غزل شمارهٔ ۱۵۰۱
تا دل از انجمن وصل تو مأیوس نبود
جوهر ناله درین آینه محسوس نبود
شب که شوق تو خسک در جگر محفل ریخت
شعلهٔ شمع به بیتابی فانوس نبود
بسکه نرنگ دو عالم به خرامت فرش است
نقش پا هم به رهت جز پر طاووس نبود
یاد آن عیش که در انجمن ذوق وصال
داشت پیغام جضوری که به صد بوس نبود
سعی پرواز من آخر عرقی ریخت به خاک
اشک هم اینقدرش کوشش معکوس نبود
تا بر آییم ز خجلتکدهٔ دام امید
بال برهم زدنی جز کف افسوس نبود
سیر آیینهٔ دل ضبط نفس میخواهد
ورنه آزادی ما اینهمه محبوس نبود
نوبهاری که تصور به خیالش خون است
ما به آن رنگ ندیدیمکه محسوس نبود
جلوه در محفل ما جمله نقابآراییست
شمع آن بزم نیفروختکه فانوس نبود
در تظلمکده دیر محبت بیدل
ناله فریاد دلی داشتکه ناقوس نبود
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا دل از انجمن وصل تو مأیوس نبود
جوهر ناله درین آینه محسوس نبود
هوش مصنوعی: تا زمانی که دل از جمع و موندن با تو ناامید نشده، نالههایم در این آینه قابل احساس نیستند.
شب که شوق تو خسک در جگر محفل ریخت
شعلهٔ شمع به بیتابی فانوس نبود
هوش مصنوعی: به هنگام شب که عشق و آرزوی تو دل محفل را پر کرد، شعلهٔ شمع در دل تاب و تلاطم فانوس وجود نداشت.
بسکه نرنگ دو عالم به خرامت فرش است
نقش پا هم به رهت جز پر طاووس نبود
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جلوههای دنیا، فرش زیر پای تو به خاطر راه رفتنت نقش و نگاری دارد که جز پر طاووس به چشم نمیآید.
یاد آن عیش که در انجمن ذوق وصال
داشت پیغام جضوری که به صد بوس نبود
هوش مصنوعی: یاد روزهایی را میکند که در جمع دوستان لحظات خوشی را تجربه کرده است. این یادآوری به او میگوید که هیچ پیغامی از دوری و جدایی نمیتواند جای آن لذت را بگیرد، حتی اگر با صد بوسه هم بیان شود.
سعی پرواز من آخر عرقی ریخت به خاک
اشک هم اینقدرش کوشش معکوس نبود
هوش مصنوعی: با تلاش برای پرواز، در نهایت عرق عمیق من به زمین ریخت و اشکهایم نیز به همین مقدار نشاندهندهی ناکامی بودند.
تا بر آییم ز خجلتکدهٔ دام امید
بال برهم زدنی جز کف افسوس نبود
هوش مصنوعی: برای رهایی از شرم و ناامیدی، هیچ چارهای جز حسرت و افسوس باقی نمانده است.
سیر آیینهٔ دل ضبط نفس میخواهد
ورنه آزادی ما اینهمه محبوس نبود
هوش مصنوعی: برای درک حقیقت درونی و آرامش خاطر، نیاز به کنترل نفس داریم، در غیر این صورت، آزادی ما به این اندازه محدود نمیشد.
نوبهاری که تصور به خیالش خون است
ما به آن رنگ ندیدیمکه محسوس نبود
هوش مصنوعی: بهاری که در خیال او مانند خون به نظر میرسد، ما رنگی از آن ندیدهایم زیرا که قابل لمس نیست.
جلوه در محفل ما جمله نقابآراییست
شمع آن بزم نیفروختکه فانوس نبود
هوش مصنوعی: در محفل ما همه چیز نمایشی و فریبنده است، شمعی که در این مجلس روشن نیست، چون چراغی وجود ندارد که نورش را منعکس کند.
در تظلمکده دیر محبت بیدل
ناله فریاد دلی داشتکه ناقوس نبود
هوش مصنوعی: در محلی که محبت و عشق به نظارت و بررسی میرسد، دل بیدل ناله و فریادی داشت، اما صدایی برای اعلام آن نبود.