غزل شمارهٔ ۱۴۹۹
نهال وحشت ما خالی از ثمر نبود
ز خود برآمدن ناله بیاثر نبود
ز محو جلوه مجو لذت شناسایی
که چشم آینه را بهرهٔ نظرنبود
حصار عالم بیچارگی دهان بلاست
پناه ما دم تیغ است اگر سپر نبود
غبار هر دو جهان در سراغ ما خون کرد
ز رنگ باخته در هیچ جا اثر نبود
ز سعی جسم مکش منت سبکروحی
خوش است بار مسیحا به دوش خر نبود
سراغ منزل مقصد ز خاکساران پرس
کسی چو جاده در این دشت راهبر نبود
ز بس که الفت مردم عذاب روحانیست
فشار قبر چو آغوش یکدگر نبود
طلسم حیرت ما منظر تجلی اوست
غرور حسن ز آیینه بیخبر نبود
به غیر ساز عدم هرچه هست رسواییست
مباد سایهٔ شب بر سر سحر نبود
زبان چه عافیت اندوزد از سخن بیدل
ز عرض نغمهٔ خود، ساز صرفهبر نبود
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نهال وحشت ما خالی از ثمر نبود
ز خود برآمدن ناله بیاثر نبود
هوش مصنوعی: رنج و ترس ما بیثمر نبوده و در دل ما، نالههایی وجود دارد که بیدلیل و بیمحتوا نیستند.
ز محو جلوه مجو لذت شناسایی
که چشم آینه را بهرهٔ نظرنبود
هوش مصنوعی: از زیبایی و جلوههای دلربا لذت نبر، چرا که چشمی که در آینه است، نمیتواند به درستی زیبایی را ببیند و درک کند.
حصار عالم بیچارگی دهان بلاست
پناه ما دم تیغ است اگر سپر نبود
هوش مصنوعی: دنیا پر از درد و رنج است و در این شرایط، ما تنها به تیغ و شمشیر خود پناه میبریم، چرا که اگر سپری نداشته باشیم، در برابر خطرات و مشکلات آسیبپذیر خواهیم بود.
غبار هر دو جهان در سراغ ما خون کرد
ز رنگ باخته در هیچ جا اثر نبود
هوش مصنوعی: غبار و مشکلات هر دو جهان به دنبال ما آمده و به ما آسیب رسانده است، اما از آنجا که در هیچجا نشانهای از آن نمیبینیم، به نظر میرسد که رنگباختهایم و اثری از ما نمانده است.
ز سعی جسم مکش منت سبکروحی
خوش است بار مسیحا به دوش خر نبود
هوش مصنوعی: از تلاش جسم خود خسته نشوید، زیرا سبکروحی و آرامش دل ارزش بیشتری دارد. مانند اینکه بار سنگینی همچون بار مسیحا بر دوش یک الاغ نیست.
سراغ منزل مقصد ز خاکساران پرس
کسی چو جاده در این دشت راهبر نبود
هوش مصنوعی: برای یافتن منزل و مقصد خود، از افراد ساده و خاکی کمک بگیر؛ چرا که در این دشت وسیع، هیچ راهنمایی برای هدایت وجود ندارد.
ز بس که الفت مردم عذاب روحانیست
فشار قبر چو آغوش یکدگر نبود
هوش مصنوعی: دوستداشتن و نزدیکی میان مردم به قدری میتواند دردآور باشد که در زمان مرگ و فشار قبر، احساس تنهایی و عدم محبت را تجربه کنند؛ گویی در این لحظه، آغوش یکدیگر را ندارند و تنها میمانند.
طلسم حیرت ما منظر تجلی اوست
غرور حسن ز آیینه بیخبر نبود
هوش مصنوعی: ما در شگفتی و حیرت از زیبایی او هستیم، و زیبایی که در آینه منعکس میشود، از حقیقت وجود او بیخبر نیست.
به غیر ساز عدم هرچه هست رسواییست
مباد سایهٔ شب بر سر سحر نبود
هوش مصنوعی: جز عدم، هر چیزی رسوایی و بیارزشی است. امیدوارم که سایهی شب بر سحر نیفتد و روشنایی صبح را نگیرد.
زبان چه عافیت اندوزد از سخن بیدل
ز عرض نغمهٔ خود، ساز صرفهبر نبود
هوش مصنوعی: زبان چه خوشی و آسایشی میتواند از گفتار کسی مانند بیدل به دست آورد، در حالی که از بیان زیبایی خود، نمیتواند صرف نظر کند.