غزل شمارهٔ ۱۴۴۸
کارجهان خواه عجز، خواه سری میکند
آگهی اینجا کجاست بیخبری میکند
مقصد عزم نفس هیچ نمودار نیست
یک تپش پا به گل نامهبری میکند
کیست کزین خاکدان گرد بلندی نکرد
آبله هم زیر پا عزم سری میکند
بسکه تنکفرصت است عشرت این انجمن
تا به چراغی رسیم شب سحری میکند
ضبط عنان سرشک ازکف ما بردهاند
شوق پری جلوهای شیشهگری میکند
انجمن میکشان خامشی آهنگ نیست
شیشهٔ ما سنگ را کبک دری میکند
سفله ز کسب کمال قدر مربی شکست
قطره چو گوهر شود بد گهری میکند
در همه حال آدمی شخص ملک سیرت است
لیک به جاه اندکی ناز خری میکند
حرص گوارا گرفت تلخی ادبار منع
پیش طمع دور باش نیشکری میکند
جوهر فرهاد نیست ورنه در این کوهسار
صورت هر سنگ و گل، مو کمری میکند
زنگ و صفای دل است غفلت و آگاهیام
آینه در هر صفت پردهدری میکند
بیدل از افشای راز منفعلم کرد عشق
پیش که نالد ادب گریهتری میکند
غزل شمارهٔ ۱۴۴۷: بر اهل فضل دانش و فنگریه میکندغزل شمارهٔ ۱۴۴۹: هر که اینجا میرسد بیاعتدالی میکند
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کارجهان خواه عجز، خواه سری میکند
آگهی اینجا کجاست بیخبری میکند
هوش مصنوعی: جهان برای هدف خود تلاش میکند، چه با ناتوانی، چه با راز و رمز. اینجا جای آگاهی است، اما ناآگاهی هم وجود دارد.
مقصد عزم نفس هیچ نمودار نیست
یک تپش پا به گل نامهبری میکند
هوش مصنوعی: هدف و نیّتی که در نفس وجود دارد، به وضوح مشخص نیست. فقط یک حرکت ساده و ناگهانی به گلی پیام میفرستد.
کیست کزین خاکدان گرد بلندی نکرد
آبله هم زیر پا عزم سری میکند
هوش مصنوعی: کیست که از این خاکی که در آن زندگی میکنیم، به جایی بلندتر نرسیده و با این حال، حتی وقتی که زیر پایش میافتد، به تلاش و جدیت ادامه میدهد؟
بسکه تنکفرصت است عشرت این انجمن
تا به چراغی رسیم شب سحری میکند
هوش مصنوعی: این انجمن از آنقدر کمفرصت است که تا بخواهیم از آن لذت ببریم، شب به پایان میرسد و صبح زود با روشن شدن چراغ سحر، همه چیز به اتمام میرسد.
ضبط عنان سرشک ازکف ما بردهاند
شوق پری جلوهای شیشهگری میکند
هوش مصنوعی: این بیت به احساسی اشاره دارد که در آن، اشک و اندوه ما تحت کنترل نیست و به نوعی از دست ما خارج شده است. همچنین، شوق و آرزوی دیدن زیباییها، مانند هنری که شیشهگر در خلق آثارش به کار میبرد، در وجود ما شعلهور شده است. به طور کلی، این احساس ترکیبی از غم و شوق را در دل انسان به تصویر میکشد.
انجمن میکشان خامشی آهنگ نیست
شیشهٔ ما سنگ را کبک دری میکند
هوش مصنوعی: در جمع میکشان، سکوتی وجود ندارد و آهنگ خاصی به گوش نمیرسد. شیشهی ما چنان لطیف و شکننده است که سنگ نتواند به آن آسیب بزند.
سفله ز کسب کمال قدر مربی شکست
قطره چو گوهر شود بد گهری میکند
هوش مصنوعی: انسان نادان و بیخبر از دانایی و کمال، همیشه در تلاش است که استاد و مربیای را شکست دهد. اما وقتی از آن قطرهای که به کمال رسیده یاد میشود، آن قطره به مانند گوهری ارزشمند جلوهگر میشود و در برابر بیارادگی افراد نادان قرار میگیرد.
در همه حال آدمی شخص ملک سیرت است
لیک به جاه اندکی ناز خری میکند
هوش مصنوعی: آدمی در هر شرایطی بر ملک سیرت خود تسلط دارد، اما به خاطر مقام و موقعیتش گاهی احساس برتری و ناز میکند.
حرص گوارا گرفت تلخی ادبار منع
پیش طمع دور باش نیشکری میکند
هوش مصنوعی: حرص و طمع شیرین به نظر میرسد، اما در واقع تلخی مشکلات و ناکامیها را به دنبال دارد. پس بهتر است از طمع دوری کنید، چرا که ممکن است با عواقب ناگواری مانند درد و رنج روبهرو شوید.
جوهر فرهاد نیست ورنه در این کوهسار
صورت هر سنگ و گل، مو کمری میکند
هوش مصنوعی: اگر جوهر و ذات فرهاد در این کوهها وجود داشت، هر سنگ و گلی میتوانست به زیبایی و دلربایی موهای کمری را به نمایش بگذارد.
زنگ و صفای دل است غفلت و آگاهیام
آینه در هر صفت پردهدری میکند
هوش مصنوعی: غفلت و آگاهی به وضع دل مانند زنگ و صفاست، و در هر صفتی مانند آیینه عمل میکند که پردهها را کنار میزند.
بیدل از افشای راز منفعلم کرد عشق
پیش که نالد ادب گریهتری میکند
هوش مصنوعی: عشق باعث شده است که نتوانم رازهایم را افشا کنم و به همین دلیل، ادب و ملاحظه هم مانع از این میشود که به راحتی درباره احساساتم صحبت کنم.