غزل شمارهٔ ۱۴۸۷
زین باغ بسکه بیثمری آشکار بود
دست دعای ما همه برگ چنار بود
دفدیم مغزل فلک و سحر بافیاش
یک رفت و آمد نفسش پود و تار بود
خلقی به کارگاه جسد عرضه داد و رفت
ما و منی که دود چراغ مزار بود
سیر بهار عمر نمودیم ازین چمن
با هر نفس وداع گلی یادگار بود
دلها سموم پرور افسون حیرتند
در زلف یار شانهٔ دندان مار بود
هرگل درتن بهار چمنساز حیرتیست
چشم که باز شد که نه با او دچار بود
ما غافلان تظلم حرمان کجا بریم
حسن آشکار و آینه در زنگبار بود
تکلیف هستیام همه خواب بهار داشت
دیوار اوفتاده به سر سایهوار بود
تنها نه من ز درد دل افتادهام به خاک
بر دوش کوه نیز همین شیشهبار بود
عجزم به ناله شور قیامت بلندکرد
بر خود نچیدنم علم کوهسار بود
جز کلفت نظر نشد از دهر آشکار
افشاندم این ورق همه خطها غبار بود
جیبم به چاک داد جنون شکفتگی
دلتنگیم چو غنچه عجب جامهوار بود
پر دور گردماند ز غیرت غبار من
دست بریدهٔ که به دامان یار بود
جهدی نکردم و به فسردن گذشت عمر
در پای همت آبلهام آ کار بود
بیدل به ما و تو چه رسد ناز آگهی
در عالمی که حسن هم آیینهدار بود
غزل شمارهٔ ۱۴۸۶: دیده را مژگان بهم آوردنی درکار بودغزل شمارهٔ ۱۴۸۸: مطلبی گر بود از هستی همین آزار بود
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زین باغ بسکه بیثمری آشکار بود
دست دعای ما همه برگ چنار بود
هوش مصنوعی: از این باغ که ثمرهای ندارد، درخواست و دعای ما مانند برگهای چنار است که فقط درختی را پر کرده ولی نتیجهای به همراه ندارد.
دفدیم مغزل فلک و سحر بافیاش
یک رفت و آمد نفسش پود و تار بود
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی میگویند که زندگی و زیباییهای آن مانند گلی است که در آسمان میروید و نفسهای ما مانند نخ و تارهای آن را به هم متصل میکند. این رفت و آمد نفسها نشاندهنده ارتباط عمیق و پیوندی است که میان موجودات و جادوی زندگی وجود دارد.
خلقی به کارگاه جسد عرضه داد و رفت
ما و منی که دود چراغ مزار بود
هوش مصنوعی: یک عده به کارگاه ساخت جسد (زندگی دنیوی) مشغول شدند و از آنجا رفتند، اما ما هنوز در حسرت و اندوهی هستیم که بهواسطه تلاشی که برای فهم و معنا داشتیم، بهوجود آمده است.
سیر بهار عمر نمودیم ازین چمن
با هر نفس وداع گلی یادگار بود
هوش مصنوعی: در این زندگی مثل یک بهار زیباییها و لحظات خوش را تجربه کردیم و هر دم که گذشت، یکی از این لحظات را وداع گفتیم، مانند یادگاری از گلهایی که در چمنزار بودند.
دلها سموم پرور افسون حیرتند
در زلف یار شانهٔ دندان مار بود
هوش مصنوعی: دلها پر از سمی هستند که ناشی از جذابیت زلف محبوب است و شانهی موهای او همچون دندانهای ماری خطرناک و فریبنده است.
هرگل درتن بهار چمنساز حیرتیست
چشم که باز شد که نه با او دچار بود
هوش مصنوعی: هر گلی که در بهار به شکوفه میرسد، حاکی از شگفتی و زیبایی است. انگار چشمی باز شده و به تماشای آن منظر دلانگیز مشغول است، در حالی که خود را در پیچیدگیهای آن نمیبیند و در این شگفتی غرق است.
ما غافلان تظلم حرمان کجا بریم
حسن آشکار و آینه در زنگبار بود
هوش مصنوعی: ما غافلین از ستم و بیعدالتی کجا میتوانیم برویم، در حالی که زیباییهای آشکار و حقیقت مانند آینه در دنیای زنگبار است.
تکلیف هستیام همه خواب بهار داشت
دیوار اوفتاده به سر سایهوار بود
هوش مصنوعی: زندگیام به حالت خواب و آرامش بهاری شبیه بود، اما سایهای بر سرم سنگینی میکرد که مثل دیواری افتاده است.
تنها نه من ز درد دل افتادهام به خاک
بر دوش کوه نیز همین شیشهبار بود
هوش مصنوعی: تنها من نیستم که به خاطر درد دل به زمین افتادهام؛ حتی کوهها نیز باران اشک دارند.
عجزم به ناله شور قیامت بلندکرد
بر خود نچیدنم علم کوهسار بود
هوش مصنوعی: حس ناتوانی من به قدری عمیق است که صدای نالهام مانند هیاهوی قیامت به گوش میرسد و این ناتوانی، همانند کوهی است که بر دوش خود بار سنگینی را تحمل میکند و نمیتواند آن را از خود دور کند.
جز کلفت نظر نشد از دهر آشکار
افشاندم این ورق همه خطها غبار بود
هوش مصنوعی: تنها خدمتی که از دنیاست دیده نمیشود، من این ورق را افشاندهام و همه نوشتهها فقط محو و بیخود بودند.
جیبم به چاک داد جنون شکفتگی
دلتنگیم چو غنچه عجب جامهوار بود
هوش مصنوعی: جنون و دیوانگی باعث شد که جیبم پاره شود و دلتنگیام مانند غنچهای شکوفا گردد. جالب است که این احساسات به شکلی شگفتانگیز و زیبا مانند لباس روی تنم قرار گرفتهاند.
پر دور گردماند ز غیرت غبار من
دست بریدهٔ که به دامان یار بود
هوش مصنوعی: دور شدن از غیرت و جوانمردی باعث میشود که دستِ بریدهای که به دامان محبوب آویخته شده، همچنان از یاد نرود. این تصویر به ما یادآوری میکند که حتی در شرایط سخت و چالشهای زندگی، محبت و وفاداری نسبت به محبوب اصلی ارزشمند است.
جهدی نکردم و به فسردن گذشت عمر
در پای همت آبلهام آ کار بود
هوش مصنوعی: من تلاشی نکردم و عمرم بیهدف سپری شد، در حالی که تلاش برای رسیدن به اهدافم تنها زخمهایی به من زد.
بیدل به ما و تو چه رسد ناز آگهی
در عالمی که حسن هم آیینهدار بود
هوش مصنوعی: اگر به ما و تو چه ارتباطی دارد، اگر در جهانی که زیبایی خود را به آینه نشان میدهد، ناز و نازکدلی جایگاهی ندارد؟
حاشیه ها
1399/04/20 03:07
محمد طاها کوشان mkushantaha@yahoo.com
بیت دوم مصرع اول
دفدیم اشتباه است
دیدیم