گنجور

غزل شمارهٔ ۱۳۸۶

مصور نگهت ساغر چه رنگ زند
مگر جنون کند و خامه در فرنگ زند
چنین‌که نرگست از ناز سرگران شده است
ز سایهٔ مژه ترسم به سرمه سنگ زند
به گلشنی که چمن در رکاب بخرامی
حنا ز دست تو گیرد گل و به رنگ زند
ز سعی خاک به گردون غبار نتوان برد
به دامن تو همان دامن تو چنگ زند
دل گرفتهٔ ما قابل تصرف نیست
کسی چه قفل بر این خانه‌های تنگ زند
گشودن مژه مفت نفس‌شماری ماست
شرر دگر چه‌قدر تکیه بر درنگ زند
جهان ادبگه‌ دل‌هاست بی‌نفس می‌باش
مباد آینه‌ای زین میانه زنگ زند
دل شکسته جنون بهانه‌جو دارد
که رنگ اگر شکنم شیشه بر تُرنگ زند
نموده‌اند ز دست نوازش فلکم
دمی که گاه غضب بر زمین پلنگ زند
ز خویش غیر تراشیده‌ای‌، کجاست جنون
که خنده‌ای به شعور جهان بنگ زند
به ساز عجز برآ عذرخواه آفت باش
هجوم آبله کمتر به پای لنگ زند
ز بیدلی قدح انفعال سودایم
به شیشه‌ای‌که ندارم‌کسی چه سنگ زند

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مصور نگهت ساغر چه رنگ زند
مگر جنون کند و خامه در فرنگ زند
هوش مصنوعی: نگاه زیبا و دلربایت مانند جامی است که رنگ آن چه تأثیری می‌تواند بگذارد؟ آیا ممکن است که این زیبایی دیوانه‌وار شود و قلمی در سرزمین‌های دوردست بنویسد؟
چنین‌که نرگست از ناز سرگران شده است
ز سایهٔ مژه ترسم به سرمه سنگ زند
هوش مصنوعی: به دلیل زیبایی و دلربایی چشمان تو، من نگرانم که مبادا این زیبایی به جای لطافت، به سنگینی و سختی بدل شود.
به گلشنی که چمن در رکاب بخرامی
حنا ز دست تو گیرد گل و به رنگ زند
هوش مصنوعی: در باغی که چمن در کنار تو به تماشا نشسته است، گل‌ها از دستان تو رنگ می‌گیرند و حنای دست تو به آنها زیبایی می‌بخشد.
ز سعی خاک به گردون غبار نتوان برد
به دامن تو همان دامن تو چنگ زند
هوش مصنوعی: با تلاش و کوشش نمی‌توان گرد و غبار خاک را به آسمان برد، همان‌طور که دستان تو نمی‌توانند به دامن زیبایت چنگ بزنند.
دل گرفتهٔ ما قابل تصرف نیست
کسی چه قفل بر این خانه‌های تنگ زند
هوش مصنوعی: دل حوصله‌ای ندارد و کسی نمی‌تواند آن را به دست آورد، حتی اگر بر این دل‌های کوچک قفل بزند.
گشودن مژه مفت نفس‌شماری ماست
شرر دگر چه‌قدر تکیه بر درنگ زند
هوش مصنوعی: باز کردن چشم‌ها برای شمردن نفس‌های خود ماست. دیگر چه میزان می‌توان به تأخیر انداختن را تحمل کرد؟
جهان ادبگه‌ دل‌هاست بی‌نفس می‌باش
مباد آینه‌ای زین میانه زنگ زند
هوش مصنوعی: جهان محلی است برای دل‌ها و احساسات. باید مراقب باشی که در این فضا چیزی باعث کدورت یا آزار نشود. آینه‌ای که در اینجا وجود دارد نباید تیره و زنگ‌زده شود.
دل شکسته جنون بهانه‌جو دارد
که رنگ اگر شکنم شیشه بر تُرنگ زند
هوش مصنوعی: دل شکستگی، انگیزه‌ی دیوانگی و بهانه‌جویی را به همراه دارد؛ چرا که اگر شیشه‌ای را بشکنم، رنگ آن بر زخم‌های دل می‌زند.
نموده‌اند ز دست نوازش فلکم
دمی که گاه غضب بر زمین پلنگ زند
هوش مصنوعی: دست نوازش آسمان لحظه‌ای به ما نشان داده است که گاهی خشم و غضب باعث می‌شود زمین شبیه پلنگی خطرناک شود.
ز خویش غیر تراشیده‌ای‌، کجاست جنون
که خنده‌ای به شعور جهان بنگ زند
هوش مصنوعی: تو از خودت فاصله گرفته‌ای، پس کجا رفته آن دیوانگی که بتواند به آگاهی جهان لبخند بزند؟
به ساز عجز برآ عذرخواه آفت باش
هجوم آبله کمتر به پای لنگ زند
هوش مصنوعی: به ضعف و ناتوانی خود اعتراف کن و از آن عذرخواهی نما تا مشکلات و مصائب کمتر بر تو فشار بیاورند و آسیب کمتری به تو برسد.
ز بیدلی قدح انفعال سودایم
به شیشه‌ای‌که ندارم‌کسی چه سنگ زند
هوش مصنوعی: از ناامیدی من، قدحی پر از درد و غم دارم. اما آن روز که من به شدت افسرده‌ام، کسی چه نیازی به سنگ زدن به شیشه‌ای دارد که خودم ندارم؟