گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۴۵

ذوق فقر افسانهٔ اقبال‌کوته می‌کند
بی‌طنابی خیمهٔ گردنکشی ته می‌کند
ای دلت آیینه غافل زبستن چند از نفس
این سحر هر دم زدن روز تو بیگه می‌کند
در تماشایت چو مژگان با پریشانی خوشیم
ورنه آخر جمع گشتن رخت ما ته می‌کند
عمرها شد خاک‌ کوه و دشت بر سر می‌دوی
پیش پا نادیدن این مقدار گمره می‌کند
عجز طاقت هرکجا گردد دلیل مدعا
راه چندین دشت یک پا لغز کوته می‌کند
خاک شو آب بقا آلایش چندین تریست
این تیمم زان وضوهایت منزه می‌کند
رنگها گردانده‌ای‌، ای غافل از نیرنگ دل
آینه عمریست زین ‌تمثالت آگه می‌کند
بر جبین ما نشان سجده تمغای وفاست
صنعت عشق ازکلف آرایش مه می‌کند
شور امکان غلغل یک کاف و نون فهمیدنی‌ست
از ازل کبکی درین کهسار قهقه می‌کند
دوستان را در وداع هم عبارتها بسی است
بیدل مسکین فقیر است الله الله می‌کند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ذوق فقر افسانهٔ اقبال‌کوته می‌کند
بی‌طنابی خیمهٔ گردنکشی ته می‌کند
هوش مصنوعی: شوق و لذت فقر باعث می‌شود که انسانی که به فکر خود بزرگی و قلدری است، از نظر اخلاقی و روحی به پایین‌ترین سطح برسد و در واقع، خود را به نوعی ذلیل کند.
ای دلت آیینه غافل زبستن چند از نفس
این سحر هر دم زدن روز تو بیگه می‌کند
هوش مصنوعی: ای دل، مانند آیینه‌ای هستی که از غفلت دوری. چند بار باید از نفس‌ها و سحر هر لحظه غافل باشی تا روز تو مانند شب تیره و بی‌خبر بگذرد؟
در تماشایت چو مژگان با پریشانی خوشیم
ورنه آخر جمع گشتن رخت ما ته می‌کند
هوش مصنوعی: در لحظه‌ای که به تماشای تو مشغولیم، با حالت روانی و نگران به خوشی فرومی‌رویم. اما اگر این احساس و زیبایی پایان پیدا کند، کار ما تمام می‌شود و به سرانجام می‌رسد.
عمرها شد خاک‌ کوه و دشت بر سر می‌دوی
پیش پا نادیدن این مقدار گمره می‌کند
هوش مصنوعی: سال‌هاست که انسان‌ها در جست‌وجوی زندگی و خوشبختی در میان کوه‌ها و دشت‌ها به دنبال می‌روند، اما در این مسیر از چیزهای ساده و مهم غافل می‌مانند.
عجز طاقت هرکجا گردد دلیل مدعا
راه چندین دشت یک پا لغز کوته می‌کند
هوش مصنوعی: ناتوانی و کمبود قدرت در هر جایی به ما نشان می‌دهد که برای رسیدن به هدف، حتی یک گام کوتاه هم می‌تواند مسیر را تغییر دهد و به ما نزدیک‌تر کند.
خاک شو آب بقا آلایش چندین تریست
این تیمم زان وضوهایت منزه می‌کند
هوش مصنوعی: به خاک تبدیل شو؛ زندگی دائمی به کثافات و آلودگی‌ها وابسته است. این تیممی که انجام می‌دهم، تو را از پاکی وضوهایت جدا می‌کند.
رنگها گردانده‌ای‌، ای غافل از نیرنگ دل
آینه عمریست زین ‌تمثالت آگه می‌کند
هوش مصنوعی: ای نادان از فریب دل، تو رنگ‌ها را به دور می‌چرخانی؛ اما آینه‌ی دل از سال‌هاست که از تصویر تو خبر می‌دهد.
بر جبین ما نشان سجده تمغای وفاست
صنعت عشق ازکلف آرایش مه می‌کند
هوش مصنوعی: روی پیشانی ما نشانه‌هایی از سجده و خضوع وجود دارد که نشان‌دهنده وفاداری ماست. عشق مانند هنرمندی ماهر، زیبایی و جلال خود را با مهارت و لطافت به نمایش می‌گذارد.
شور امکان غلغل یک کاف و نون فهمیدنی‌ست
از ازل کبکی درین کهسار قهقه می‌کند
هوش مصنوعی: شور و حال و شوقی که در یک کاف و نون نهفته است، از زمان‌های دور قابل درک است؛ مثل اینکه در این کوهستان، یک کبک به خوشحالی آواز می‌خواند.
دوستان را در وداع هم عبارتها بسی است
بیدل مسکین فقیر است الله الله می‌کند
هوش مصنوعی: دوستان هنگام وداع عبارات زیادی برای گفتن دارند، اما بیدل، انسان ناچیز و بی‌چیز، فقط ناله و فریاد از خداوند دارد.