گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۱۱

شب‌که وصل آغوش‌پرداز دل دیوانه بود
از هجوم زخم شوق آیینهٔ ما شانه بود
عشق‌می‌جوشید هرجاگرد شوخی‌داشت‌حسن
رنگ شمع از پرفشانی عالم پروانه بود
یاد آن عیشی‌که از رنگینی بیداد عشق
سیل در ویرانهٔ من باده در پیمانه بود
از محیط ما و من توفان‌کثرت اعتبار
نه صدف‌گل‌کرد اماگوهر یکدانه بود
از تپیدنهای دل رنگ دو عالم ربختند
هر کجا دیدم بنایی گرد این ویرانه بود
راز دل از وسعت مشرب به رسوایی‌کشید
دامن صحرا گریبان چاکی دیوانه بود
خانه وبرانی به روی آتش من آب ریخت
سوختنها داشتم چون شمع با‌ کاشانه بود
جرم آزادیست‌کر نشناخت ما را هیچکس
معنی بیرنگ ما از لفظ پر بیگانه بود
عالمی را سعی ما و من به خاموشی رساند
بهر خواب مرگ شور زندگی افسانه بود
اختلاط خلق جز ژولیدگی صورت نبست
هر دو عالم پیچش یک گیسوی بی‌شانه بود
چشم‌لطف‌از سخت‌رویان‌داشتن بی‌دانشی‌ست
سنگ در هرجا نمایان‌گشت آتشخانه بود
دوش حیرانم چه می‌پیمود اشک از بیخودی
کز مژه تا خاک کویش لغزش مستانه بود
مفت سامان ادب کز جلوه غافل می‌روبم
چشم واکردن دلیل وضع گستاخانه بود
هرکجا رفتیم سیر خلوت دل داشتیم
بیدل‌آ‌غوش فلک هم روزنی زین خانه بود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شب‌که وصل آغوش‌پرداز دل دیوانه بود
از هجوم زخم شوق آیینهٔ ما شانه بود
هوش مصنوعی: شب، زمانی که آغوش محبوب دل دیوانه را در آغوش می‌گیرد، از شدت میل و شوق مانند زخم‌هایی که بر دل نشسته است، تاب می‌آورد و در این حال، وجود ما مانند آینه‌ای است که به شانه‌ی این عشق اشاره دارد.
عشق‌می‌جوشید هرجاگرد شوخی‌داشت‌حسن
رنگ شمع از پرفشانی عالم پروانه بود
هوش مصنوعی: عشق در هر جایی که شوخی و لطافت وجود داشت، به آرامی و سرنشینی می‌جوشید. زیبایی شمع از درخشش و تابش پروانه به وجود می‌آید.
یاد آن عیشی‌که از رنگینی بیداد عشق
سیل در ویرانهٔ من باده در پیمانه بود
هوش مصنوعی: به یاد آن لحظه‌های خوشی که در اثر زیبایی و شادی عشق، همه چیز در ویرانه‌ام مانند شراب در پیمانه می‌جو‌شید.
از محیط ما و من توفان‌کثرت اعتبار
نه صدف‌گل‌کرد اماگوهر یکدانه بود
هوش مصنوعی: محیط و دنیای ما پر از تنوع و کسرت است. اگرچه در این هیاهو و شلوغی، ممکن است چیزهای زیادی را ببینیم و شناخته‌شده باشند، اما در پس این ظاهر، ارزش و گوهر واقعی به تعداد اندک و خاصی تعلق دارد.
از تپیدنهای دل رنگ دو عالم ربختند
هر کجا دیدم بنایی گرد این ویرانه بود
هوش مصنوعی: از تپش‌های دل، رنگ و بوی دو جهان را ربودند. هر جا که نگاهی انداختم، بنای زندگی دور این ویرانه را دیدم.
راز دل از وسعت مشرب به رسوایی‌کشید
دامن صحرا گریبان چاکی دیوانه بود
هوش مصنوعی: دلایل و احساسات عمیق و نیز رازهای دل، از وسعت و عمق تجربیات زندگی به جایی رسید که باعث رسوایی و درهم شکستن دامن صحرا شد؛ این درهم شکستن به‌گونه‌ای عمیق و دیوانه‌وار بود.
خانه وبرانی به روی آتش من آب ریخت
سوختنها داشتم چون شمع با‌ کاشانه بود
هوش مصنوعی: خانه و زندگی‌ام را بر سر آتش مشکلاتم سرد کرده‌ای. گرچه دلم به سوختن شمعی می‌ماند که در کنار خانه‌ام است و تحمل درد و ناراحتی‌ها را دارد.
جرم آزادیست‌کر نشناخت ما را هیچکس
معنی بیرنگ ما از لفظ پر بیگانه بود
هوش مصنوعی: جرم ما این است که آزادی را درک نکرده‌اند و هیچ‌کس نمی‌داند ما چه هستیم؛ هویت واقعی ما از کلمات و نشانه‌های بیگانه جداست.
عالمی را سعی ما و من به خاموشی رساند
بهر خواب مرگ شور زندگی افسانه بود
هوش مصنوعی: تلاش و کوشش ما باعث سکوت یک عالم شد، خواب مرگ همچون افسانه‌ای بود که شوری در زندگی به همراه داشت.
اختلاط خلق جز ژولیدگی صورت نبست
هر دو عالم پیچش یک گیسوی بی‌شانه بود
هوش مصنوعی: اختلاط مردم فقط به سردرگمی و عدم نظم ظاهری می‌انجامد، زیرا در حقیقت، همه چیز به یک نوع پیچییدگی و در هم آمیختگی شبیه به موهای پریشان وابسته است.
چشم‌لطف‌از سخت‌رویان‌داشتن بی‌دانشی‌ست
سنگ در هرجا نمایان‌گشت آتشخانه بود
هوش مصنوعی: داشتن توجه و محبت از سوی افرادی که سخت‌دل و غیرقابل دسترس هستند، نشان‌دهنده نادانی است. در هر کجا که سنگ و سختی وجود داشته باشد، در واقع آتش‌نشینی در آنجا حس می‌شود.
دوش حیرانم چه می‌پیمود اشک از بیخودی
کز مژه تا خاک کویش لغزش مستانه بود
هوش مصنوعی: دیشب در حال غمگینی و حیرانی، اشک از چشمانم می‌ریخت و نمی‌دانستم چرا. این اشک تا زمین کوی محبوبم می‌آمد و مانند فردی مست به جلو و عقب می‌رفت.
مفت سامان ادب کز جلوه غافل می‌روبم
چشم واکردن دلیل وضع گستاخانه بود
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که من به خاطر زیبایی‌های ادب و هنر، از چیزهایی که مرا غافلگیر می‌کنند دور می‌شوم. وقتی چشمانم را باز می‌کنم، متوجه می‌شوم که وضعیت بی‌ادبانه‌ای را تجربه می‌کنم.
هرکجا رفتیم سیر خلوت دل داشتیم
بیدل‌آ‌غوش فلک هم روزنی زین خانه بود
هوش مصنوعی: هرجا که رفتیم، دل‌مان را آرامش و خلوتی همراه داشتیم. حتی در آغوش آسمان نیز یک دریچه از این خانه برای ما وجود داشت.