غزل شمارهٔ ۱۴۸۵
برگ و ساز عندلیبان زین چمن گفتار بود
پرفشانیها بقدر شوخی منقار بود
سطر آهی کز جگر خواندم سواد ناله داشت
مسطر این صفحه یکسر موج موسیقار بود
از شکست دل شدم فارغ زتعمیر هوس
این بنا عمری گره در رشتهٔ معمار بود
بر سرم پیچید آخر دود سودای کسی
ورنه عمری بود کین دیوانه بیدستار بود
کس نیامد محرم قانون از خود رفتنم
نغمهٔ وحشت نوای من برون تار بود
باب رسواییست از بس تار و پود کسوتم
دست اگر در آستین بردم گریبان زار بود
سبحهٔ زهّاد را دیدم به درد آمد دلم
مرکز این قوم سرگردانتر از پرگار بود
هر دو عالم در خم یک چشم پوشیدن گم است
وسعت این عرصهٔ نیرنگ مژگان وار بود
سرمهٔ عبرت عبث از وضع دهر انباشتیم
دیده ما را غبار خویش هم بسیار بود
راحتی جستیم و واماندیم از جولان شوق
تا نشد منزل نمایان را ما هموار بود
گرد حسرت اینقدر سامان بالیدن نداشت
ما همان یک نالهایم اما جهان کهسار بود
نی به هستی محو شد شور دویی نی در عدم
هرکجا رفتیم بیدل خانه در بازار بود
غزل شمارهٔ ۱۴۸۴: همچو آتش هرکه را دود طلب در سر بودغزل شمارهٔ ۱۴۸۶: دیده را مژگان بهم آوردنی درکار بود
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
برگ و ساز عندلیبان زین چمن گفتار بود
پرفشانیها بقدر شوخی منقار بود
هوش مصنوعی: پرندگان خوشخوان در این باغ گفتوگوهایی دارند که زیبایی و جلوهگری آنها به اندازه شوخی و بازیچهای به نوک آنها بستگی دارد.
سطر آهی کز جگر خواندم سواد ناله داشت
مسطر این صفحه یکسر موج موسیقار بود
هوش مصنوعی: من از عمق دل نالهای سردادم که در خود نوشته و بیتی را به نمایش گذاشت. این صفحه به طور کامل زنده و پرجنبوجوش بود، مانند نواهایی که یک موسیقیدان مینوازد.
از شکست دل شدم فارغ زتعمیر هوس
این بنا عمری گره در رشتهٔ معمار بود
هوش مصنوعی: از درد و رنجی که در دل دارم، دیگر به فکر بهبود و ترمیم آرزوها نیستم. این آرزوها که مثل یک بنا ساخته شدهاند، عمری است که در دل من گره خوردهاند و به سختی قابل تغییر و بازسازی هستند.
بر سرم پیچید آخر دود سودای کسی
ورنه عمری بود کین دیوانه بیدستار بود
هوش مصنوعی: دود عشق و شوق کسی بر سرم پیچید و مرا تحت تاثیر قرار داد، وگرنه من سالهاست که دیوانهای بیهیچ نشانه و علامتی بودم.
کس نیامد محرم قانون از خود رفتنم
نغمهٔ وحشت نوای من برون تار بود
هوش مصنوعی: هیچکس به راز و درون من پی نبرد، و من از خود فرار کردم. صدای ترس و وحشت من در بیرون مانند نغمهای دلخراش بود.
باب رسواییست از بس تار و پود کسوتم
دست اگر در آستین بردم گریبان زار بود
هوش مصنوعی: این بیت به وضعیت بینظام و شرمندگی اشاره دارد. فردی در زندگی خود به قدری دچار مشکلات و رسواییها شده که اگر بخواهد دستش را در آستین خود کند، به گریبان خود برخورد میکند و این نشاندهنده درهمریختگی اوست. به طور خلاصه، او به شدت درگیر مسائل و ناهنجاریهای زندگیاش است.
سبحهٔ زهّاد را دیدم به درد آمد دلم
مرکز این قوم سرگردانتر از پرگار بود
هوش مصنوعی: وقتی سبحهی زاهدان را دیدم، دلم به درد آمد. گویا مرکز این جمعیت سردرگم، بیهدف و پریشانتر از پرگار بود.
هر دو عالم در خم یک چشم پوشیدن گم است
وسعت این عرصهٔ نیرنگ مژگان وار بود
هوش مصنوعی: هر دو جهان در نگاه یک چشم بسته گم میشوند، زیرا وسعت این میدان فریب، مانند مژگان است.
سرمهٔ عبرت عبث از وضع دهر انباشتیم
دیده ما را غبار خویش هم بسیار بود
هوش مصنوعی: ما از وضع روزگار چیزهای زیاد و عبثی را به عنوان عبرت جمعآوری کردهایم و در عین حال، دیدهمان به خاطر خودمان پر از غبار است.
راحتی جستیم و واماندیم از جولان شوق
تا نشد منزل نمایان را ما هموار بود
هوش مصنوعی: ما در تلاش بودیم تا راحتی و آرامش را پیدا کنیم، اما به دلیل شوق و ذوقی که داشتیم، نتوانستیم به جایی ثابت و امن برسیم. مسیری که در پیش گرفتیم، پر از تلاطم و هیجان بود.
گرد حسرت اینقدر سامان بالیدن نداشت
ما همان یک نالهایم اما جهان کهسار بود
هوش مصنوعی: به خاطر حسرتی که در دل داریم، نتوانستیم به خوبی رشد کنیم و پرواز کنیم. ما فقط یک ناله ساده هستیم، اما دنیای اطرافمان بسیار بزرگ و بیپایان است.
نی به هستی محو شد شور دویی نی در عدم
هرکجا رفتیم بیدل خانه در بازار بود
هوش مصنوعی: در زندگی، احساساتی مانند محبت و دوستی به طور کامل ناپدید میشوند. هرجا که میرویم، حتی در نقاط خالی و بیحالی، هنوز نشانههایی از عشق و علاقه وجود دارد.