غزل شمارهٔ ۱۳۸۰
روزگاری که به عشق از هوسم افکندند
بال و پر کنده برون قفسم افکندند
ما و من خوش پر و بالی به خیال انشا کرد
مور بودم به غرور مگسم افکندند
تا کند عبرتم آگاه ز هنگامهٔ عمر
در تب و تاب شمار نفسم افکندند
خون خشکم جوی از قدر نیرزبد آخر
صد ره از پوست برون چو عدسم افکندند
نقش پا کرد تصور به تغافل زد و رفت
در ره هر که خط ملتمسم افکندند
ناز دارم به غباری که ز بیداد فلک
سرمه شد تا به ره دادرسم افکندند
چه توان کرد سراغ همه زین دشت گم است
در پی قافلهٔ بیجرسم افکندند
شکوهٔ من ز فراموشی احباب خطاست
از ادب پیش گذشتم که پسم افکندند
سخت زحمتکش اسباب جهانم بیدل
چه نمودند که در دیده خسم افکندند
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
روزگاری که به عشق از هوسم افکندند
بال و پر کنده برون قفسم افکندند
هوش مصنوعی: زمانی بود که به خاطر عشق، از تمایلات دنیویام آزاد شدم و مرا از قفس زندگیم بیرون آوردند.
ما و من خوش پر و بالی به خیال انشا کرد
مور بودم به غرور مگسم افکندند
هوش مصنوعی: ما با خیال و آرزوهای بلند و زیبا زندگی میکردیم، اما ناگهان با واقعیت تلخی روبهرو شدیم که مانند یک موریانه از ما روبرویمان را خراب کرد.
تا کند عبرتم آگاه ز هنگامهٔ عمر
در تب و تاب شمار نفسم افکندند
هوش مصنوعی: برای یادگیری از حادثههای زندگی، من در دورانی پر از آشفتگی و اضطراب به شمارش نفسهایم پرداختم.
خون خشکم جوی از قدر نیرزبد آخر
صد ره از پوست برون چو عدسم افکندند
هوش مصنوعی: خون خشک من به اندازهای کم است که نمیتواند جریان داشته باشد. در نهایت، وقتی از پوست خارج شوم، صد بار مثل عذاب، دچار درد و رنج میشوم.
نقش پا کرد تصور به تغافل زد و رفت
در ره هر که خط ملتمسم افکندند
هوش مصنوعی: تصور به گونهای از خود بیخبر شد و در مسیر خود، نشانهایی از دیگران به جا گذاشت و رفت.
ناز دارم به غباری که ز بیداد فلک
سرمه شد تا به ره دادرسم افکندند
هوش مصنوعی: من به غباری که از ظلم روزگار بر من نشسته است، ناز میکنم، زیرا این غبار به خاطر محبت و مهربانی دادرسی است که به سراغم آمده است.
چه توان کرد سراغ همه زین دشت گم است
در پی قافلهٔ بیجرسم افکندند
هوش مصنوعی: در جستجوی همه مسافران گمشده در این دشت، چه کار میتوان کرد؟ آنها بیبدن به دنبال قافلهای هستند.
شکوهٔ من ز فراموشی احباب خطاست
از ادب پیش گذشتم که پسم افکندند
هوش مصنوعی: شکایت من از فراموشکردن دوستانم نادرست است، زیرا از روی ادب قدم جلو گذاشتم، اما آنها مرا به فراموشی سپردند.
سخت زحمتکش اسباب جهانم بیدل
چه نمودند که در دیده خسم افکندند
هوش مصنوعی: سخت کار کردهام و برای دنیا زحمت کشیدهام، بیدل، چه کار کردند که در نظر دیگران به چشم من نادیده آمدند؟