گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۰۸

شور لیلی کو که باز آزایش سودا کند
خاک مجنون را غبار خاطر صحرا کند
می دهد طومار صد مجنون به باد پیچ و تاب
گردبادی گر ز آهم جلوه در صحرا کند
در گلستانی که رنگ جلوه ریزد قامتت
تا قیامت سرو ممکن نیست سر بالا کند
می‌تواند از دل ما هم طرب ایجاد کرد
از گداز سنگ سوداگر کسی مینا کند
آسمان دارد ز من سرمایهٔ تعمیر درد
بشکند رنگم به هرجا ناله‌ای برپا کند
خاکم از آسودگی شیرازهٔ صد کلفت است
کو پریشانی که باز این نسخه را اجرا کند
آن سوی ظلمت بغیر از نور نتوان یافتن
روی در مولاست هرکس پشت بر دنیا کند
عاقبت نقشی بر آب است اعتبارات جهان
نام جای خود چه لازم در نگینها واکند
برده‌ام پیش از دو عالم دعوی واماندگی
آسمان مشکل که امروز مرا فردا کند
گفتگو از معنی تحقیق دارد غافلت
اندکی خاموش شو تا دل زبان پیرا کند
کام عیشی تر نشد از خشک‌مغزیهای دهر
شیشه بگدازد مگر تا می به جام ما کند
بپدل اسباب جهان را حسرتت مشاطه است
زشتی هر چیز را نایافتن زیبا کند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شور لیلی کو که باز آزایش سودا کند
خاک مجنون را غبار خاطر صحرا کند
هوش مصنوعی: کجا است شور و شوق لیلی که دوباره دلش را به خاطر عشق مجنون بیازارد و خاک او را با یادش غبارآلود کند؟
می دهد طومار صد مجنون به باد پیچ و تاب
گردبادی گر ز آهم جلوه در صحرا کند
هوش مصنوعی: باد طومار بلندی از عشق و جنون را به دور خود می‌پیچاند. اگر آه من در بیابان نمایان شود، تأثیر عمیقی بر آن خواهد گذاشت.
در گلستانی که رنگ جلوه ریزد قامتت
تا قیامت سرو ممکن نیست سر بالا کند
هوش مصنوعی: در باغی که زیبایی اش درخشان است، قامت تو تا ابد همچون سرو راست نمی‌ایستد.
می‌تواند از دل ما هم طرب ایجاد کرد
از گداز سنگ سوداگر کسی مینا کند
هوش مصنوعی: از دل ما نیز می‌توان شادی و سرور ساخت، چنانکه از ذوب کردن سنگ، هنرمند می‌تواند مینا بسازد.
آسمان دارد ز من سرمایهٔ تعمیر درد
بشکند رنگم به هرجا ناله‌ای برپا کند
هوش مصنوعی: آسمان برای من می‌خواهد که بتوانم دردهایم را ترمیم کنم و به هرکجا که بروم، ناله‌ها و شکایت‌هایم را به صدا درآورم.
خاکم از آسودگی شیرازهٔ صد کلفت است
کو پریشانی که باز این نسخه را اجرا کند
هوش مصنوعی: من در آرامش خود مانند تکه‌ای خاک هستم و آنچه نگهدارنده‌ام است، نیرویی بالاتر از قدرت چندین نفر است. اما هنوز هم در دل این آرامش، اضطرابی وجود دارد که کسی باید آن را به اجرا درآورد.
آن سوی ظلمت بغیر از نور نتوان یافتن
روی در مولاست هرکس پشت بر دنیا کند
هوش مصنوعی: در آن طرف تاریکی، جز نور نمی‌توان یافت و دیدن چهره خداوند تنها برای کسی ممکن است که از دنیا روی برگرداند.
عاقبت نقشی بر آب است اعتبارات جهان
نام جای خود چه لازم در نگینها واکند
هوش مصنوعی: در نهایت، همه اعتبارها و ارزش‌های دنیوی مانند نقشی که بر روی آب بماند، نابود می‌شوند. اینکه چه کسی در این دنیا مقام و موقعیتی دارد، چندان اهمیتی ندارد و نیازی نیست که بر روی جواهرات نقش بسته شود.
برده‌ام پیش از دو عالم دعوی واماندگی
آسمان مشکل که امروز مرا فردا کند
هوش مصنوعی: من قبل از خلق جهان، از آسمان درخواستی داشتم که امروز به من پاسخ می‌دهد و فردا هم ادامه خواهد داشت.
گفتگو از معنی تحقیق دارد غافلت
اندکی خاموش شو تا دل زبان پیرا کند
هوش مصنوعی: صحبت کردن درباره معنا نیاز به دقت و تأمل دارد. کمی سکوت کن تا دل بتواند به روشنی احساسات و افکارش را بیان کند.
کام عیشی تر نشد از خشک‌مغزیهای دهر
شیشه بگدازد مگر تا می به جام ما کند
هوش مصنوعی: لذت زندگی با دل‌های یخ‌زده و بی‌احساس این زمان افزایش نمی‌یابد و شیشهٔ زندگی فقط با نوشیدن شراب در جام ما می‌تواند ذوب شود.
بپدل اسباب جهان را حسرتت مشاطه است
زشتی هر چیز را نایافتن زیبا کند
هوش مصنوعی: در دل هر چیز زشتی، حسرتی وجود دارد که به زیبایی آن می‌افزاید. این به این معناست که اگرچه ممکن است برخی چیزها زشت به نظر برسند، اما ناچیز بودن آن‌ها می‌تواند ما را به دنبال زیبایی‌ها سوق دهد.