غزل شمارهٔ ۱۴۰۲
قماش رنگ ز بس بیحجاب میبافند
به روی گل ز دریدن نقاب میبافند
مباش منکر اسرار سینه چاکی ما
به کارگاه سحر آفتاب میبافند
ز زخم تیغ حوادث توان شدن ایمن
به جوشنی که ز موج شراب میبافند
به یک نفس سر بی مغز میخورد بر سنگ
جدا ز پشم کلاه حباب میبافند
درین چمن که هوا داغ شبنم آراییست
تسلّیی به هزار اضطراب میبافند
تو خواه مرگ شمر خواه زندگی اندیش
همین به طبع کتان ماهتاب میبافند
کراست تاب رسایی بحث فرصت عمر
گسسته است نفس تا جواب میبافند
توان شناخت ز باریکریشی انفاس
که در قلمرو هستی چه باب میبافند
کباب شد عدم ما ز تهمت هستی
بر آتشی که نداریم آب میبافند
ز گفتوگو به غبارم نظر متن بیدل
که بهر چشم ز افسانه خواب میبافند
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
قماش رنگ ز بس بیحجاب میبافند
به روی گل ز دریدن نقاب میبافند
هوش مصنوعی: افرادی که بیپرده و بیحجاب هستند، پارچهای رنگارنگ میبافند و به زیبایی گلها توجه ویژهای دارند و به همین دلیل نقابها را پاره میکنند.
مباش منکر اسرار سینه چاکی ما
به کارگاه سحر آفتاب میبافند
هوش مصنوعی: در مورد اسرار درونی ما به راحتی صحبت نکن؛ ما مانند جادوگران در کارگاه خود، زیبایی و شگفتیهای زندگی را میآفرینیم.
ز زخم تیغ حوادث توان شدن ایمن
به جوشنی که ز موج شراب میبافند
هوش مصنوعی: از جراحتهایی که در زندگی به ما میرسد، نمیتوان به راحتی احساس امنیت کرد. مثل اینکه کسی بخواهد از خطرات زندگی، با کمک یک جامه یا حفاظ که از حبابهای شراب درست شده، خود را محافظت کند.
به یک نفس سر بی مغز میخورد بر سنگ
جدا ز پشم کلاه حباب میبافند
هوش مصنوعی: انسان در یک لحظه میتواند به حماقت کسی که در گوشهای بیهدف و بیفکر به سر میکوبد، توجه کند. این کار مانند این است که عدهای از پشم در حال بافتن حباب هستند؛ کاری بیفایده و ناپایدار.
درین چمن که هوا داغ شبنم آراییست
تسلّیی به هزار اضطراب میبافند
هوش مصنوعی: در این باغ که هوای آن گرم و مرطوب است، به کمک زیباییهای شبنم، آرامشی را در میان هزاران نگرانی میسازند.
تو خواه مرگ شمر خواه زندگی اندیش
همین به طبع کتان ماهتاب میبافند
هوش مصنوعی: هر طور که به زندگی نگاه کنی، چه به مرگ فکر کنی و چه به زندگی، در نهایت این ذات انسانهاست که زیباییها و خاطرات خوش را میسازند.
کراست تاب رسایی بحث فرصت عمر
گسسته است نفس تا جواب میبافند
هوش مصنوعی: کس نیست که توانایی بحث و گفتوگو در مورد عمر گسسته و فرصتی که از دست رفته است را داشته باشد، در حالی که نفس آدمی در حال دویدن به سمت پاسخهاست.
توان شناخت ز باریکریشی انفاس
که در قلمرو هستی چه باب میبافند
هوش مصنوعی: توانایی درک و شناخت از ظرافت نفسها به ما نشان میدهد که در دنیای هستی چه داستانها و واقعیتهایی در حال شکلگیری هستند.
کباب شد عدم ما ز تهمت هستی
بر آتشی که نداریم آب میبافند
هوش مصنوعی: وجود ما به خاطر تهمت وجود، در آتش التهاب و غم کباب میشود، در حالی که هیچ چیز برای خاموش کردن این آتش نداریم. در این شرایط، دیگران در خیال خود به ما بافتههایی میزنند.
ز گفتوگو به غبارم نظر متن بیدل
که بهر چشم ز افسانه خواب میبافند
هوش مصنوعی: از گفتوگوها به من نگاه کن که مانند غباری هستم. متن بیدل را بخوان که برای چشمان نازکخیال افسانهها و خوابها بافته میشوند.
حاشیه ها
1401/11/22 18:01
قطره بقایی
بیت آخر بند آخر (نظر متن)نیست باید(نظر مده)باشد ،زیرا که واژه(متن) اینجا مفهومی ندارد، ضمنا وزن ر برهم میزند.
1401/11/26 13:01
همیرضا
مَتَن فعل امر (نهی) از ریشهٔ تنیدن است و با «میبافند» در مصرع دوم تناسب دارد، از لحاظ وزنی هم هموزن پیشنهادتان است.