غزل شمارهٔ ۱۴۱۹
از بسکه به تحصیل غنا حرص توجان کند
قبر است نگینی که به نام تو توان کند
جزتخم ندامت چهکند خرمن ازبن دشت
بیحاصل جهدیکه زمین دگرانکند
چون شمع درین ورطه فرو رفت جهانی
رستن چه خیال است ز جاهیکه زبانکند
امروز به حکم اثر لاف تهور
رستم زن مردیست که بال مگسان کند
در هر کف خاکی دو جهان ریشهٔ مستی است
با قوت تقوا نتوان بیخ رزانکند
زهاد ز بس جان به لب صرفهٔ ریشند
در ماتم این مردهدلان مو نتوان کند
فریاد که راهی به حقیقت نگشودیم
نقبیکه به دلکند نفس سخت نهانکند
چون غنچه به جمعیت دل ساخته بودیم
این عقدهکه واکردکه ما را ز میانکند
در دل هوسی پا نفشرد از رم فرصت
هر سبزه که برریشه زد این آب روان کند
پیچ و خم این عقده گشودیم به پیری
یعنیکه به دندان نتوان دل ز جهان کند
بیدل نه به دنیاست قرارت نه به عقبا
خورده است خدنگ تو ازین هفت کمان کند
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از بسکه به تحصیل غنا حرص توجان کند
قبر است نگینی که به نام تو توان کند
هوش مصنوعی: به دلیل حرص و ولع زیادی که برای کسب ثروت و دانش داری، در نهایت به خواب ابدی خواهی رفت و این طمع تو مثل یک نگین زیبا بر روی قبرت خواهد درخشید.
جزتخم ندامت چهکند خرمن ازبن دشت
بیحاصل جهدیکه زمین دگرانکند
هوش مصنوعی: تنها چیزی که از تلاشهای بیثمر به دست میآید، پشیمانی است. مانند کشتکاری که در زمینی خشک و بیحاصل زحمت میکشد، هیچ نتیجهای نخواهد داشت. دیگران در زمینهای خود میتوانند به خوبی کار کنند و به ثمر برسند، اما آنچه تو به دست میآوری تنها ندامت خواهد بود.
چون شمع درین ورطه فرو رفت جهانی
رستن چه خیال است ز جاهیکه زبانکند
هوش مصنوعی: وقتی شمع در این درد و رنج غرق میشود، آزادی و رهایی دیگر چه خیالی میتواند داشته باشد، از جایی که به آن ابراز وجود نمیکند.
امروز به حکم اثر لاف تهور
رستم زن مردیست که بال مگسان کند
هوش مصنوعی: امروز به خاطر تأثیر شجاعت و غرور رستم، مردی وجود دارد که خود را بزرگتر از آنچه هست نشان میدهد و به کارهای کوچک و بیاهمیت میپردازد.
در هر کف خاکی دو جهان ریشهٔ مستی است
با قوت تقوا نتوان بیخ رزانکند
هوش مصنوعی: در هر تکه از زمین، دو نوع حالتی که به سرخوشی و مستی مربوط میشود، وجود دارد و تنها با قدرت تقوا نمیتوان این حالت عمیق و ریشهدار را از بین برد.
زهاد ز بس جان به لب صرفهٔ ریشند
در ماتم این مردهدلان مو نتوان کند
هوش مصنوعی: زاهدان به خاطر داشتن نفسهای بیتاب و آشفته، در سوگ این دلسوختهها چنان غمگیناند که نمیتوانند موی خود را بپرسند.
فریاد که راهی به حقیقت نگشودیم
نقبیکه به دلکند نفس سخت نهانکند
هوش مصنوعی: ما فریاد میزنیم که نتوانستیم به حقیقت دست پیدا کنیم و این نفس، که به دل نزدیک شده، راز سختی را پنهان میکند.
چون غنچه به جمعیت دل ساخته بودیم
این عقدهکه واکردکه ما را ز میانکند
هوش مصنوعی: ما مانند غنچهای بودیم که در جمع دوستان و آشنایان، دلخوش بودیم، اما اکنون این مشکل و درد درونمان آشکار شده و ما را از میان آنها جدا کرده است.
در دل هوسی پا نفشرد از رم فرصت
هر سبزه که برریشه زد این آب روان کند
هوش مصنوعی: در دل هیچ آرزویی را به خاطر نمیفشرد، زیرا وقتی فرصتی پیش میآید، هر سبزهای که ریشهاش را در آب جاری فرو میبرد، زندگی و رشد میکند.
پیچ و خم این عقده گشودیم به پیری
یعنیکه به دندان نتوان دل ز جهان کند
هوش مصنوعی: در زندگی با مشکلات و دشواریها روبرو هستیم و با گذر زمان به تجربه و دانش بیشتری میرسیم. به همین خاطر، نمیتوانیم به راحتی با احساسات و وابستگیهایمان خداحافظی کنیم.
بیدل نه به دنیاست قرارت نه به عقبا
خورده است خدنگ تو ازین هفت کمان کند
هوش مصنوعی: بیدل، نه در این دنیا قرار دارد و نه در دنیای دیگر. تیر تو از هفت کمان به هدف نشسته است.