گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۱۴

لاغری آن همه زین مرحله دورم افکند
که به غربتکدهٔ دیدهٔ مورم افکند
ذره تا مهر کس از فقر من آگاه نشد
خاک در چشم جهان پیکر عورم افکند
چه توان کرد نفس گرم نجوشید به حرص
سردی آتش دل نان ز تنورم افکند
پیش پا دیدن افسون تمیز بد و نیک
ذلّتی بود که از بام حضورم افکند
علم بیحاصلی از سیر کمالم واداشت
آگهی آبله در پای شعورم افکند
ذوق وصلی ‌که به امّید دلی خوش می‌کرد
«‌لن‌ترانی‌» شد و در آتش طورم افکند
خواندم از گردش پیمانهٔ تحقیق خطی
که به ظلمتکدهٔ حیرت نورم افکند
ناتوانی چو غبار از فلک آن سو می‌تاخت
طاقت خون شده در خاک به زورم افکند
هیچ‌ کافر نشود محرم انجام نفس
واقف مرگ شدن زنده به‌ گورم افکند
یارب از خاطر ناز تو فراموش شود
آن خیالات که از یاد تو دورم افکند
سبب قید علایق ز خرد پرسیدم
گفت‌: در چاه همین فطرت‌ کورم افکند
چرخ از پهلوی خاک این همه چیده‌ست بلند
عجز بیدل به جنونزار غرورم افکند

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

لاغری آن همه زین مرحله دورم افکند
که به غربتکدهٔ دیدهٔ مورم افکند
هوش مصنوعی: لاغری و ضعف من به حدی رسیده است که مرا از همه چیز دور کرده و در دنیای غربت و تنهایی قرار داده است.
ذره تا مهر کس از فقر من آگاه نشد
خاک در چشم جهان پیکر عورم افکند
هوش مصنوعی: هیچ کس تا حالا از وضعیت فقیرانه من باخبر نشده است و همه چیز به گونه‌ای است که در چشم دیگران، من مانند یک موجود ناتمام و ناقص به نظر می‌رسم.
چه توان کرد نفس گرم نجوشید به حرص
سردی آتش دل نان ز تنورم افکند
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساسات درونی و جنگ بین تمایلات و خواسته‌هایش اشاره می‌کند. او می‌گوید که نمی‌تواند به خاطر حرص و طمع به چیزی که می‌خواهد برسد، چرا که آتش دلش همچنان می‌سوزد و به خاطر این احساسات داغ، نمی‌تواند ساکت بماند. به طور کلی، به کشمکش بین خواسته‌ها و واقعیت‌های زندگی می‌پردازد.
پیش پا دیدن افسون تمیز بد و نیک
ذلّتی بود که از بام حضورم افکند
هوش مصنوعی: این جمله به مفهوم این است که درک سطحی و آسان از قدرت جادو و سحر، نوعی تحقیر و ذلت است که باعث می‌شود انسان از موقعیت واقعی و معنوی خود دور شود. در واقع، درک نکردن عمق مسائل و تنها نگاه کردن به ظواهر باعث می‌شود که انسان از ارزش‌های بالای وجودی خود بی‌بهره بماند.
علم بیحاصلی از سیر کمالم واداشت
آگهی آبله در پای شعورم افکند
هوش مصنوعی: تحصیل دانش بدون نتیجه، مرا از پیشرفت بازداشت و آگاهی از نواقص و کاستی‌هایم را به من نشان داد.
ذوق وصلی ‌که به امّید دلی خوش می‌کرد
«‌لن‌ترانی‌» شد و در آتش طورم افکند
هوش مصنوعی: شوق و ذوقی که به امید دل شاد کننده‌ای بود، به «لن‌ترانی» تبدیل شد و مرا در آتش کوه طور انداخت.
خواندم از گردش پیمانهٔ تحقیق خطی
که به ظلمتکدهٔ حیرت نورم افکند
هوش مصنوعی: من دربارهٔ نوشیدنی تحقیقی خواندم که خطی کهنگی را در جای تاریک حیرت برایم روشن کرد.
ناتوانی چو غبار از فلک آن سو می‌تاخت
طاقت خون شده در خاک به زورم افکند
هوش مصنوعی: ناتوانی مانند گرد و غبار از آسمان به آن سمت می‌تاخت و قدرت خون در زمین به زور من را به زمین انداخت.
هیچ‌ کافر نشود محرم انجام نفس
واقف مرگ شدن زنده به‌ گورم افکند
هوش مصنوعی: هیچ کس که به حقیقت وجود آدمی و مرگ آگاه باشد، نمی‌تواند با اعمال ناپسند خود به خاطر منفعت‌های زودگذر زندگی دنیوی، به جایی برسد. کسی که به عمق مسائل پی ببرد، از زندگی بی‌معنا و پوچ در قبرستان‌های خود ساخته دور خواهد ماند.
یارب از خاطر ناز تو فراموش شود
آن خیالات که از یاد تو دورم افکند
هوش مصنوعی: خدایا، کمک کن تا از یاد و خاطر نازنینت، خیالات و افکار غیرمفیدی که من را از یاد تو دور می‌کند، فراموش شود.
سبب قید علایق ز خرد پرسیدم
گفت‌: در چاه همین فطرت‌ کورم افکند
هوش مصنوعی: من از خرد پرسیدم که چرا سبب قید علاقه‌ها را داریم، آن خرد پاسخ داد که من به همین طبیعت اولیه‌ام در چاه غفلت افتاده‌ام.
چرخ از پهلوی خاک این همه چیده‌ست بلند
عجز بیدل به جنونزار غرورم افکند
هوش مصنوعی: چرخ روزگار از دل خاک، این همه مسایل و مشکلات را برای من به وجود آورده است و ناتوانی من به جنون و دیوانگی غرورم افزوده است.