گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۲۰

لمعهٔ مهرش دمی کاینه تابان کند
شرم به چشم جهات سایهٔ مژگان‌ کند
گر به تغافل دهد جلوه عنان نگاه
خانهٔ صد آینه یک مژه ویران کند
حسن عرقناک او محرمی دل نخواست
آتش غیرت کجاست کاین ورق افشان کند
هرزه‌دو مطلبم‌کاش چو موج‌گهر
آبله‌ام‌ یک نفس محرم دامان کند
فو‌ت زمان حضور آینهٔ دل شکست
یأس کنون جای مو ناله پریشان‌کند
در بن دندان شوق حسرت‌کنج لبی‌ست
گر بگزم پشت دست بوسه چراغان‌کند
در برم از نیستی جامهٔ پوشیده‌ای‌ست
تاکی از این‌کسوتم رنگ تو عریان‌کند
شبهه نچیند بساط در ره تسلیم عشق
آب ز عکس غریق آینه پنهان‌کند
با همه واماندگی شوق‌ گر آید بجوش
آبلهٔ پا چو شمع بر مژه توفان ‌کند
گر سر مجنون او گردشی آرد به عرض
دشت و در از گردباد رو به گریبان ‌کند
عالم تصویر وهم صید فریبم نکرد
کافر آن غمزه را بت چه مسلمان‌ کند
بیدل ز آن نرگسم جرات بیداد کو
سرمه ز خاکم مگر بالد و افغان ‌کند

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

لمعهٔ مهرش دمی کاینه تابان کند
شرم به چشم جهات سایهٔ مژگان‌ کند
هوش مصنوعی: خاطرهٔ زیبایی او به یک لحظه می‌تواند چنان درخشان شود که هر جا به او نگاه کنی، سایهٔ مژگانش بر چشمانت می‌افتد و احساس شرم به تو دست می‌دهد.
گر به تغافل دهد جلوه عنان نگاه
خانهٔ صد آینه یک مژه ویران کند
هوش مصنوعی: اگر کسی به طور بی‌توجهی نگاهی بیفکند، می‌تواند حتی یک خانه پر از آینه را با یک مژه ویران کند.
حسن عرقناک او محرمی دل نخواست
آتش غیرت کجاست کاین ورق افشان کند
هوش مصنوعی: زیبایی و لطافت او به حدی است که هیچ کس نمی‌تواند دل را به او بسپارد. پس غیرت و غیرت‌مندی کجا رفته است که این زیبایی را نادیده بگیرد و در دل خود آتش عشق و شوق را شعله‌ور کند؟
هرزه‌دو مطلبم‌کاش چو موج‌گهر
آبله‌ام‌ یک نفس محرم دامان کند
هوش مصنوعی: ای کاش که افکار بی‌محتوا و بی‌فایده‌ام مانند موجی از دریا، یک لحظه به چیز ارزشمندی تبدیل شوند و مرا به خود نزدیک کنند.
فو‌ت زمان حضور آینهٔ دل شکست
یأس کنون جای مو ناله پریشان‌کند
هوش مصنوعی: وقتی زمان را از دست می‌دهی و آینه دل شکسته‌ات را می‌بینی، یأس و ناامیدی به سراغت می‌آید. حالا در این شرایط، به جای ناله و زاری، بهتر است سعی کنی به خودت کمک کنی.
در بن دندان شوق حسرت‌کنج لبی‌ست
گر بگزم پشت دست بوسه چراغان‌کند
هوش مصنوعی: در عمق دندان‌های شوق، حسرتی از لب وجود دارد که اگر دندان‌هایم را به پوست دست بزنم، بوسه‌ای شادی‌فزون ایجاد می‌کند.
در برم از نیستی جامهٔ پوشیده‌ای‌ست
تاکی از این‌کسوتم رنگ تو عریان‌کند
هوش مصنوعی: در آغوش من لباسی وجود دارد که از عدم ساخته شده است، تا زمانی که از این طرف رنگ تو مرا بی‌پرده کند.
شبهه نچیند بساط در ره تسلیم عشق
آب ز عکس غریق آینه پنهان‌کند
هوش مصنوعی: عشق نمی‌گذارد که انسان در برابر خود تسلیم شود و به راحتی از چهره‌اش و آنچه در دل دارد، پرده‌برداری کند. به همین ترتیب، در آینه، تصویر کسی که غرق در عشق است، به خوبی پنهان می‌ماند و در وضعیت ناخوشایندی قرار نمی‌گیرد.
با همه واماندگی شوق‌ گر آید بجوش
آبلهٔ پا چو شمع بر مژه توفان ‌کند
هوش مصنوعی: اگرچه حالتی از ناامیدی و کمبود شور و شوق وجود دارد، اما زمانی که این احساس شوق دوباره بیدار شود، مثل آبله‌ای که بر پا ظاهر می‌شود، می‌تواند به شدت و به طور ناگهانی اثرگذار باشد و حتی قادر است مانند شمعی در برابر توفان، با قدرت درخشیدن و مقاومت کند.
گر سر مجنون او گردشی آرد به عرض
دشت و در از گردباد رو به گریبان ‌کند
هوش مصنوعی: اگر سر مجنون در دشت بچرخد و در وسط طوفان رو به سمت خود بگیرد.
عالم تصویر وهم صید فریبم نکرد
کافر آن غمزه را بت چه مسلمان‌ کند
هوش مصنوعی: دنیا پر از تصویر و خیالات است که نمی‌تواند مرا فریب دهد. فردی غیرمومن، آن نگاه جاذب را نمی‌تواند به کسی که مومن است، تبدیل کند.
بیدل ز آن نرگسم جرات بیداد کو
سرمه ز خاکم مگر بالد و افغان ‌کند
هوش مصنوعی: بیدل از آنجا که در دل نرگس هستم، جرات ظلم و ستم را دارم. مگر اینکه خاکم بر سرمه بیفتد و فقط درد و غم را فریاد کند.