشت و دراز خود
هوش مصنوعی: دوستان و یاران غایب، مدت‌ها قبل از تو در این دشت وسیع، نشانه‌هایی از خود به جای گذاشته‌اند.
واکش به تسلیکدهٔ ‌کنج تغافل
بشنو من و مای همه چون‌گوش‌کر از خود
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به حالتی اشاره می‌کند که در آن افراد به طور ناآگاهانه و بی‌توجه نسبت به اطراف خود زندگی می‌کنند. او از دیگران می‌خواهد که صدای او را بشنوند، اما می‌بیند که همه به مانند افرادی کر، از خود غافل هستند و توجهی به او ندارند. در واقع، این عبارت نشان‌دهندهٔ عدم توجه و آگاهی جمعی است.
ای موج‌گر احسان طلب در نظر تست
در وصل‌گهر هم نگشایی‌کمر از خود
هوش مصنوعی: ای کسی که در جستجوی خوبی و لطف هستی، در نظر داشته باش که حتی در زمان وصال نیز خود را پشت سر نگذاری.
آیینه شدن چیست درین محفل عبرت
هنگامه تراشیدن عیب و هنر از خود
هوش مصنوعی: به چه معناست که در این جمع عبرت‌آموز، در تلاشیم تا عیب‌ها و هنرهای خود را بشناسیم و آن‌ها را اصلاح کنیم؟
در خلق گر انصاف شود آینه‌دارت
بیدل چو خودت کس ننماید بتر از خود
هوش مصنوعی: اگر در آفرینش انصاف رعایت شود، کسی مانند تو نخواهد بود که خود را بدتر از تو نشان دهد.