گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۵۱

اینکه طاقت‌ها جوانی می‌کند
ناتوانی‌، ناتوانی می‌کند
گر همه خاک از زمین‌گردد بلند
بر سر ما آسمانی می‌کند
بسکه فطرتها ضعیف‌ افتاده است
تکیه بر دنیای فانی می‌کند
نیست‌کس اینجاکفیل هیچکس
زندگی روزی‌رسانی می‌کند
عصمت از تشویش دنیا جستن است
نفس را این قحبه، زانی می‌کند
در تب و تاب نفس پرواز نیست
سعی بسمل پرفشانی می‌کند
قید هستی پاس ناموس دل است
بیضه‌داری آشیانی می‌کند
از چه خجلت صفحه‌ام آتش زند
چون عرق داغم روانی می‌کند
هرکه را دیدم درین عبرت‌سرا
بهر مردن زندگانی می‌کند
بی دماغم‌، غیر دل زین انجمن
هرچه بردارم گرانی می‌کند
آنقدر از خود به یادش رفته‌ام
کاین جهانم آنجهانی می‌کند
هیچ می‌دانی که‌ام ای بی‌خبر
شاه ما را پاسبانی می‌کند
کلک بیدل هرکجا دارد خرام
سکته هم ناز روانی می‌کند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اینکه طاقت‌ها جوانی می‌کند
ناتوانی‌، ناتوانی می‌کند
هوش مصنوعی: وقتی که انسان‌ها احساس ناتوانی و خستگی می‌کنند، این وضعیت می‌تواند باعث جوان‌تر شدن و قوی‌تر شدن آن‌ها شود.
گر همه خاک از زمین‌گردد بلند
بر سر ما آسمانی می‌کند
هوش مصنوعی: اگر همه خاک‌ها از زمین بلند شوند و به سمت ما بیفتند، باز هم آسمانی برای ما ایجاد می‌کند.
بسکه فطرتها ضعیف‌ افتاده است
تکیه بر دنیای فانی می‌کند
هوش مصنوعی: این روزها انسان‌ها به دلیل ضعف فطرتشان، به دنیا و چیزهای زودگذر آن تکیه می‌کنند.
نیست‌کس اینجاکفیل هیچکس
زندگی روزی‌رسانی می‌کند
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در اینجا توانایی کفاف نیازهای دیگران را ندارد، فقط یک منبع روزی وجود دارد که به همه زندگی می‌بخشد.
عصمت از تشویش دنیا جستن است
نفس را این قحبه، زانی می‌کند
هوش مصنوعی: پرهیز از نگرانی‌های دنیوی، نوعی پاکی و عصمت به شمار می‌آید، زیرا این دنیا می‌تواند روح را به فساد بکشاند.
در تب و تاب نفس پرواز نیست
سعی بسمل پرفشانی می‌کند
هوش مصنوعی: در حالتی مشوش و ناآرام قرار دارم و توان پرواز ندارم، به همین خاطر، مانند پرنده‌ای که در خطر است، تلاش می‌کنم تا خود را نشان دهم.
قید هستی پاس ناموس دل است
بیضه‌داری آشیانی می‌کند
هوش مصنوعی: وجود انسان به نوعی از ارزش و اعتبار قلبش محافظت می‌کند و همچون یکی از اصول مهم، به نگهداری و پاسداری از احساسات و تعلقاتش می‌پردازد.
از چه خجلت صفحه‌ام آتش زند
چون عرق داغم روانی می‌کند
هوش مصنوعی: چرا باید از شرم صفحه‌ام بسوزد، وقتی که عرق گرم من جاری می‌شود؟
هرکه را دیدم درین عبرت‌سرا
بهر مردن زندگانی می‌کند
هوش مصنوعی: هر کس را که دیدم در این مکان عبرت‌آمیز، برای مردن زندگی می‌کند.
بی دماغم‌، غیر دل زین انجمن
هرچه بردارم گرانی می‌کند
هوش مصنوعی: من بدون عشق و احساس، در این جمع هرچه انتخاب کنم برایم سنگینی می‌کند.
آنقدر از خود به یادش رفته‌ام
کاین جهانم آنجهانی می‌کند
هوش مصنوعی: من به حدی در افکار و یاد او غرق شده‌ام که این دنیا برایم به مانند دنیای دیگری شده است.
هیچ می‌دانی که‌ام ای بی‌خبر
شاه ما را پاسبانی می‌کند
هوش مصنوعی: آیا می‌دانی که ما را در غیاب تو، کسی محافظت می‌کند؟
کلک بیدل هرکجا دارد خرام
سکته هم ناز روانی می‌کند
هوش مصنوعی: هر جا که قلم بیدل حرکت کند، حتی سکته هم با لطافت و ناز خاصی خود را نشان می‌دهد.

حاشیه ها

1398/08/10 01:11
rezasafari

شاه ما را پاسبانی می کند
روح جناب بیدل شاد باد

1402/12/15 21:03
سید مصطفی سامع

باز در بیـــت علـــــــی امشب صفای دیگر است
بر لـــــب زهرا و حیدر خنده‌ های خوشتر است

سر زده در بوستـــان دین  گل رعـــــــنای عشق
کز شمیم او فضای این جـــهان خوشبوتر است

دل شـــده شیدای ایـن زیــــبا گل سبـــــز چمن
دیدنش  از گلــــستان  و صد چمن زیباتر است

این همای دل ز شــادی پـــــر  زند  سوی حجاز
پر زند با صد نـــــوا شعرش به شأن شبر است

آیــد از طــرف ســـما خیـل ملـــک سـوی زمین  
غنچه لب ، شـادی کنان ختم رسل پیغمبراست

جشـــــن ها بر پا بــــــود در نیـــــمه ماه صیام 
زاد روز مجــــــــتبی سبط رســـول اطهر است

یوســــف  زیبــا جمـال حـضـــرت زهـرا حسـن
صد چو یوسف در شگفت از گلعذار دلبر است

خلق و خوی او حسن  گفتار و کردارش حسن
آن یم جود وسخا مارا  امــام و رهبــــــر است

اسم زیبایش حسن بگـــــــــــذاشت ذات کبریا
پاک و اطهر از پلــــــــیدی،در کتاب داور است

چلـــچراغ ماه رخـــــسارش بتـــــابد بر جهان
ما سوا از نور او پر نور گیــــــتی یکسر است 

او کـــــریم عترت طــــاهـــــا بــود در هر زمان 
فیض او جاری بر عالم مثل حوض کوثر است

خـــطه خلـد برین انــــدر بقیـــع دانی ز کیست 
بــی چــــــــراغ و قبــه قبردودمان حیدر است


غیر مدح خانــدان، سامـــع مگو مــــــــدح دگر
 مدح آنها در غزل  بهـــتر ز شهد و شکر  است