گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۸۰

یاد شوقی‌ کز جفاهایت دل ما شاد بود
در شکست این شیشه را جوش مبارک‌باد بود
آبیار مزرع دردم مپرس از حسرتم
هرکجا آهی دمید اشک منش همزاد بود
زندگی را مغتنم می‌داشتم غافل از این
کز نفس تیغ دو دم در دست این جلاد بود
وانکرد آیینه گردیدن گره از کار من
بند حیرت سخت‌تر از بیضهٔ فولاد بود
عمر پروازم چو بوی گل به افسردن گذشت
این قفس آیینه‌دار خاطر صیاد بود
مفت ما کز سعی ناکامی به استغنا زدیم
ورنه دل مستسقی و عالم سراب‌آباد بود
بلبل ما از فسردن ناز گلها می‌کشد
گر پری می‌زد چو رنگ از خویش هم آزاد بود
از شکست ساغر هوشم سلامت می‌چکد
بیخودی در صنعت راحت عجب استاد بود
شب‌که در بزمت‌ صلای سوختن می‌داد عشق
نغمهٔ ساز سپندم هرچه باداباد بود
روزگاری شد که در تعبیر هیچ افتاده‌ایم
چشم ما تا داشت خوابی عالمی آباد بود
عالم نسیان تماشاخانهٔ یکتایی است
عکس بود آن جلوه تا آیینه‌ام در یاد بود
صد نگارستان چین با بیخودی طی کرده‌ام
لغزش پا هم به راهت خامهٔ بهزاد بود
سرمه اکنون نسخهٔ خاموشی از من می‌برد
یاد ایامی که مو هم بر تنم فریاد بود
پیری‌ام جز ساغر تکلیف جان کندن نداد
قامت خم‌ گشته بیدل تیشهٔ فرهاد بود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یاد شوقی‌ کز جفاهایت دل ما شاد بود
در شکست این شیشه را جوش مبارک‌باد بود
هوش مصنوعی: یاد شوقی که از ستمهای تو دل ما شاد بود، در شکست این شیشه، به تو تبریک می‌گویم.
آبیار مزرع دردم مپرس از حسرتم
هرکجا آهی دمید اشک منش همزاد بود
هوش مصنوعی: از کسی که آبیاری را در مزرعه‌ام انجام می‌دهد، درباره دردهایم نپرس، چون هر زمان که آهی از وجودم برخاست، اشک‌های من همیشه در کنارش جاری بوده است.
زندگی را مغتنم می‌داشتم غافل از این
کز نفس تیغ دو دم در دست این جلاد بود
هوش مصنوعی: من زندگی را باارزش می‌دانستم، در حالی که نمی‌دانستم نفس من همانند تیغی دو لبه در دست یک جلاد است.
وانکرد آیینه گردیدن گره از کار من
بند حیرت سخت‌تر از بیضهٔ فولاد بود
هوش مصنوعی: آیینه نمی‌تواند تغییرات من را نشان دهد و گره‌های از کارم را باز کند؛ در واقع، حیرتم از این وضعیت حتی از سختی فولاد هم بیشتر است.
عمر پروازم چو بوی گل به افسردن گذشت
این قفس آیینه‌دار خاطر صیاد بود
هوش مصنوعی: عمر من مانند عطر گل به سرعت سپری شد و این قفس که نمایانگر احساسات صیاد است، نشان‌دهنده‌ی خاطرات و آرزوهای من است.
مفت ما کز سعی ناکامی به استغنا زدیم
ورنه دل مستسقی و عالم سراب‌آباد بود
هوش مصنوعی: ما از تلاش بی‌ثمر به جایی رسیده‌ایم که خود را بی‌نیاز می‌دانیم، در حالی که دل ما همچنان تشنه و سراب اطرافمان پر از توهم و فریب است.
بلبل ما از فسردن ناز گلها می‌کشد
گر پری می‌زد چو رنگ از خویش هم آزاد بود
هوش مصنوعی: بلبل ما به خاطر پژمردگی و زیبایی گل‌ها ناله می‌کند؛ اگر هم پرواز کند، خود را از قید و بند رها می‌بیند.
از شکست ساغر هوشم سلامت می‌چکد
بیخودی در صنعت راحت عجب استاد بود
هوش مصنوعی: در اثر شکست ساغر عقل و هوشم، بی‌دلیل، در هنر راحتی، عجب است که چه استادی وجود دارد.
شب‌که در بزمت‌ صلای سوختن می‌داد عشق
نغمهٔ ساز سپندم هرچه باداباد بود
هوش مصنوعی: در شبی که عشق در مهمانی‌ام خبر سوختن را می‌داد، نغمه‌های ساز من همچنان با شور و شعف ادامه داشت و من هر چه که بر من بگذرد، برایم مهم نیست.
روزگاری شد که در تعبیر هیچ افتاده‌ایم
چشم ما تا داشت خوابی عالمی آباد بود
هوش مصنوعی: زمانی بود که ما در تعبیر و تفسیر دچار مشکل شده بودیم؛ تا جایی که وقتی خواب می‌دیدیم، جهانی سرشار از آبادانی را در نظر می‌آوردیم.
عالم نسیان تماشاخانهٔ یکتایی است
عکس بود آن جلوه تا آیینه‌ام در یاد بود
هوش مصنوعی: دنیا مانند یک تئاتر است که فقط یک نمایش به نام "یگانگی" در آن برگزار می‌شود. آنچه در این نمایش دیده می‌شود، تصویری از یک زیبایی است که در ذهن من باقی مانده است.
صد نگارستان چین با بیخودی طی کرده‌ام
لغزش پا هم به راهت خامهٔ بهزاد بود
هوش مصنوعی: من در بی‌خبری و بدون درک، صد باغ زیبا را عبور کرده‌ام و حتی کوچکترین لغزشی که در مسیرم رخ داده، به خاطر آثار و قلم بی‌نظیر بهزاد بوده است.
سرمه اکنون نسخهٔ خاموشی از من می‌برد
یاد ایامی که مو هم بر تنم فریاد بود
هوش مصنوعی: سرمه اکنون یادآور روزهایی است که تنم پر از حس و زندگی بود و حالا تنها یاد آن ایام در من باقی مانده است.
پیری‌ام جز ساغر تکلیف جان کندن نداد
قامت خم‌ گشته بیدل تیشهٔ فرهاد بود
هوش مصنوعی: در دوران پیری فقط نوشیدن شراب و یادآوری مرگ نصیبم شده و به جز این، چیزی دیگر ندارم. قامت خمیده‌ام مانند بیدل است و یادآور تیشه‌ای است که فرهاد بر سنگ کوه نواخته بود.