غزل شمارهٔ ۱۳۶۹
خلقیست پراکندهٔ سعی هوسی چند
پرواز جنون کرده به بال مگسی چند
کر و فر ابنای زمان هیچ ندارد
جزآنکهگسستهست فسار و مرسی چند
چون سبحه ز بس جادهٔ تحقیق نهان است
دارند قدم بر سر هم پیش و پسی چند
کوک است به افسردگی اقبال خسیسان
در آتش یاقوت فتادهست خسی چند
با زمره اجلاف نسازد چه کند کس
این عالم پوچ است و همین هیچ کسی چند
برده است ز اقبال دو عالم گرو ناز
پایی که درازست ز بیدسترسی چند
درگرد مزارات سراغیست بفهمید
پیگم شدن قافلهٔ بیجرسی چند
ترک ادب این بس که اسیران محبت
منقارگشودند ز چاک قفسی چند
نی دیر پرستیم و نه مسجد، نه خرابات
گرم است همین صحبت ما با نفسی چند
بیدل به عرق شستهام از شرم فضولی
مکتوب نفس داشت جنون ملتمسی چند
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خلقیست پراکندهٔ سعی هوسی چند
پرواز جنون کرده به بال مگسی چند
هوش مصنوعی: جمعیتی هستند که تلاش و کوششی دارند، اما بیهدف و به طور پراکندهای به مواردی که مورد هوسشان است، میپردازند؛ مانند مگسهایی که گهگاه پروازهایی دیوانهوار و بیجهت انجام میدهند.
کر و فر ابنای زمان هیچ ندارد
جزآنکهگسستهست فسار و مرسی چند
هوش مصنوعی: نسلهای امروزی هیچ ارزشی ندارند، جز اینکه بند و زنجیرهای گذشته را گسستهاند و چند مرز و محدودیت را شکستهاند.
چون سبحه ز بس جادهٔ تحقیق نهان است
دارند قدم بر سر هم پیش و پسی چند
هوش مصنوعی: به دلیل تلاش برای شناستن و کاوش در مسائل عمیق، افراد مانند دانههای تسبیح، در گروههایی کنار هم قرار دارند و با پشتکار به جلو و عقب حرکت میکنند.
کوک است به افسردگی اقبال خسیسان
در آتش یاقوت فتادهست خسی چند
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که حال و روز اقبال افرادی که به فکر چیزهای ناچیز و بیارزش هستند، بسیار بد و ناراحتکننده است، و آنها همچون یاقوتهای سرخ در آتش در حال سوختن و نابودیاند.
با زمره اجلاف نسازد چه کند کس
این عالم پوچ است و همین هیچ کسی چند
هوش مصنوعی: در میان گروهی از افراد نالایق، چه کار میتوان کرد؟ این دنیا بیارزش است و هیچکس اهمیت ندارد.
برده است ز اقبال دو عالم گرو ناز
پایی که درازست ز بیدسترسی چند
هوش مصنوعی: شانس و سرنوشت جهانیان به قدری تحت تاثیر قرار گرفته که به خاطر زیبایی و دلربایی کسی، بسیاری از چیزها تحت تسلط او درآمده است، در حالی که دسترسی به او سخت و دشوار است.
درگرد مزارات سراغیست بفهمید
پیگم شدن قافلهٔ بیجرسی چند
هوش مصنوعی: در اطراف آرامگاهها نشانهای وجود دارد، دریابید که بیخبر از موقعیت خود، گروهی از مسافرین گم شدهاند.
ترک ادب این بس که اسیران محبت
منقارگشودند ز چاک قفسی چند
هوش مصنوعی: بیادبی و دوری از آداب این است که دلبستگان عشق، از زنجیر و قفس خود فریاد کردند و احساساتشان را بیان کردند.
نی دیر پرستیم و نه مسجد، نه خرابات
گرم است همین صحبت ما با نفسی چند
هوش مصنوعی: نه نیازی به پرستش در دیر و نه در مسجد داریم، بلکه همین گفتوگو و تعامل ما با هم، از هر مکان دیگری گرمتر و دلنشینتر است.
بیدل به عرق شستهام از شرم فضولی
مکتوب نفس داشت جنون ملتمسی چند
هوش مصنوعی: من در عرق و عذاب ناشی از شرم و تقلای خودم غوطهور شدهام، طوری که نفسهای من گویای دیوانگی و عشق بیپایانم است.