گنجور

غزل شمارهٔ ۱۳۷۴

تا شدم ‌گرم طلب عجز درایم‌ کردند
گام اول چو سرشک آبله پایم ‌کردند
چه توان‌کرد زمینگیری تسلیم رساست
خشت فرسودهٔ این کهنه سرایم کردند
ننگ عریانی‌ام از اطلس افلاک نرفت
بی‌تکلف چقدر تنگ قبایم کردند
عمرها شد غم خود می‌خورم و می‌بالم
پهلوی‌ کاسته چون شمع غذایم‌ کردند
سخت‌جانی به تلاش غم جاهم فرسود
استخوان داشتم افسون همایم‌ کردند
چون یقین منحرف افتاد دلایل بالید
راستی رفت ‌که ممنون عصایم ‌کردند
تا ز هر گوشه رسد قسمت شکر دگرم
قابل زله چو کشکول گدایم کردند
سیر دریاست در این دشت تماشای سراب
تا شوم محرم خود دورنمایم ‌کردند
زندگی عاشق مرگ است چه باید کردن
تشنهٔ خون خود از آب بقایم‌کردند
زحمت هستی‌ام از قامت پیری دریاب
چقدر بارکشیدم که درتایم کردند
می‌کند گریه عرق ‌گر مژه بر می‌دارم
ناکجا منفعل از دست دعایم‌کردند
الم عین وسوا می‌کشم و حیرانم
یارب از خود به چه تقصیر جدایم‌کردند
نقش خمیازهٔ واژون حبابم بیدل
آه ازین ساغر عبرت‌ که بنایم‌ کردند

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا شدم ‌گرم طلب عجز درایم‌ کردند
گام اول چو سرشک آبله پایم ‌کردند
هوش مصنوعی: وقتی شروع به درخواست و طلب کردم، کسانی که دورم بودند عجز و ناتوانی‌ام را به من نشان دادند. در قدم اول، به اندازه‌ی اشکی که از پایم ریخته می‌شود، مسکنت و بیچارگی‌ام را حس کردم.
چه توان‌کرد زمینگیری تسلیم رساست
خشت فرسودهٔ این کهنه سرایم کردند
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده که تسلیم شدن جلوی مشکلات و چالش‌ها امکان‌پذیر نیست، به ویژه وقتی که این مشکلات به قدری قدیمی و ریشه‌دار هستند که مانند خرابه‌ها و ویرانه‌ها به نظر می‌رسند. در واقع، این سخن نشان‌دهنده‌ی عزم و اراده‌ای است که فرد در برابر شرایط سخت و نامساعد از خود نشان می‌دهد و نمی‌خواهد به سادگی تسلیم شود.
ننگ عریانی‌ام از اطلس افلاک نرفت
بی‌تکلف چقدر تنگ قبایم کردند
هوش مصنوعی: من از اینکه برهنه‌ام حس شرم و ننگی را احساس می‌کنم که ناشی از وسعت آسمان‌هاست، اما بدون هیچگونه سختی و زحمتی، این حس شرم به اندازه‌ای است که احساس نزدیکی و فشردگی را در وجودم ایجاد کرده است.
عمرها شد غم خود می‌خورم و می‌بالم
پهلوی‌ کاسته چون شمع غذایم‌ کردند
هوش مصنوعی: سال‌هاست که در رنج و غم خود غوطه ورم و مانند شمعی که در حال ذوب شدن است، به آرامی افسرده و ناتوان می‌شوم.
سخت‌جانی به تلاش غم جاهم فرسود
استخوان داشتم افسون همایم‌ کردند
هوش مصنوعی: در تلاش برای غلبه بر غم، چنان خسته شدم که استخوان‌هایم فرسوده شد و احساس کردم به نوعی جادو شده‌ام.
چون یقین منحرف افتاد دلایل بالید
راستی رفت ‌که ممنون عصایم ‌کردند
هوش مصنوعی: زمانی که یقین از مسیر خود منحرف شد، دلایل و شواهد نیز به عقب رفتند و در نتیجه، آنهایی که باید در کنارم می‌بودند و مرا یاری می‌کردند، احساس نارضایتی کردند.
تا ز هر گوشه رسد قسمت شکر دگرم
قابل زله چو کشکول گدایم کردند
هوش مصنوعی: هر جا که بوی شیرینی و خوبی به مشام برسد، به آن سمت می‌روم. همچون گدایان که با کشکول خود از در خانه‌ها می‌خواهند و نعمت‌ها را جمع می‌کنند.
سیر دریاست در این دشت تماشای سراب
تا شوم محرم خود دورنمایم ‌کردند
هوش مصنوعی: در این دشت، تماشای سراب مانند سیر در دریاست و تا زمانی که خودم را با این تصویر هماهنگ کنم، از دور به من گوشزد می‌شود.
زندگی عاشق مرگ است چه باید کردن
تشنهٔ خون خود از آب بقایم‌کردند
هوش مصنوعی: زندگی برای عاشق مانند مرگی مداوم است و او در تلاش است تا از زندگی جاودان خود به دنبال خون خود باشد. در این حالت، او باید با تشنگی‌اش برای یافتن معنا و ادامه زندگی کنار بیاید.
زحمت هستی‌ام از قامت پیری دریاب
چقدر بارکشیدم که درتایم کردند
هوش مصنوعی: از سختی‌های زندگی‌ام و زحماتی که در پیری به دوش کشیده‌ام، آگاه باش و بدان که چقدر بار سنگینی را تحمل کرده‌ام.
می‌کند گریه عرق ‌گر مژه بر می‌دارم
ناکجا منفعل از دست دعایم‌کردند
هوش مصنوعی: اگر مژه‌هایم را بردارم، احساساتی ناخواسته و بی‌اختیار به من دست می‌دهد که مانند گریه کردن است. انگار دعایم بی‌نتیجه مانده است.
الم عین وسوا می‌کشم و حیرانم
یارب از خود به چه تقصیر جدایم‌کردند
هوش مصنوعی: من در رنج و اندوه غم‌انگیزی به سر می‌برم و نمی‌دانم چرا از خودم جدا شده‌ام. یارب، به چه دلیلی چنین حالتی برای من پیش آمده است؟
نقش خمیازهٔ واژون حبابم بیدل
آه ازین ساغر عبرت‌ که بنایم‌ کردند
هوش مصنوعی: درد و رنج من مانند حبابی است که به آرامی از بین می‌رود. آه، از این جام عبرت که سرنوشتم را رقم زده است.

حاشیه ها

1395/02/13 00:05
حمید زارعی مرودشت

بیت دهم رو تصحیح بفرمایید
.
زحمت هستی‌ام از قامت پیری دریاب
چقدر بارکشیدم که (دوتایم) کردند