غزل شمارهٔ ۱۴۸۲
عیش ما کم نیست گر اشکی به چشم تر بود
شوق سرشارست تا این باده در ساغر بود
نکهت گل، دام اگر دارد همان برگ گل است
رهزن پرواز مشتاق تو بال و پر بود
با غبار فقر سازد هر کجا روشن دلی است
چهرهٔ آیینهها را غازه خاکستر بود
آنقدر رفعت ندارد پایهٔ ارباب قال
واعظان را اوج عزت تا سر منبر بود
روشناس هستی ازآیینهٔ اشکیم و بس
نیستی جوشد ز شبنم گر نه چشم تر بود
ره ندارد سرکشی در طینت صاحبدلان
میزند موج رضا آبی که در گوهر بود
این زمین و آسمان هنگامهٔ شور است و بس
گر بود آسودگی، در عالم دیگر بود
عاشقان پر بیکساند، از درد نومیدی مپرس
حلقه را از شوخچشمی، جا برون در بود
هستی ما را تفاوت از عدم جستن خطاست
سایه آخر تا چه مقدار از زمین برتر بود
خدمت دلها کن اینجا کفر و دین منظور نیست
آینه ازهرکه باشد مفت روشنگر بود
هر که را بیدل به گنج نشئهٔ معنی رهیست
هر رگ تاکی به چشمش رشتهٔگوهر بود
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عیش ما کم نیست گر اشکی به چشم تر بود
شوق سرشارست تا این باده در ساغر بود
هوش مصنوعی: زندگی ما اگرچه با اشکی در چشم همراه باشد، هرگز کم نیست. شوق و علاقهام زیاد است تا زمانی که این شراب در جام باشد.
نکهت گل، دام اگر دارد همان برگ گل است
رهزن پرواز مشتاق تو بال و پر بود
هوش مصنوعی: بوی خوش گل ممکن است فریبنده باشد و در واقع همان برگی که آن را احاطه کرده است، باعث دلتنگی و دردسر میشود. عشق و آرزوی پرواز تو در دل این زیبایی، مانع آزادیام میشود.
با غبار فقر سازد هر کجا روشن دلی است
چهرهٔ آیینهها را غازه خاکستر بود
هوش مصنوعی: هر جا که دل روشنی باشد، انسان با غبار فقر کنار میآید، اما چهره آیینهها به خاطر خاکستر، کدر و تار میشود.
آنقدر رفعت ندارد پایهٔ ارباب قال
واعظان را اوج عزت تا سر منبر بود
هوش مصنوعی: مقام و منزلت کسی که بر روی منبر نشسته و نصیحت میکند، آنچنان بالا نیست که بخواهد به خود ببالد.
روشناس هستی ازآیینهٔ اشکیم و بس
نیستی جوشد ز شبنم گر نه چشم تر بود
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تو فقط به شناختی سطحی از احساسات و حالتن نرسیدهای، زیرا حقیقت وجود تو تنها از اشکها و اشکال منعکس شده در آیینه قابل درک است. اگر دل تو از عشق و احساسات پُر نباشد، هیچ بارانی از عشق در چشمانت نخواهد بود تا دیگران بتوانند عمق وجودت را ببینند و احساس کنند.
ره ندارد سرکشی در طینت صاحبدلان
میزند موج رضا آبی که در گوهر بود
هوش مصنوعی: در دل انسانهای بزرگ و صاحبدل، سرکشی و طغیان جایی ندارد و تنها آرامش و رضایت حکمفرماست، مانند آبی که در درون گوهر وجود دارد و همیشه در حال جریان و نرمش است.
این زمین و آسمان هنگامهٔ شور است و بس
گر بود آسودگی، در عالم دیگر بود
هوش مصنوعی: این دنیا پر از هیجان و جنب و جوش است و هیچ آرامشی در آن وجود ندارد. اگر قرار بود که آرامش باشد، آن وقت در دنیای دیگری باید میبود.
عاشقان پر بیکساند، از درد نومیدی مپرس
حلقه را از شوخچشمی، جا برون در بود
هوش مصنوعی: عاشقان در تنهایی و بیکسی به سر میبرند، از آنها نباید درباره درد و ناامیدیشان پرسید. عشق گاهی به مانند یک حلقه است که در میان چشمهای پر از شوخی و بازی، گم میشود.
هستی ما را تفاوت از عدم جستن خطاست
سایه آخر تا چه مقدار از زمین برتر بود
هوش مصنوعی: وجود ما نباید از عدم تفکیک شود؛ چرا که همچون سایهای که به اندازهای از زمین فاصله میگیرد، در نهایت برتری و افتخاری وجود ندارد.
خدمت دلها کن اینجا کفر و دین منظور نیست
آینه ازهرکه باشد مفت روشنگر بود
هوش مصنوعی: در اینجا بر اهمیت خدمت به دلها تاکید شده و گفته میشود که در این موضوع، مسایل دینی یا کفر مطرح نیست. همچنین به تصویرگری اشاره میشود که هر کسی که در حالت روشنفکری باشد، میتواند حقیقت را نشان دهد.
هر که را بیدل به گنج نشئهٔ معنی رهیست
هر رگ تاکی به چشمش رشتهٔگوهر بود
هوش مصنوعی: هرکس که دلش از عشق و معنای عمیق پر شده باشد، مانند انگورهایی است که در چشمانش جواهر میدرخشد.