گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۸۶

دیده را مژگان بهم آوردنی درکار بود
ورنه ناهمواری وضع جهان هموار بود
دور رنج و عیش‌ چون شمع آنقدر فرصت نداشت
خار پا تا چشم واکردن ‌گل دستار بود
داغ حسرت‌کرد ما را بی‌صفاییهای دل
ورنه با ما حاصل این یک آینه دیدار بود
موی چینی دست امید از سفیدی شسته است
صبح ایجادی که ما داریم شام تار بود
روزگاری شد که هم بالین خواب راحتیم
تیره‌بختی بر سر ما سایهٔ دیوار بود
غنچه‌سان از خامشی شیرازهٔ مشت پریم
آشیان راحت ما بستن منقار بود
خجلت تردامنی شستیم چون اشک از عرق
سجده ما را وضوی جبهه‌ای درکار بود
در گلستان چمن‌پردازی پیراهنت
بال طاووسان رعنا رخت آتشکار بود
شب‌ که بی‌رویت شرر در جیب دل میریختیم
برق آهم لمعهٔ شمشیر جوهردار بود
جلوه‌ای در پیشم آمد هر قدر رفتم ز خویش
رنگ گرداندن عنان تاب خیال یار بود
دل ز پاس آه بیدل خصم آرام خود است
اضطراب سبحه‌ام پوشیدن زنار بود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دیده را مژگان بهم آوردنی درکار بود
ورنه ناهمواری وضع جهان هموار بود
هوش مصنوعی: چشم را با مژگان از هم جدا کردن کار دشواری است، و اگر این مشکل وجود نداشت، ناهماهنگی‌های زندگی می‌توانست آسان‌تر و قابل تحمل‌تر باشد.
دور رنج و عیش‌ چون شمع آنقدر فرصت نداشت
خار پا تا چشم واکردن ‌گل دستار بود
هوش مصنوعی: زندگی مانند شمعی است که فرصت چندانی ندارد و در اواخر عمرش رنج و شادی را تجربه می‌کند. زمانی که گل به خواب می‌رود و پایش به خار می‌خورد، نشان‌دهنده‌ی این است که زندگی پر از چالش‌ها و دردهاست.
داغ حسرت‌کرد ما را بی‌صفاییهای دل
ورنه با ما حاصل این یک آینه دیدار بود
هوش مصنوعی: حسرت‌های ما به خاطر نداشتن آرامش در دل، ما را آزار می‌دهد، و اگر این بی‌قراری نبوده باشد، دیدار ما با یکدیگر می‌توانست نتیجه‌ای زیبا و معنادار داشته باشد.
موی چینی دست امید از سفیدی شسته است
صبح ایجادی که ما داریم شام تار بود
هوش مصنوعی: امید، مانند مویی که با سفیدی شسته شده باشد، به نتیجه رسیده است. صبحی که ما در آن هستیم، شروعی تازه و خیره‌کننده است، در حالی که شب گذشته سیاه و تاریک بود.
روزگاری شد که هم بالین خواب راحتیم
تیره‌بختی بر سر ما سایهٔ دیوار بود
هوش مصنوعی: زمانی به سر آمد که بر بستر خواب آرامیم، اما بدبختی مانند سایه‌ای بر سر ما سایه افکنده است.
غنچه‌سان از خامشی شیرازهٔ مشت پریم
آشیان راحت ما بستن منقار بود
هوش مصنوعی: مانند غنچه‌ای که در سکوت می‌خندد، ما با دل در مشت‌های خود، آرامش را در آشیان خود ایجاد کردیم و به بال‌هایمان شکل دادیم.
خجلت تردامنی شستیم چون اشک از عرق
سجده ما را وضوی جبهه‌ای درکار بود
هوش مصنوعی: شرم و حیا ما از عرق نکردن، مانند اشک‌هایی است که برای سجده ریخته می‌شود و این وضعیت پاکی ما را به مانند وضویی که از خاک جبهه می‌گیرد، نشان می‌دهد.
در گلستان چمن‌پردازی پیراهنت
بال طاووسان رعنا رخت آتشکار بود
هوش مصنوعی: در باغی پرگل، پیراهن تو مانند پرهای زیبا و رنگارنگ طاووس است که جلوه‌ای شگفت‌انگیز دارد. رخت تو به گونه‌ای است که به آتش می‌ماند و زیبایی‌اش به چشم می‌آید.
شب‌ که بی‌رویت شرر در جیب دل میریختیم
برق آهم لمعهٔ شمشیر جوهردار بود
هوش مصنوعی: در شب‌هایی که چهره‌ات را نمی‌دیدیم، آتش عشق تو در دل‌مان شعله‌ور بود و صدای آه ما مانند درخشش شمشیر جواهرنشان می‌درخشید.
جلوه‌ای در پیشم آمد هر قدر رفتم ز خویش
رنگ گرداندن عنان تاب خیال یار بود
هوش مصنوعی: هرچقدر که از خودم دور شدم، تصویری از محبوب در جلویم می‌آمد و مرا به بازگشت به یاد او وامی‌داشت.
دل ز پاس آه بیدل خصم آرام خود است
اضطراب سبحه‌ام پوشیدن زنار بود
هوش مصنوعی: دل من به خاطر آه و ناله‌های بی‌دلی‌ام آرام ندارد. اضطراب و تنش من همچون تسبیحی است که باید درون زنجیر و بند قرار گیرد.