غزل شمارهٔ ۱۴۰۵
نشد آنکه شعلهٔ وحشتی به دل فسرده فسونکند
به زمینتپم به فلک روم چه جنون کنمکه جنون کند
به فسانهٔ هوس طرب، تهی از خودیم و پر از طلب
چه دمد ز صنعت صفر نی به جز اینکه ناله فزون کند
به خیال گردش چشم او چمنیست صرف غبار من
که ز دور اگر نظرمکنی مژه کار بوقلمون کند
ز جراحت دل ناتوان به خیال او ندهم نشان
که مباد آن کف نازنین به فسوس ساید و خون کند
به چنین زبونی دست و دل، ز صنایع املم خجل
که سر خسی اگرش دهم به هزار خانه ستون کند
کف پا عروج جبین شود، بن خاک عرش برین شود
شود آنچنان و چنین شود که علاج همت دون کند
نه فسانهساز حلاوتی، نه ترانه مایهٔ عشرتی
به فسون ز پردهٔ گوش ما چه امید پنبه برون کند
نزدم ز قسمت خشک و تر، به تردد هوس دگر
که نهال بخت سیاه اگر گلی آورد شبیخون کند
چمن تحیر بیدلمکه سحاب رشحهٔ خامهاش
به تأملی گهر افکند سر قطرهای که نگون کند
غزل شمارهٔ ۱۴۰۴: شور اشکم گر چنین راه تپش سر میکندغزل شمارهٔ ۱۴۰۶: باز مخمور است دل تا بیخودی انشا کند
اطلاعات
وزن: متفاعلن متفاعلن متفاعلن متفاعلن
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نشد آنکه شعلهٔ وحشتی به دل فسرده فسونکند
به زمینتپم به فلک روم چه جنون کنمکه جنون کند
هوش مصنوعی: دلی که غمگین و پژمرده است، نتوانسته شعلهای از ترس را به خود بکشاند. آیا باید به زمین بچسبم یا به آسمان بروم؟ چه دیوانگیای میتواند به وجود بیاید که من را به جنون برساند؟
به فسانهٔ هوس طرب، تهی از خودیم و پر از طلب
چه دمد ز صنعت صفر نی به جز اینکه ناله فزون کند
هوش مصنوعی: در دنیای پر از آرزو و لذت، ما از خود بیخبر و فقط تشنهی خواستههایمان هستیم. چه فرقی میکند که از هنر صفر بگوییم، به جز اینکه این فقط باعث بیشتر شدن نالهها و دردهای ما میشود.
به خیال گردش چشم او چمنیست صرف غبار من
که ز دور اگر نظرمکنی مژه کار بوقلمون کند
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که زیبایی و جذابیت چشمان او، دنیایی از احساسات و افکار مرا تحت تأثیر قرار میدهد. وقتی او را از دور نگاه میکنم، گویی تمام غم و اندوه من به صورت غبار در میآید و با هر نگاه او به من، مانند بوقلمون که با مژههایش جلب توجه میکند، احساس خاصی به من دست میدهد.
ز جراحت دل ناتوان به خیال او ندهم نشان
که مباد آن کف نازنین به فسوس ساید و خون کند
هوش مصنوعی: از درد دل ناتوانم، نشانی به یاد او نخواهم داد تا مبادا آن دست نازنین به جای دلخوری، زخم زده و خون ریزد.
به چنین زبونی دست و دل، ز صنایع املم خجل
که سر خسی اگرش دهم به هزار خانه ستون کند
هوش مصنوعی: به این مرحله از ضعف و ناتوانی رسیدهام که از کارهایی که انجام میدهم شرمندهام. حتی اگر به کسی که کمارزش است، امکانات و ابزار زیادی بدهم، او باز هم میتواند به خوبی از آنها استفاده کند و به موفقیت برسد.
کف پا عروج جبین شود، بن خاک عرش برین شود
شود آنچنان و چنین شود که علاج همت دون کند
هوش مصنوعی: پای انسان به اوج میرسد و به عرش بالا میرسد، بهگونهای که تلاشهای کوچک و ناچیز در مقابل این بلندی، درمانده میشوند.
نه فسانهساز حلاوتی، نه ترانه مایهٔ عشرتی
به فسون ز پردهٔ گوش ما چه امید پنبه برون کند
هوش مصنوعی: نه داستانی با طعمی شیرین داریم و نه آهنگی که ما را شاد کند. پس از پرده گوش ما چه امیدی داریم که چیزی بیمورد و بیفایده بیرون بیاید؟
نزدم ز قسمت خشک و تر، به تردد هوس دگر
که نهال بخت سیاه اگر گلی آورد شبیخون کند
هوش مصنوعی: من از سرانجام و سرنوشت خودم بیخبرم و به وسوسههای جدید نمیپردازم، زیرا اگر شاخۀ بخت من روزی گلی به بار آورد، ممکن است به ناگاه دردسر و مشکل جدیدی را برایم به همراه داشته باشد.
چمن تحیر بیدلمکه سحاب رشحهٔ خامهاش
به تأملی گهر افکند سر قطرهای که نگون کند
هوش مصنوعی: چمن به سبب بارش باران به شکلی حیرتانگیز شده است و بیدل به تماشای آن نشسته است. باران، گویی قطرهای از روانیاش را بر زمین میافکند که دلی را متاثر از خود میکند و به فکر فرو میبرد.
حاشیه ها
1398/10/03 09:01
حسین شیردل
بیت ششم اشتباه تایپی دارد. دون را دوا نوشته اند