گنجور

غزل شمارهٔ ۱۳۷۱

ای بی‌نصیب عشق به ‌کار هوس بخند
بر بال هرزه پر دو سه چاک قفس بخند
دل جمع‌کن به یک دو قدح ازهزار وهم
برمحتسب بتیز و به ریش عسس بخند
اوقات زندگی ز فسردن به باد رفت
برگریه‌ات اگر نبود دسترس بخند
زین جمع مال مسخرگی موج می زند
خلقی‌ست درکمند فسار و مرس بخند
شور ترانه‌سنجی عنقایی‌ات رساست
چندی به قاه‌قاه طنین مگس بخند
از شرم چون شرر مژه‌ای واکن و بپوش
سامان این بهار همین است و بس بخند
زین‌کشت‌خون به‌دل چه‌ضرور است رستنت
لب گندمین کن و به تلاش عدس بخند
در آتش است شمع و همان خنده می‌کند
ای خامشی به غفلت این بوالهوس بخند
تاکی‌کند فسون نفس داغ فرصتت
ای آتش فسرده به سامان خس بخند
خاموش رفته‌اند رفیقانت از نظر
اشکی به درد قافلهٔ بی‌جرس بخند
بر زندگی چو صبح‌ گمان بقاکبراست
گو این غبار رفته به‌گردون نفس بخند
بیدل چو گل اگر فکنی طرح انبساط
چشمی به خویش واکن و بر پیش و پس بخند

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای بی‌نصیب عشق به ‌کار هوس بخند
بر بال هرزه پر دو سه چاک قفس بخند
هوش مصنوعی: ای کسی که از عشق بی‌بهره‌ای، به جای آن با هوس خوش باش و بر سر پرنده‌های بی‌پروا که در قفس زندگی می‌کنند، بخند.
دل جمع‌کن به یک دو قدح ازهزار وهم
برمحتسب بتیز و به ریش عسس بخند
هوش مصنوعی: دل را جمع کن و با دو لیوان شراب از هزار خیال و گمان دل ببر، در حالی که به ساقی تیز و به ریش نگهبان بخندی.
اوقات زندگی ز فسردن به باد رفت
برگریه‌ات اگر نبود دسترس بخند
هوش مصنوعی: زندگی گاهی ما را تحت فشار قرار می‌دهد و ممکن است به شدت غمگین شویم، اما اگر نتوانیم اشک‌های خود را بریزیم، می‌توانیم با خنده به خودمان روحیه بدهیم و از این سختی‌ها عبور کنیم.
زین جمع مال مسخرگی موج می زند
خلقی‌ست درکمند فسار و مرس بخند
هوش مصنوعی: در میان این جمع ثروت، برخی افراد هستند که به شیوه‌ای بامزه رفتار می‌کنند، گویی که در دام نیروهای خنده‌دار و بی‌فایده گرفتار شده‌اند.
شور ترانه‌سنجی عنقایی‌ات رساست
چندی به قاه‌قاه طنین مگس بخند
هوش مصنوعی: شور و شوق آوازخوانی تو بسیار دلنشین است، مدتی بخند و با صدای بلند خنده‌ات را پخش کن.
از شرم چون شرر مژه‌ای واکن و بپوش
سامان این بهار همین است و بس بخند
هوش مصنوعی: از شرم، مانند جرقه‌ای، چشم‌هایت را بگشای و زیبایی‌های این بهار را بپوشان و بس. فقط بخند.
زین‌کشت‌خون به‌دل چه‌ضرور است رستنت
لب گندمین کن و به تلاش عدس بخند
هوش مصنوعی: از این کشت و زار درد و رنج، چه نیازی به رویش است؟ لبخند بزن و به تلاش برای بدست آوردن چیزهای ساده و عادی همچون عدس نگاه کن.
در آتش است شمع و همان خنده می‌کند
ای خامشی به غفلت این بوالهوس بخند
هوش مصنوعی: شمع در آتش می‌سوزد و با این حال هنوز خنده می‌کند. ای خاموشی، به نادانی این آدم ساده‌دل بخند.
تاکی‌کند فسون نفس داغ فرصتت
ای آتش فسرده به سامان خس بخند
هوش مصنوعی: یاد کن که چطور فرصت‌نفس زودگذر تو را به وجد می‌آورد، ای آتش سرد و خاموش، به حال خوشی بر هدایت خوشبختی بخند.
خاموش رفته‌اند رفیقانت از نظر
اشکی به درد قافلهٔ بی‌جرس بخند
هوش مصنوعی: رفیقانت از دید پنهان شده‌اند و تو به یاد آن‌ها در دل خود غمی داری. با این حال، به بی‌جرس بودن قافله فکر کن و سعی کن لبخند بزنی.
بر زندگی چو صبح‌ گمان بقاکبراست
گو این غبار رفته به‌گردون نفس بخند
هوش مصنوعی: زندگی را همچون صبح تصور کن، که احتمال جاودانگی‌اش بزرگ است. حتی اگر غباری از آن به آسمان برود، به نفس خود بخند و آرامش را تجربه کن.
بیدل چو گل اگر فکنی طرح انبساط
چشمی به خویش واکن و بر پیش و پس بخند
هوش مصنوعی: اگر بیدل مانند گل، به زیبایی و نشاط دست یابی، چشمانت را به خود باز کن و به دور و برت لبخند بزن.