غزل شمارهٔ ۱۵۱۳
آنروز که پیدایی ما را اثری بود
در آینهٔ ذره غبار نظری بود
نقشی ندمیدیم به صد رنگ تامل
نقاش هوس خامهٔ موی کمری بود
گرعافیتی هست ازین بحر برون است
غواص ندانست که ساحل گهری بود
از جرات پرواز به جایی نرسیدیم
جمعیت بی بال و پری، بال و پری بود
تا شوقکشد محمل فرصت، مژه بستم
دربار شرر شوخی برق نظری بود
نگذاشت فلک با تو مقابل دل ما را
فریاد که آیینه به دست دگری بود
روزی که گذشتی ز سر خاک شهیدان
هر گرد که در پای تو افتاد سری بود
آخر ز خودم برد به راه تو نشستن
آسودگی شعله کمین سفری بود
دلکشتهٔ یکتایی حسنست وگرکه
در پیش تو آیینه شکستن هنری بود
بیدل به تمناکدهٔ عرض هوسه
از دلدو جهان شور و ز ماگوشکری بود
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آنروز که پیدایی ما را اثری بود
در آینهٔ ذره غبار نظری بود
هوش مصنوعی: در آن روزی که ما در آینه حضور داشتیم، تنها یک رد کوچکی از ما به جا ماند که شبیه ذرهای غبار بود.
نقشی ندمیدیم به صد رنگ تامل
نقاش هوس خامهٔ موی کمری بود
هوش مصنوعی: ما رنگ و بوی مختلفی به تصویر ندادیم، چون آرزو و میل ما تنها به موهای کمری فرد مورد نظر خلاصه میشد.
گرعافیتی هست ازین بحر برون است
غواص ندانست که ساحل گهری بود
هوش مصنوعی: اگر نجاتی هست، از دریا به دور است. غواص نمیداند که در ساحل مروارید وجود دارد.
از جرات پرواز به جایی نرسیدیم
جمعیت بی بال و پری، بال و پری بود
هوش مصنوعی: ما به خاطر جسارتمان نتوانستیم به هدفی برسیم، چون جمعیتی که دور و بر ما بود، در حالی که بدون بال و پر بودند، اما در دلاشان آرزوهای پرواز وجود داشت.
تا شوقکشد محمل فرصت، مژه بستم
دربار شرر شوخی برق نظری بود
هوش مصنوعی: در حالی که منتظر فرصت هستم و شوق سفر مرا به خود مشغول کرده، چشمانم را بستم تا لحظه ای از زیبایی و درخشندگی نگاه کسی را تجربه کنم که به طور شوخی به من توجه کرده است.
نگذاشت فلک با تو مقابل دل ما را
فریاد که آیینه به دست دگری بود
هوش مصنوعی: سرنوشت اجازه نداد ما به خاطر تو به دلایل خود فریاد بزنیم، زیرا بازتاب احساسات ما در دست کسی دیگر بود.
روزی که گذشتی ز سر خاک شهیدان
هر گرد که در پای تو افتاد سری بود
هوش مصنوعی: زمانی که از کنار قبر شهیدان عبور کردی، هر دانه خاکی که به پای تو افتاد، نشانهای از سر آنها بود.
آخر ز خودم برد به راه تو نشستن
آسودگی شعله کمین سفری بود
هوش مصنوعی: در نهایت، از خودم جدا شدم و به سوی تو رفتم، جایی که آرامش و راحتی وجود داشت. این سفر مانند آتش زیر خاکستر بود که میسوزید و منتظر فرصتی برای بروز بود.
دلکشتهٔ یکتایی حسنست وگرکه
در پیش تو آیینه شکستن هنری بود
هوش مصنوعی: دلباختهٔ زیبایی یکتا و منحصر به فرد است و اگر شکستن آیینه در حضورت هنری به شمار میرود، باید گفت این کار هنر نیست.
بیدل به تمناکدهٔ عرض هوسه
از دلدو جهان شور و ز ماگوشکری بود
هوش مصنوعی: در طلب خواستههایش، دلی پر از شوق و ناپایداری دارد و از بیتوجهی ما به صدای دلش در دو جهان، ناراحت است.