گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۰۷

دل پا شکسته حق طلب‌، به رهت چگونه ادا کند
که چو موج‌،‌ گوهرش از ادب‌، ندویدن آبله‌پا کند
نفس رمیده گر از خودم نشود کفیل برآمدن
چو سحر دماغ طرب هوس به چه بام کسب هوا کند
مشنو ز ساز گدای من به جز این ترانه نوای من
که غبار بی‌سر و پای من به رهت نشسته دعا کند
به جهان عشوه چو بوی‌ گل نخوری فریب شکفتگی
که به بیم غنچه تبسمت ز هزار پرده جدا کند
نه به دیده‌ها ز عیان اثر نه به‌ گوشها ز بیان خبر
به‌ گشاد روزن بام و در،‌ کسی از کسی چه حیا کند
نشود مقلد راز دل به هوس محقق مستقل
ز غرور اگر همه ناوکت به نشان رسدکه خطاکند
به هزار پیچ و خم هوس‌ گره است سلسلهٔ نفس
چقدر طبیعت ازین و آن‌ گسلدکه رشته ‌رسا کند
به غبار قافلهٔ عدم بروآنقدرکه ز خود روی
نشده است گم دل عاقلی که تلاش بانگ درا کند
شود آب انجمن حیا به فسوس دست مروتت
که دفی به آن همه بیحسی ز طپانچهٔ تو صدا کند
رگ خواب راحت عاجزان مگشا به نشتر امتحان
که به‌پهلوبت ستم است اگر نی بورس‌با مژه واکند
کف دست سوده به یکدگر چمن طراوت بیدلی
که ز صد بهار گل اکتفا به همین دو برگ حنا کند

اطلاعات

وزن: متفاعلن متفاعلن متفاعلن متفاعلن
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل پا شکسته حق طلب‌، به رهت چگونه ادا کند
که چو موج‌،‌ گوهرش از ادب‌، ندویدن آبله‌پا کند
هوش مصنوعی: دل شکسته‌ای که به دنبال حق است، چگونه می‌تواند خواسته‌هایش را بیان کند زمانی که همچون موج، زیبایی‌اش با ادب از بین می‌رود و نمی‌تواند به راحتی بیان شود.
نفس رمیده گر از خودم نشود کفیل برآمدن
چو سحر دماغ طرب هوس به چه بام کسب هوا کند
هوش مصنوعی: اگر نفس من که از خودم دور شده، نتواند مجوز برخاستن را بگیرد، پس دماغ شادابی و آرزوی خوشی چه تلاشی برای به دست آوردن لذت خواهد کرد؟
مشنو ز ساز گدای من به جز این ترانه نوای من
که غبار بی‌سر و پای من به رهت نشسته دعا کند
هوش مصنوعی: به صدای ساز و نواهای من گوش نده. فقط به این ترانه توجه کن. غبار و بی‌پناهی من در راه تو ایستاده و دعا می‌کند.
به جهان عشوه چو بوی‌ گل نخوری فریب شکفتگی
که به بیم غنچه تبسمت ز هزار پرده جدا کند
هوش مصنوعی: اگر در دنیای عشق فریب زیبایی‌ها را نخورید، بدانید که لبخند غنچه، به هزار پرده راز و رازگویی جدا می‌شود.
نه به دیده‌ها ز عیان اثر نه به‌ گوشها ز بیان خبر
به‌ گشاد روزن بام و در،‌ کسی از کسی چه حیا کند
هوش مصنوعی: نه آثار دیده‌بان و نه خبرهای شنیده شده از کسی، هیچ‌کدام اثری ندارند. وقتی درها و پنجره‌ها باز است، هیچ‌کس به دیگری حیا نمی‌کند.
نشود مقلد راز دل به هوس محقق مستقل
ز غرور اگر همه ناوکت به نشان رسدکه خطاکند
هوش مصنوعی: انسان نباید به خواسته‌ها و هوس‌های خود دچار شود، زیرا ممکن است با غرور خود به حقیقتی نرسد. اگر همه نشانه‌ها و نشانه‌ها هم به او برسد، باز هم ممکن است مرتکب اشتباه شود.
به هزار پیچ و خم هوس‌ گره است سلسلهٔ نفس
چقدر طبیعت ازین و آن‌ گسلدکه رشته ‌رسا کند
هوش مصنوعی: سلسله نفس که نمایانگر خواسته‌ها و آرزوهای ماست، به هزاران پیچ و خم و دشواری گره خورده است. طبیعت چقدر از این و آن جدا می‌شود تا بتواند ارتباط و پیوندی مؤثر برقرار کند.
به غبار قافلهٔ عدم بروآنقدرکه ز خود روی
نشده است گم دل عاقلی که تلاش بانگ درا کند
هوش مصنوعی: به سراغ گرد و غبار راهی برو که هنوز از خودت گم نشده‌ای. دل انسان عاقل باید در تلاش باشد تا صدای حقیقت را بشنود.
شود آب انجمن حیا به فسوس دست مروتت
که دفی به آن همه بیحسی ز طپانچهٔ تو صدا کند
هوش مصنوعی: تا وقتی که وجودت به خوشی و مهربانی آغشته باشد، دیگران هم تحت تأثیر رفتار تو قرار می‌گیرند و حتی کوچک‌ترین حرکاتت می‌تواند در آنها احساساتی عمیق ایجاد کند.
رگ خواب راحت عاجزان مگشا به نشتر امتحان
که به‌پهلوبت ستم است اگر نی بورس‌با مژه واکند
هوش مصنوعی: هرگز رگ خواب کسانی که در سختی و ضعف به سر می‌برند را با آزمایش و امتحان نزن، زیرا این کار به تو صدمه می‌زند و به آنها ظلم می‌کند اگر کسی دیگر نتواند با چشم تو مسئله را حل کند.
کف دست سوده به یکدگر چمن طراوت بیدلی
که ز صد بهار گل اکتفا به همین دو برگ حنا کند
هوش مصنوعی: دست‌ها را به هم می‌مالیم و درختان را طراوتی از دل بی‌دلی می‌دهیم، در حالی که از صد بهار گذشته، تنها به همین دو برگ حنا اکتفا می‌کنیم.

حاشیه ها

1398/09/09 00:12
rezasafari

به نظر در بیت آخر؛ نی بوریا مژه واکند درست باشد