گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۰۲

شب که جز یأس به کام دل مأیوس نبود
ناله هم غیر صدای کف افسوس نبود
از خودم می‌برد آن سیل که چون ریگ رو‌ان
آبش از آینهٔ آبله محسوس نبود
دل مأیوس صنم‌خانهٔ اندیشه کیست
رنگ اشکی نشکستیم‌ که ناقوس نبود
ناله در پردهٔ دل بیهده می‌سوخت نفس
شمع ما این همه وامانده فانوس نبود
گوش ارباب تمیز انجمن سیماب است
ورنه بی‌تابی دل نیز کم از کوس نبود
ای جنون خوش ادب از کسوت هستی ‌کردی
آخر این جیب هوس پردهٔ ناموس نبود
زنگ غفلت شدم و پرده رازت ‌گشتم
صافی آینه جز دیده جاسوس نبود
تا به یک پر زدن آیینهٔ قمری می‌ریخت
حلقهٔ داغ تو در گردن طاووس نبود
دل به هر رنگ که بستیم ندامت گل کرد
عکس و آیینه به هم جز کف افسوس نبود
سجده‌اش آیینهٔ عافیتم شد بیدل
راحت نقش قدم غیر زمین‌بوس نبود

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شب که جز یأس به کام دل مأیوس نبود
ناله هم غیر صدای کف افسوس نبود
هوش مصنوعی: در شب، جز ناامیدی چیزی برای دل وجود نداشت و افسوس، تنها صدایی بود که شنیده می‌شد.
از خودم می‌برد آن سیل که چون ریگ رو‌ان
آبش از آینهٔ آبله محسوس نبود
هوش مصنوعی: این سیل، که مانند ریگ در حال حرکت است، من را از خودم دور می‌کند و آنقدر قوی است که حتی هم نمی‌توانم آینهٔ آبله را که در حال جاری شدن است ببینم.
دل مأیوس صنم‌خانهٔ اندیشه کیست
رنگ اشکی نشکستیم‌ که ناقوس نبود
هوش مصنوعی: دل ناامید، مانند خانه‌ای از افکار، چه کسی است که رنگ اشک را نشکسته است، چرا که صدای زنگی در اینجا وجود ندارد.
ناله در پردهٔ دل بیهده می‌سوخت نفس
شمع ما این همه وامانده فانوس نبود
هوش مصنوعی: صداهای درون دل بی‌نتیجه بود و چراغ ما با این همه احساس تنها و خاموش مانده بود، اما نورافکن نبود.
گوش ارباب تمیز انجمن سیماب است
ورنه بی‌تابی دل نیز کم از کوس نبود
هوش مصنوعی: گوش ارباب، محل توجه و نظارت جمع است و اگر این توجه نبود، دل نیز برای شنیدن و جذب اطلاعات کم از صدای طبل نبود.
ای جنون خوش ادب از کسوت هستی ‌کردی
آخر این جیب هوس پردهٔ ناموس نبود
هوش مصنوعی: ای جنون باوقار، از لباس وجود به راستی، جیب هوس دیگر پرده‌ای برای نگه‌داری ناموس نیست.
زنگ غفلت شدم و پرده رازت ‌گشتم
صافی آینه جز دیده جاسوس نبود
هوش مصنوعی: در زمان غفلت و بی‌توجهی‌ام، رمز و راز تو برایم روشن شد؛ وقتی به حقیقت نگاه کردم، تنها چیزی که از آن پرده برداشت، چشم‌های ناظر بود.
تا به یک پر زدن آیینهٔ قمری می‌ریخت
حلقهٔ داغ تو در گردن طاووس نبود
هوش مصنوعی: تا زمانی که یک بار پرواز کردی، مانند آیینه‌ای که نور ماه را منعکس می‌کند، حلقه‌ای داغ از عشق تو بر گردن طاووس وجود نداشت.
دل به هر رنگ که بستیم ندامت گل کرد
عکس و آیینه به هم جز کف افسوس نبود
هوش مصنوعی: هرچقدر که دل را به محبت یا گرایش به چیزهای مختلف سپردیم، در نهایت پشیمانی و اندوه نصیب‌مان شده است، و در آینه، فقط حسرت و افسوس را می‌توانیم ببینیم.
سجده‌اش آیینهٔ عافیتم شد بیدل
راحت نقش قدم غیر زمین‌بوس نبود
هوش مصنوعی: سجده‌اش برای من مانند آینه‌ای است که نشان‌دهنده سلامت و آرامشم است؛ چرا که جز زمین بوسیدن، هیچ نشانه‌ای از آرامش را نمی‌شناسم.