گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۰۹

کو جنون تا عقدهٔ هوش از سر ما واکند
وهم هستی را سپند آتش سودا کند
از بساط خاکدان دهر نتوان یافتن
آن قدر گردی‌ که تعمیر شکست ما کند
بعد از این آن به‌ که خاموشی دهد داد سخن
گوهر معنی‌ کسی تا کی زبان‌فرسا کند
عجز ما را ترجمان غفلت ما کرده‌اند
تا همان واماندگی تعبیر خواب پا کند
برنیاید تا ابد از حیرت شکر نگاه
هرکه چون تصویر بر نقّاش چشمی واکند
بادپیمای سبک‌مغزی‌ست هرکس چون حباب
ساغر خود را نگون در مجلس دریا کند
بعد عمری آن پری‌ گرم التفات دلبری‌ست
می‌روم از خود مبادا یاد استغنا کند
قیمت وصلش ندارد دستگاه کاینات
نقد ما هیچ است شاید هم به ما سودا کند
بی‌تکلّف صنعت معمار عشقم داغ ‌کرد
کز شکست هر دو عالم ناله‌ای برپا کند
بی‌بریها را علاجی نیست شاید چون چنار
دست برهم سودن ما آتشی پیدا کند
عبرت من چاشنی ‌گیر از شکست عالمی‌ست
هرچه‌ گردد توتیا، چشم مرا بینا کند
چاره دشوار است بیدل شوخی نظاره را
شرم حسن او مگر در دیدهٔ ما جا کند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کو جنون تا عقدهٔ هوش از سر ما واکند
وهم هستی را سپند آتش سودا کند
هوش مصنوعی: عشق و دیوانگی را فر بیاور تا هوش و عقل ما را از میان ببرد و خیال وجود را به آتش جنون بسوزاند.
از بساط خاکدان دهر نتوان یافتن
آن قدر گردی‌ که تعمیر شکست ما کند
هوش مصنوعی: از دنیا و زندگی نمی‌توان گرد و خاکی پیدا کرد که بتواند خرابی و نقص ما را ترمیم کند.
بعد از این آن به‌ که خاموشی دهد داد سخن
گوهر معنی‌ کسی تا کی زبان‌فرسا کند
هوش مصنوعی: پس از این بهتر است که سکوت اختیار شود، زیرا دیری نمی‌گذرد که کسی که حقیقت را درک کند، نیازی به صحبت‌های پر زرق و برق ندارد.
عجز ما را ترجمان غفلت ما کرده‌اند
تا همان واماندگی تعبیر خواب پا کند
هوش مصنوعی: ناتوانی ما به دلیل غفلت‌مان به گونه‌ای تفسیر شده که همچنان در حسرت آنچه که نتوانسته‌ایم به دست بیاوریم به سر می‌بریم.
برنیاید تا ابد از حیرت شکر نگاه
هرکه چون تصویر بر نقّاش چشمی واکند
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند از شگفتی و زیبایی نگاهی که شبیه به تصویر است، رها شود؛ همان‌طور که نقاش با چشم خود به تصویر می‌نگرد.
بادپیمای سبک‌مغزی‌ست هرکس چون حباب
ساغر خود را نگون در مجلس دریا کند
هوش مصنوعی: هر کس که بی‌فکری و سبکی کند، مانند حبابی است که در دریا می‌ترکد و به پایین می‌رود.
بعد عمری آن پری‌ گرم التفات دلبری‌ست
می‌روم از خود مبادا یاد استغنا کند
هوش مصنوعی: بعد از سال‌ها، حالا آن زیبای دلنواز توجهش به من جلب شده است. من از خودم دور می‌شوم تا مبادا او فراموش کند که به او نیاز دارم.
قیمت وصلش ندارد دستگاه کاینات
نقد ما هیچ است شاید هم به ما سودا کند
هوش مصنوعی: قیمت ارتباط با او را کائنات نمی‌توانند تعیین کنند، چرا که دارایی ما در حال حاضر هیچ است و ممکن است او هم زمانی به ما توجهی بکند.
بی‌تکلّف صنعت معمار عشقم داغ ‌کرد
کز شکست هر دو عالم ناله‌ای برپا کند
هوش مصنوعی: عشق من به قدری قوی و تاثیرگذار است که به راحتی و بدون هیچ زحمتی، مانند هنرمند معمار، دلی را سوزانده است. این عشق باعث شده که از همه جا صدای فریاد و زاری بلند شود.
بی‌بریها را علاجی نیست شاید چون چنار
دست برهم سودن ما آتشی پیدا کند
هوش مصنوعی: بی‌دردها را درمانی نیست و شاید مانند چنار که با دست به هم می‌زنیم، آتش جدیدی ایجاد کنیم.
عبرت من چاشنی ‌گیر از شکست عالمی‌ست
هرچه‌ گردد توتیا، چشم مرا بینا کند
هوش مصنوعی: تجربه من از ناکامی‌های دنیا به من یادآوری می‌کند که هر چه پیش بیاید، واقعیت‌ها می‌توانند چشم من را باز کنند و بینش بیشتری به من بدهند.
چاره دشوار است بیدل شوخی نظاره را
شرم حسن او مگر در دیدهٔ ما جا کند
هوش مصنوعی: دست و پنجه نرم کردن با مشکلات سخت است و بیدل (دل‌باخته) باید با احتیاط به زیبایی او نگاه کند و شاید فقط با چشم ما او را درک کند.