گنجور

غزل شمارهٔ ۱۳۷۶

خوش‌خرامان اگر اندیشهٔ جولان کردند
گردش رنگ مرا جنبش دامان‌ کردند
دام من در گره حلقهٔ افلاک نبود
چون نگاهم قفس از دیده حیران‌ کردند
به سراغم نتوان جز مژه برهم چیدن
داشتم مشت غباری‌ که پریشان کردند
به چه امید درین دشت توان آسودن
وحشتی بود که تسلیم غزالان‌ کردند
زین‌ چمن حاصل‌ عشاق همین‌بس‌ که‌ چو رنگ
چینی از خود شکنی زینت دامان کردند
بی قراران ادب‌پرور صحرای جنون
سیلها درگره آبله پنهان‌کردند
سعی واماندهٔ خلق آن سوی خود راه نبرد
بسکه دامن ته پا ماند گریبان ‌کردند
نقش بند چمن وحشت ما بی رنگی است
شد هوا آینه تا ناله نمایان‌ کردند
بحر امکان چوگهر شوخی‌یک‌موج نداشت
از پریشان‌نظری اینهمه توفان کردند
جنس بازار وفا رنگ نمی‌گرداند
دل چه مقدارگران‌کشت‌که ارزان کردند
تا ز یادم نگرانی نکشد خاطر کس
سرنوشت من بیدل خط نسیان ‌کردند

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خوش‌خرامان اگر اندیشهٔ جولان کردند
گردش رنگ مرا جنبش دامان‌ کردند
هوش مصنوعی: اگر خوش‌خرامان (شادابان) در اندیشهٔ حرکت و جا به جایی باشند، رنگ من به گردش درمی‌آید و لباس من در تکاپو خواهد بود.
دام من در گره حلقهٔ افلاک نبود
چون نگاهم قفس از دیده حیران‌ کردند
هوش مصنوعی: من در دام و تله‌ای که افلاک درست کرده بودند گرفتار نبودم، اما چون به من نگاه کردند، احساس کردم که قفس و محدودیتی از جانب آنها بر من تحمیل شده است.
به سراغم نتوان جز مژه برهم چیدن
داشتم مشت غباری‌ که پریشان کردند
هوش مصنوعی: جز با چشمان معشوق که با نگاهش می‌درخشد، نمی‌توانم به سراغ عشق بروم. قلبم پر از اندوه و غم است که همچون غباری پراکنده شده و آرامش را از من گرفته است.
به چه امید درین دشت توان آسودن
وحشتی بود که تسلیم غزالان‌ کردند
هوش مصنوعی: در این دشت بی‌نهایت، به چه دلیلی می‌توانم آرامش پیدا کنم در حالی که ترس و وحشت به قدری شدید است که حتی غزال‌ها را هم به تسلیم وادار کرده است؟
زین‌ چمن حاصل‌ عشاق همین‌بس‌ که‌ چو رنگ
چینی از خود شکنی زینت دامان کردند
هوش مصنوعی: در این چمن، عشق‌ورزی عاشقان همین بس است که وقتی از خودشان دست می‌کشند، زیبایی‌ها و گل‌های تازه‌ای به دامان خود می‌آورند.
بی قراران ادب‌پرور صحرای جنون
سیلها درگره آبله پنهان‌کردند
هوش مصنوعی: درد و دل‌های کسانی که در جستجوی مهر و ادب هستند، شبیه به بی‌قراری در یک دشت جنون‌آور است و در این بین، احساسات عمیق و پنهان آنها همچون سیل‌هایی هستند که در زیر ظاهری آرام و بی‌سر و صدا، در حال حرکت و ذخیره‌سازی‌اند.
سعی واماندهٔ خلق آن سوی خود راه نبرد
بسکه دامن ته پا ماند گریبان ‌کردند
هوش مصنوعی: تلاش و کوشش مردم به نتیجه نمی‌رسد و آن‌ها نتوانسته‌اند به سمت اهدافشان پیش بروند؛ زیرا بیش از حد به گذشته و موانع چسبیده‌اند و نتوانسته‌اند از آن‌ها عبور کنند.
نقش بند چمن وحشت ما بی رنگی است
شد هوا آینه تا ناله نمایان‌ کردند
هوش مصنوعی: چمن به سبب ترس و وحشت ما رنگ باخته است و حالا هوا مانند آینه‌ای شده که ناله‌های ما را نشان می‌دهد.
بحر امکان چوگهر شوخی‌یک‌موج نداشت
از پریشان‌نظری اینهمه توفان کردند
هوش مصنوعی: در دریای امکانات، مانند جواهر، هیچ موجی وجود نداشت. از آنجا که در نگرش ما آشفتگی و بی‌نظمی وجود داشت، این همه طوفان به وجود آمد.
جنس بازار وفا رنگ نمی‌گرداند
دل چه مقدارگران‌کشت‌که ارزان کردند
هوش مصنوعی: در بازار محبت، وفا هیچ‌گاه تغییر نمی‌کند و احساسات واقعی با گذشت زمان کاهش نمی‌یابد، حتی اگر محبت به سادگی به دست آید.
تا ز یادم نگرانی نکشد خاطر کس
سرنوشت من بیدل خط نسیان ‌کردند
هوش مصنوعی: برای اینکه کسی نگران حال من نشود، سرنوشت بیدل به گونه‌ای رقم خورد که فراموشی به سراغم آمد.