گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۱۶

به‌کوی‌دوست‌که تکلیف بی‌نشانی بود
غبار گشتنم اظهار سخت ‌جانی بود
ز ناتوانی شبهای انتظار مپرس
نفس‌ کشیدن من بی ‌تو شخ‌کمانی بود
گذشتم از سر هستی به همت پیری
قد خمیده پل آب زندگانی بود
به هیچ جا نرسیدم ز پرفشانی جهد
چو شمع شوخی پروازم آشیانی بود
خوش آن‌نشاط‌که از جذبهٔ دم تیغت
چو اشک خون مرا بی‌قدم روانی بود
من از فسرده‌دلی نقش پا شدم ورنه
به طالع ‌کف خاک من آسمانی بود
گلی نچیده‌ام از وصل‌، غیر حیرانی
مراکه چون مژه آغوش ناتوانی بود
فغان که چارهء بیتابی‌ام نیافت کسی
به رنگ نالهٔ نی دردم استخوانی بود
چه نقشهاکه نبست آرزو به فکر وصال
خیال بستن من بی ‌تو کلک مانی بود
ز بسکه داشت سرم شورتیغ او بیدل
چو صبح خندهٔ زخمم نمک‌فشانی بود

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به‌کوی‌دوست‌که تکلیف بی‌نشانی بود
غبار گشتنم اظهار سخت ‌جانی بود
هوش مصنوعی: در مسیر دوستی که مشخص نیست چه سرنوشتی داریم، گرد و غبار بودن من، نشان‌دهنده این است که بر سختی‌ها غلبه کرده‌ام و همچنان ایستاده‌ام.
ز ناتوانی شبهای انتظار مپرس
نفس‌ کشیدن من بی ‌تو شخ‌کمانی بود
هوش مصنوعی: از ناتوانی در شب‌های انتظار، چنین بگو که نفس کشیدن من بدون تو، مثل خفه شدن در دیوار است.
گذشتم از سر هستی به همت پیری
قد خمیده پل آب زندگانی بود
هوش مصنوعی: از مرحله وجود گذر کردم و با اراده‌ای که از سالخوردگی دارم، متوجه شدم پل زندگی مانند آب جاری است که به سمتی پیش می‌رود.
به هیچ جا نرسیدم ز پرفشانی جهد
چو شمع شوخی پروازم آشیانی بود
هوش مصنوعی: من به جایی نرسیدم از تلاش‌های بی‌فایده، مثل شمعی که با نورش دیگران را خوشحال می‌کند، اما خودم هیچ مکانی برای آرامش و سکون ندارم.
خوش آن‌نشاط‌که از جذبهٔ دم تیغت
چو اشک خون مرا بی‌قدم روانی بود
هوش مصنوعی: خوشا آن شادی که از تاثیر و جذبهٔ شمشیر تو، مثل اشک خون، بی‌وقفه و بدون هیچ حرکتی از من برود.
من از فسرده‌دلی نقش پا شدم ورنه
به طالع ‌کف خاک من آسمانی بود
هوش مصنوعی: من به خاطر ناراحتی و دل‌سردی‌ام به این وضع دچار شدم، در حالی که اگر اوضاع خوب بود، سرنوشتم به گونه‌ای دیگر و برتری از خاکم بود.
گلی نچیده‌ام از وصل‌، غیر حیرانی
مراکه چون مژه آغوش ناتوانی بود
هوش مصنوعی: من هیچ گلی از وصلی نچیده‌ام، فقط در حیرت به سر می‌برم، زیرا مانند مژه‌ای هستم که در آغوش ناتوانی قرار دارد.
فغان که چارهء بیتابی‌ام نیافت کسی
به رنگ نالهٔ نی دردم استخوانی بود
هوش مصنوعی: ای کاش کسی به حال بی‌تابی من رحم کند، اما هیچ‌کس درمانی برای درد من نیافت. نالهٔ نی مانند فریاد من است و درد من عمیق و استخوانی است.
چه نقشهاکه نبست آرزو به فکر وصال
خیال بستن من بی ‌تو کلک مانی بود
هوش مصنوعی: آرزوهای زیادی در ذهنم از وصل تو به وجود آمده، اما بدون تو، تمام این نقش و نگارها فقط یک خیال و تصویر زودگذر است.
ز بسکه داشت سرم شورتیغ او بیدل
چو صبح خندهٔ زخمم نمک‌فشانی بود
هوش مصنوعی: به خاطر شدت احساساتی که در دلم داشتم، زخم‌های قلبی‌ام مانند صبحی که پر از خنده است، با لطافت و ناشی از درد، در حال جاری شدن و به نمایش گذاشتن خود بود.

