غزل شمارهٔ ۱۳۶۸
دنیا وتلاش هوس بیخبری چند
پیچید هوای کف خاکی به سری چند
هنگامهٔ اسباب ز بس تفرقهساز است
غربال کنی بحر که یابی گهری چند
بیرنج تک و دو نتوان آبله بستن
سر چیست به غیر ازگره دردسری چند
محملکش این قافله نیرنگ حواس است
در خانه روانیم بهم همسفری چند
از عالم تحقیق مگویید و مپرسید
تنک است ره خانه ز بیرون دری چند
صورتگر آیینهٔ نازند درین بزم
چون دستهٔ نرگس به چمن بیبصری چند
با لعل تو کس زهره ی یاقوت ندارد
بگذار همان سنگ تراشد جگری چند
تنها دل آزردهٔ ما شکوهنوا نیست
هربیضهکه بشکست برون ریخت پری چند
در وادی ناکامی ما آبلهپایان
هرنقش قدم ساخته با چشم تری چند
کو گوش که کس بر سخنم فهم گمارد
مغرور نواسنجی خویشندکری چند
خواب عدمم تلخ شد از فکر قیامت
فریاد ز فریاد خروس سحری چند
از صومعه بازآکه ز عمامه و دستار
سرمیکشد آنجا الم پشت خری چند
با خلق خطاب تو ز تحقیق نشاید
ای بیخرد افسانهٔ خود با دگری چند
بپدل تهگردون به غبار تک و پو رفت
چون دانه به غربال، سر دربهدری چند
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دنیا وتلاش هوس بیخبری چند
پیچید هوای کف خاکی به سری چند
هوش مصنوعی: دنیا و تلاش برای خواستههای زودگذر، انسان را از واقعیتها دور کرده و او را به پیگیرى امور سطحى و مادی مشغول نموده است. این وضع به گونهای است که شخصی در حال بیخبری، به دنبال چیزهایی جزئی و کمارزش میگردد.
هنگامهٔ اسباب ز بس تفرقهساز است
غربال کنی بحر که یابی گهری چند
هوش مصنوعی: در زمانهای که عوامل و مشکلات زیادی وجود دارد و هر چیزی به جدایی و تفرقه دامن میزند، اگر در بین این شرایط سخت تلاش کنی و به عمق مسائل بپردازی، ممکن است چیزهای قیمتی و با ارزشی را پیدا کنی.
بیرنج تک و دو نتوان آبله بستن
سر چیست به غیر ازگره دردسری چند
هوش مصنوعی: بدون زحمت و سختی، نمیتوان به موفقیت و دستاوردی رسید. زندگی پر از مشکلات و چالشهاست که باید با آنها مواجه شد.
محملکش این قافله نیرنگ حواس است
در خانه روانیم بهم همسفری چند
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی اشاره به یک سفر یا قافله دارد که در آن، کسانی با نیرنگ و فریب مشغولند. به نظر میرسد که در این مسیر، ما همچنان در حرکت هستیم و با وجود اینکه هر یک از ما ممکن است بخشی از یک گروه باشیم، اما ارتباط واقعی و همسفری عمیق وجود ندارد. در واقع، در این قافله، بازی با حواس و نیرنگها حاکم است و ما در این فضای فریبآور به همسفری با برخی دیگر مشغولیم.
از عالم تحقیق مگویید و مپرسید
تنک است ره خانه ز بیرون دری چند
هوش مصنوعی: از دنیای حقیقت سخن نرانید و سوال نکنید، چرا که راه به خانه تنگ است و از بیرون درهای زیادی وجود ندارد.
صورتگر آیینهٔ نازند درین بزم
چون دستهٔ نرگس به چمن بیبصری چند
هوش مصنوعی: در این مجلس، سازندهٔ صورت و زیبایی مانند دستهای از نرگس در باغ است که به خاطر نداشتن بینایی، نمیتواند زیبایی خود را ببیند.
با لعل تو کس زهره ی یاقوت ندارد
بگذار همان سنگ تراشد جگری چند
هوش مصنوعی: با وجود زیبایی و ارزش بالای لبهای تو، هیچکس به اندازهی تو جذاب و دلربا نیست. بگذار همان سنگی که از آن جواهرات میسازند، چندین بار دل را عذاب دهد.
تنها دل آزردهٔ ما شکوهنوا نیست
هربیضهکه بشکست برون ریخت پری چند
هوش مصنوعی: دل ما تنها دل رنجیدهای نیست که از شکایتی بنالد، بلکه هر کسی که دردی دارد و از یاد آن پریشان است، میتواند در بیرون از خود، نشانههای آن درد را نشان دهد.
در وادی ناکامی ما آبلهپایان
هرنقش قدم ساخته با چشم تری چند
هوش مصنوعی: در دنیای ناامیدی ما، افرادی که به نوعی نقص دارند، با اشکهای خود تصاویری از تلاشهایشان را به وجود میآورند.
کو گوش که کس بر سخنم فهم گمارد
مغرور نواسنجی خویشندکری چند
هوش مصنوعی: هیچکس به سخنان من توجه نمیکند، زیرا همه به دلایل خودشان مغرور و غرق در خود هستند.
خواب عدمم تلخ شد از فکر قیامت
فریاد ز فریاد خروس سحری چند
هوش مصنوعی: خوابم با فکر قیامت تلخ و ناخوشایند شده است و صدای فریاد خروس سحر به من یادآوری میکند که زمان بیداری فرا رسیده است.
از صومعه بازآکه ز عمامه و دستار
سرمیکشد آنجا الم پشت خری چند
هوش مصنوعی: از مکانی دور و غریب که همه چیز به ظاهر مقدس به نظر میرسد، آمدهام که به حقیقتی تلخ اشاره کنم: گروهی که در پس زرق و برق ظاهری، به قلب اساسی زندگی توجه ندارند و در دام جهل و ظاهرگرایی افتادهاند.
با خلق خطاب تو ز تحقیق نشاید
ای بیخرد افسانهٔ خود با دگری چند
هوش مصنوعی: با مردم دربارهی حقیقت تو نمیتوان صحبت کرد. ای نادان، داستان خود را با دیگران نقل نکن.
بپدل تهگردون به غبار تک و پو رفت
چون دانه به غربال، سر دربهدری چند
هوش مصنوعی: در دل آسمان غبار پراکندهای وجود دارد که همچون دانهای در غربال در حال تکان خوردن و جستجوست. به همین دلیل، انسان در پی یافتن راهی برای رهایی از سردرگمی و بیسر و سامانی است.
حاشیه ها
1391/09/15 23:12
آرش
بیت آخر بیدل به اشتباه پیدل نوشته شده است.
1399/11/06 15:02
مصروف نو سنجی خویش اند کری چند
فکر کنم به عوض مغرور مصروف نوشته شود .
چون بیدل گله ها دارد و همه را مصروف به خود میبیند .