غزل شمارهٔ ۱۴۲۴
هوس جنونزدهٔ نفس به کدام جلوه کمین کند
چو سحر به گرد عدم تند که تبسم نمکین کند
ز چه سرمه رنج ادب کشم که خروش جنون حشم
به هزار عرصهکشد الم نفسیکه پردهنشینکند
ز خموشی ادب امتحان، به فسردگی نبریگمان
که کمند نالهٔ عاشقان، لب برهم آمده چین کند
سر بینیازی فکر را به بلندیی نرساندهام
که به جز تتبع نظم من، احدی خیال زمین کند
زفسون فرصت وهم و ظن، بگداخت شیشهٔ ساعتم
که غبار دل به هم آرد و طلب شهور و سنین کند
ز بهار عبرت جزوکل، بهگشاد یک مژه قانعم
چهکم است صیقلی از شرر،که نگاه آینهبینکند
پی عذر طاقت نارسا، برو آنقدرکه کشد دلت
ته پاست منزل رهرویکه به پشت آبله زینکند
نه بقاست مایهٔ فرصتی، نه نفس بهانهٔ شهرتی
به خیال خنده زندکسیکه تلاش نقش نگینکند
چقدر در انجمن رضا، خجل است جرأت مدعا
که دل از فضولی نارسا، هوس چنان و چنینکند
ز حضور شعلهٔ قامتی، ز خیال فتنه علامتی
نرسیدهام به قیامتی، که کسی گمان یقین کند
به چه ناز سجده اداکند، به در تو بیدل هیچکس
که به نقش پا برد التجا و خطی نیاز جبین کند
اطلاعات
وزن: متفاعلن متفاعلن متفاعلن متفاعلن
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هوس جنونزدهٔ نفس به کدام جلوه کمین کند
چو سحر به گرد عدم تند که تبسم نمکین کند
هوش مصنوعی: آرزوهای دیوانهوار جان به کدام زیبایی پنهان میشود، مانند سپیدهدم که به سرعت در گرد عدم میچرخد تا لبخندی دلنشین بزند.
ز چه سرمه رنج ادب کشم که خروش جنون حشم
به هزار عرصهکشد الم نفسیکه پردهنشینکند
هوش مصنوعی: چرا باید به خاطر رعایت ادب و احترام، رنج و سختی بکشم در حالی که صدای جنونم از هزاران گوشه و کنار برخاست؟ آیا نمیدانید که دل مشغولی و غم من به قدری زیاد است که نمیتواند در پس پرده پنهان بماند؟
ز خموشی ادب امتحان، به فسردگی نبریگمان
که کمند نالهٔ عاشقان، لب برهم آمده چین کند
هوش مصنوعی: در سکوت، ادب خود را محک بزن و به افکار منفی دچار نشو. چون ممکن است نالههای عاشقان، آهسته و بیصدا، پیامهای عمیقی را منتقل کنند.
سر بینیازی فکر را به بلندیی نرساندهام
که به جز تتبع نظم من، احدی خیال زمین کند
هوش مصنوعی: من به گونهای فکر نکردهام که بتوانم به خودکفایی و بینیازی برسم، زیرا فقط به نظمی که خودم ساختهام، پرداختهام و هیچکس نمیتواند به اندازه من به این موضوع بیندیشد.
زفسون فرصت وهم و ظن، بگداخت شیشهٔ ساعتم
که غبار دل به هم آرد و طلب شهور و سنین کند
هوش مصنوعی: فرصتهای خیالی و تردیدها را کنار بگذار، چرا که آنها زمان و لحظههای زندگیام را مانند شیشهای آبدار تحت تاثیر قرار میدهند و باعث میشوند که غبار اندوه بر دل بنشیند و در پی آرزوها و سالهای مورد نظر باشم.
ز بهار عبرت جزوکل، بهگشاد یک مژه قانعم
چهکم است صیقلی از شرر،که نگاه آینهبینکند
هوش مصنوعی: از جوانب زیبایی بهار، فقط به اندازهای از بینش و تماشای آن راضیام که دیدن یک چشم به هم زدن کافی است. چه کم است زیباییای که در آتش وجود دارد و تنها با نگاه به آینه میتواند دیده شود.
پی عذر طاقت نارسا، برو آنقدرکه کشد دلت
ته پاست منزل رهرویکه به پشت آبله زینکند
هوش مصنوعی: به خاطر کمبود تواناییهایت، در پی عذرخواهی نر رو. به اندازهای برو که قلبت بتواند به راحتی آن را تحمل کند. کسی که در مسیر زندگیاش با سختیها روبروست، باید تلاش کند و از موانع عبور کند.
نه بقاست مایهٔ فرصتی، نه نفس بهانهٔ شهرتی
به خیال خنده زندکسیکه تلاش نقش نگینکند
هوش مصنوعی: هیچ چیزی در این دنیا دائمی و ماندگار نیست و هیچ نفسی هم دلیل و بهانهای برای بدنامی و شهرت در نظر گرفته نمیشود. تنها کسی میتواند به خنده زندگی کند که به تلاش و کار خود افتخار کند و نقش خود را بهدرستی ایفا کند.
چقدر در انجمن رضا، خجل است جرأت مدعا
که دل از فضولی نارسا، هوس چنان و چنینکند
هوش مصنوعی: در جمعی که افراد محترمی حضور دارند، شجاعت بیان خواستهها بسیار دشوار است. دل انسان به دلیل وسوسهها و کنجکاویهای ناکافی، به سراغ آرزوهای مختلف میرود.
ز حضور شعلهٔ قامتی، ز خیال فتنه علامتی
نرسیدهام به قیامتی، که کسی گمان یقین کند
هوش مصنوعی: از وجود شعلهوار قامت تو، هیچ نشانهای از فتنه و آشوب به من نرسیده است و به مرحلهای از عذاب یا قیامت نرسیدهام که کسی بتواند به آن یقین کند.
به چه ناز سجده اداکند، به در تو بیدل هیچکس
که به نقش پا برد التجا و خطی نیاز جبین کند
هوش مصنوعی: به چه زیبایی و ناز کسی به درگاه تو سجده میکند، در حالی که هیچ کس به جز تو نمیتواند با رد پا و حرکاتش، از تو درخواست کند و نیازش را ابراز نماید.