حاشیه ها

1397/01/11 00:04

.
‌توضیحِ بیتِ دوم:
.
.
ز ناتوانیِ شب‌های انتظار، مپُرس
نفس‌ کشیدنِ من بی ‌تو شَخ‌کمانی بود
.
(بیدل دهلوی)
.
برای درکِ کاملِ این بیت ابتدا نیاز است به توضیحِ کلمه ی «شخ کمانی» یا «شق کمانی».
.
این اصطلاح زمانی کاربرد داشته که کماندار، کمانی محکم و سفت و خم نشدنی را می‌کشیده و تیر پرتاب میکرده.
.
این نوعِ کمان را برای این سفت و خشک می‌ساخته‌اند که تیر، محکم‌تر و با شتابِ بیشتری پرتاب شود.
.
شخ کمانی، کاری سخت و انرژی‌بَر و طاقت‌فرسا بوده است.
.
چون کشیدنِ کمان به خودی خود سخت بوده، چه رسد به کمانی که خشک و با قابلیتِ ارتجاعیِ کمتر ساخته می‌شده.
.
در کنارِ این مقوله باید این را هم مدِ نظر داشت که در اشعارِ بیدل، کمانِ کشیده شده، بسیار دفعات به دهانِ باز و در حالِ نفس کشیدن تشبیه شده است.
.
مثلِ این بیت:
.
به شوقِ کینه ستم‌پیشه زندگی دارد
کمان، همین نفسی می‌کشد به زورِ خدنگ!
.
پس معنای ظاهری و تحت‌الفظلیِ بیت، این است که:
.
(از سختیِ شب‌های انتظار چه بگویم و چگونه راجع به آن حرف بزنم، که بدونِ تو حتا نفس کشیدن «که لازمه‌ی حرف زدن است» هم به سختیِ کشیدنِ کمانی محکم، سخت بود و ناتوان کننده)
.
در کنارِ این معنایِ تحت‌الفظی، این بیت شاملِ ظریف‌کاری های ادبی و بیدلانه‌ای است که بعضی از این قرارند:
.
1 - فعلِ کشیدن که مشترک است بینِ «تیر» و «نفَس»
.
2 - یاد آوریِ «آه از دلِ سوخته» که در ادبیات معمولاً به تیری تشبیه می‌شده که به هدف می‌خورده و اینجا این معنا متبادر می‌شود که حتا توان و امیدِ آه کشیدن هم نداشتم که حدِ اقل آهم به دلت اثر کند. چرا که تیرِ آه که معمولا امیدِ افرادِ مظلوم است هم در این زمان به کمانی سخت و محکم افتاده است.
.
3 - یاد آواریِ قامتِ خمیده به تشابهِ کمان و سختیِ بارِ فراق بر دوشِ شاعر که موجبِ خمیدگیِ قامتش شده است. اگر قامتِ انسان خم باشد، نفس کشیدن دشوار خواهد بود. در اینجا این معنا متبادر می‌شود که قامتم مانند کمانی شخ بود و راست نمی‌شد که راحت نفس بکشم. البته کمان با کشیدن بیشتر خم می‌شود. اما این معنا صرفا به ذهن متبادر می‌شود و در تشبیه، به وضوح نیامده است.
.
تشبیهِ قامتِ خم به کمان، در ادبیاتِ ما سابقه دارد، چنان که حافظ می‌گوید:
.
قدِ خمیده‌ی ما، سهلت نماید اما
بر چشمِ دشمنان تیر، با این کمان توان زد!
.
4 - آهنگِ مصرعِ اول در استفاده ی پیاپی از حرفِ (آ) که در اثرِ تکرار، حسی بغض آلود و آه کشنده در حینِ خواندنِ بیت به مخاطب القا می‌کند.
.
.
در همین معنا، بیتِ دیگری هم دارد که از نظرِ حسی به پای این بیت نمی‌رسد و آن این است که:
.
آن‌جا که بی‌دماغی، زورآزمای عجز است
دارد نفس‌ کشیدن، تکلیفِ شخ‌کمانی
.
(بیدلِ‌دهلوی)
.
کانالِ تلگرامیِ برکه‌ی کهن پیوند به وبگاه بیرونی