غزل شمارهٔ ۱۴۸۴
همچو آتش هرکه را دود طلب در سر بود
هر خس و خارش به اوج مدعا رهبر بود
میزند ساغر به طاق ابروی آسودگی
هر که را از آبله پا بر سر کوثر بود
بیهوایی نیست ممکن گرم جستوجو شدن
سعی در بیمطلبیها طایر بیپر بود
خاک ناگردیده نتوان بوی راحت یافتن
صندل دردسر هر شعله خاکستر بود
ازشکست خویش دریا میکشد سعی حباب
نشئهٔ کم ظرف ما هم کاش از این ساغر بود
چاک حرمال در دل و سنگ ندامت بر سر است
هرکه را چون سکه روی التفات زر بود
شمع را ناسوختن محرومی نشو و نماست
عافیت در مزرع ما آفت دیگر بود
نیست اسباب تعلق مانع پرواز شوق
چون نگه ما را همان چاک قفس شهپر بود
ضبط آه ما چراغ شوق روشن کردن است
آتش دل آبروی دیدهٔ مجمر بود
در محیط انقلاب امواج جوش احتیاج
حفظ آبروست چون گوهر اگر لنگر بود
هرکه از وصف خط نوخیز خوبان غافل است
در نیام لب زبانش تیغ بیجوهر بود
حاصل عمر از جهان یک دل به دست آوردنست
مقصد غواص از این نه بحر یک گوهر بود
چون مه نو بر ضعیفیها بساطی چیدهام
مایهٔ بالیدن ما پهلوی لاغر بود
رونق پیریست بیدل از جوانی دم زدن
جنس گرمی زینت دکان خاکستر بود
غزل شمارهٔ ۱۴۸۳: هرکه را اجزای موهوم نفس دفتر بودغزل شمارهٔ ۱۴۸۵: برگ و ساز عندلیبان زین چمن گفتار بود
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
همچو آتش هرکه را دود طلب در سر بود
هر خس و خارش به اوج مدعا رهبر بود
هوش مصنوعی: شخصی که در دلش آرزوی زیادی دارد، مانند آتش درونش میسوزد. هر چیزی که برای او پیش بیاید، او را به سوی خواستهاش هدایت میکند.
میزند ساغر به طاق ابروی آسودگی
هر که را از آبله پا بر سر کوثر بود
هوش مصنوعی: هر کسی که از نعمتهای زندگی بهرهمند باشد و در آسایش به سر برد، در میهمانی و لذتهای زندگی، از ساغر و شراب بهرهمند میشود.
بیهوایی نیست ممکن گرم جستوجو شدن
سعی در بیمطلبیها طایر بیپر بود
هوش مصنوعی: اگر در جستوجوهای خود تلاش کنی، بیمعنا بودن ممکن نیست؛ مانند پرندهای که بدون پر نمیتواند پرواز کند.
خاک ناگردیده نتوان بوی راحت یافتن
صندل دردسر هر شعله خاکستر بود
هوش مصنوعی: خاکی که شکل نگرفته و تغییر نکرده، نمیتواند بوی خوشی را به خود بگیرد. همانطور که هر شعلهای در نهایت به خاکستر تبدیل میشود، مشکلات و زحمتها نیز از هر شرایطی ممکن است به وجود بیاید.
ازشکست خویش دریا میکشد سعی حباب
نشئهٔ کم ظرف ما هم کاش از این ساغر بود
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که مانند حبابی که با شکست خود دریا را تحت تأثیر قرار میدهد، ما هم باید تلاش کنیم تا از محدودیتها و شکستهای خود فراتر برویم. شاعر آرزو میکند که ای کاش ما نیز مانند حباب در این جنبه توانایی داشتیم و میتوانستیم از امکانات و فرصتها بهرهمند شویم.
چاک حرمال در دل و سنگ ندامت بر سر است
هرکه را چون سکه روی التفات زر بود
هوش مصنوعی: هر کس که در دلش عشق و محبت باشد و بر سرش بار ندامت و پشیمانی، مانند سکهای است که همواره مورد توجه و ارزش است.
شمع را ناسوختن محرومی نشو و نماست
عافیت در مزرع ما آفت دیگر بود
هوش مصنوعی: شمع را نسوزان، زیرا در این کار بینصیب میمانی و در عافیت ما، مشکل دیگری وجود دارد.
نیست اسباب تعلق مانع پرواز شوق
چون نگه ما را همان چاک قفس شهپر بود
هوش مصنوعی: هیچ چیز مانع پرواز شوق ما نیست، زیرا چشم ما همانند شکاف قفس است که مسیر پرواز را باز میکند.
ضبط آه ما چراغ شوق روشن کردن است
آتش دل آبروی دیدهٔ مجمر بود
هوش مصنوعی: آوای درد ما به روشن کردن شوق و امید کمک میکند و آتش درون ما باعث میشود که چشمهای ما درخشش و زیبایی خاصی پیدا کند.
در محیط انقلاب امواج جوش احتیاج
حفظ آبروست چون گوهر اگر لنگر بود
هوش مصنوعی: در فضای پرتنش و متلاطم انقلاب، نیاز به حفظ اعتبار و آبرو اهمیت دارد، زیرا مانند سنگ جواهر که باید ثابت و محکم باشد، ما هم باید در برابر مشکلات استوار بمانیم.
هرکه از وصف خط نوخیز خوبان غافل است
در نیام لب زبانش تیغ بیجوهر بود
هوش مصنوعی: هر کس که از زیباییها و جذابیتهای خوبان بیخبر باشد، در واقع زبان او مانند تیغی بیفایده و بیخاصیت است که نمیتواند حرفی ارزشمند بزند.
حاصل عمر از جهان یک دل به دست آوردنست
مقصد غواص از این نه بحر یک گوهر بود
هوش مصنوعی: هدف از زندگی در این دنیا این است که تنها یک دل به دست آوریم، همانطور که هدف غواص از زیر آب رفتن، پیدا کردن تنها یک جواهر است.
چون مه نو بر ضعیفیها بساطی چیدهام
مایهٔ بالیدن ما پهلوی لاغر بود
هوش مصنوعی: من مانند ماه نو بر زیباییهای نازک و لطیف، ناز و دلربایی را گسترش دادهام؛ زیرا سرمایه و منبع رشد و پیشرفت ما در کنار ضعفهایمان است.
رونق پیریست بیدل از جوانی دم زدن
جنس گرمی زینت دکان خاکستر بود
هوش مصنوعی: شکوه و جاذبه پیری به دلیل زندگی و تجربهای است که در جوانی به دست آمده. صحبت کردن در مورد جوانی مانند جلب توجه به چیزهای بیارزش است که تنها زودگذر و موقتی هستند.