گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۱۸

تقلید از چه علم به لافم علم‌کند
طوطی نی‌ام‌که آینه بر من ستم‌کند
سعی غبار من که به جایی نمی‌رسد
با دامنش زند اگر از خویش رم کند
انگشت زینهار دمیدیم و سوختیم
کوگردنی دگرکه‌کشد شمع و خم‌کند
بر باد رفت آمد و رفت نفس چوصبح
فرصت نشد کفیل ‌که فهم عدم ‌کند
آسوده خاک شوکه مبادا به حکم وهم
عمر نفس‌شمار حساب قدم کند
بالیده است خواجهٔ بی‌حس به ناز جاه
مردار آفتاب مقابل ورم‌کند
خودسنجی‌ات به‌پلهٔ پستی نشانده است
جهدی‌که سنگ‌کوه وقار توکم‌کند
هرجا عدم به تهمت هستی رسیده است
باید حیا به لوح جبینم رقم‌ کند
پرواز می کنم چه‌کنم جای امن نیست
دامی نبیافتم‌که پرم را بهم کند
خجلت ‌گداز عفو نگردی که آفتاب
گر دامن تو خشک‌کند جبهه نم‌کند
توهیچ باش و، علم وعمل‌ها به طاق نه
گو خلق هرزه‌فکر حدوث و قدم‌کند
بیدل ازابن ستمکده بیکس گذشته‌ام
کو سایه‌ای که بر سر خاکم کرم کند

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تقلید از چه علم به لافم علم‌کند
طوطی نی‌ام‌که آینه بر من ستم‌کند
هوش مصنوعی: تقلید از دیگران چه فایده‌ای دارد، من که طوطی‌وار فقط حرف می‌زنم و مثل آینه به خودم ظلم می‌شود.
سعی غبار من که به جایی نمی‌رسد
با دامنش زند اگر از خویش رم کند
هوش مصنوعی: تلاش و زحمات من مانند غباری است که به جایی نمی‌تواند برسد؛ حتی اگر او بخواهد با دامن خود از من دوری کند، این تلاش فایده‌ای ندارد.
انگشت زینهار دمیدیم و سوختیم
کوگردنی دگرکه‌کشد شمع و خم‌کند
هوش مصنوعی: ما با احتیاط نزدیک آتش رفتیم و سوختیم، تا ببینیم آیا کسی دیگری هست که شمع را روشن کند و خم کند.
بر باد رفت آمد و رفت نفس چوصبح
فرصت نشد کفیل ‌که فهم عدم ‌کند
هوش مصنوعی: نفس انسان مانند صبح زود است که به سرعت می‌گذرد و فرصتی برای درک نیستی به وجود نمی‌آورد.
آسوده خاک شوکه مبادا به حکم وهم
عمر نفس‌شمار حساب قدم کند
هوش مصنوعی: مراقب باش که آرام و بی‌دغدغه به خاک برسی و اجازه ندهی که تصور بی‌پایه زندگی‌ات را به شمارش قدم‌هایت وادارد.
بالیده است خواجهٔ بی‌حس به ناز جاه
مردار آفتاب مقابل ورم‌کند
هوش مصنوعی: خواجه‌ای بی‌احساس و مغرور در برابر نور آفتاب به آرامی گریخته و به حالت ورم‌کرده درمی‌آید.
خودسنجی‌ات به‌پلهٔ پستی نشانده است
جهدی‌که سنگ‌کوه وقار توکم‌کند
هوش مصنوعی: خود را بیشتر از آنچه که هستی، پایین‌تر از واقعیات قرار نده. تلاش کن تا به ثبات و آرامش درونی‌ات آسیب نرسانی.
هرجا عدم به تهمت هستی رسیده است
باید حیا به لوح جبینم رقم‌ کند
هوش مصنوعی: هر جا که جایی برای نابودی وجود دارد، باید شرم و حیا بر پیشانی من نقش ببندد.
پرواز می کنم چه‌کنم جای امن نیست
دامی نبیافتم‌که پرم را بهم کند
هوش مصنوعی: پرواز می‌کنم، اما متأسفانه، جایی برای ایستادن و پیدا کردن امنیت نیست و نتواستم دام یا مشکلی پیدا کنم که پروازم را متوقف کند.
خجلت ‌گداز عفو نگردی که آفتاب
گر دامن تو خشک‌کند جبهه نم‌کند
هوش مصنوعی: اگر آفتاب بر دامن تو بخورد و آن را خشک کند، دیگر جایی برای شرم و عذرخواهی نخواهد بود.
توهیچ باش و، علم وعمل‌ها به طاق نه
گو خلق هرزه‌فکر حدوث و قدم‌کند
هوش مصنوعی: خود را خالی و بی‌فروغ بدان و دانایی و کارهای خود را به کنار بگذار، زیرا مردم بی‌فکر در مورد آغاز و نبودن چیزها فقط حرف‌های بی‌معنا می‌زنند.
بیدل ازابن ستمکده بیکس گذشته‌ام
کو سایه‌ای که بر سر خاکم کرم کند
هوش مصنوعی: من از این کوچه و خیابان‌های پر از ستم و بی‌عدالتی عبور کرده‌ام و حالا به دنبال سایه‌ای هستم که بر سرم بیفتد و به من محبت و رحمت کند.