گنجور

غزل شمارهٔ ۱۳۵۶

کار دنیا بس که مهمل‌ گشت عقبا ریختند
فرصت امروز خون شد رنگ فردا ریختند
بوی یوسف از فسردن پیرهن آمد به عرض
شد پری بی‌ بال و پر چندان‌ که مینا ریختند
سینه‌چاکان را دماغ سخت‌جانی‌ها نبود
از شکست رنگ همچون ‌گل سراپا ریختند
ترک خودداریست عرض مشرب دیوانگی
رفت ‌گرد ما ز خود جایی‌ که صحرا ریختند
در غبار عشق دارد حسن دام سرکشی
طرح آن زلف از شکست خاطر ما ریختند
هیچکس از گریهٔ من در جهان هشیار نیست
بیخودی فرش است هرجا رنگ صهبا ریختند
بی‌دماغی محفل‌‌آرای جنون شوق بود
سوخت‌ حسرت ها نفس تا شمع سودا ریختند
رنگ تحقیقی نبستم زان‌ حنای نقش پا
این قدر دانم ‌که خونم را همین جا ریختند
ریزش ابر کرم در خورد استعداد ماست
کشت بسمل تا شود سیراب ‌، خون ها ریختند
عاقبت بویی نبردیم از سراغ عافیت
ساحل ‌گم گشتهٔ ما را به دریا ریختند
تا نفس باقیست همچون شمع باید سوختن
کز فسون هستی آتش بر سر ما ریختند
اشک ما بیدل ز درد نارسایی خاک شد
ریشه‌ای پیدا نکرد این تخم هر جا ریختند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کار دنیا بس که مهمل‌ گشت عقبا ریختند
فرصت امروز خون شد رنگ فردا ریختند
هوش مصنوعی: دنیا به قدری بی‌فایده و بی‌معنی شده که آینده را فراموش کرده‌اند و اکنون را قربانی می‌کنند. هر روز فرصتی برای بهتر زندگی کردن را از دست می‌دهند و به رنگ فردای تاریک و ناامید تبدیل می‌شود.
بوی یوسف از فسردن پیرهن آمد به عرض
شد پری بی‌ بال و پر چندان‌ که مینا ریختند
هوش مصنوعی: بوی خوش یوسف از رختی که کهنه و پاره شده است به مشام می‌رسد، زیرا پرنده‌ای زیبا بدون بال و پر به زمین افتاده و مانند مینا (پرنده‌ای زیبا) پراکنده شده است.
سینه‌چاکان را دماغ سخت‌جانی‌ها نبود
از شکست رنگ همچون ‌گل سراپا ریختند
هوش مصنوعی: افرادی که عاشق و دلباخته هستند، از سختی‌های زندگی نمی‌ترسند و حتی اگر گرفتار مشکلات شوند، مانند گل که از شدت درد پژمرده می‌شود، به راحتی در گوشه‌ای می‌ریزند و تسلیم می‌شوند.
ترک خودداریست عرض مشرب دیوانگی
رفت ‌گرد ما ز خود جایی‌ که صحرا ریختند
هوش مصنوعی: ترک، از خودگذشتگی و خودداری است و نشان دهنده‌ی حالتی است که در آن شخص از اعتقادات یا تمایلات خود دست می‌کشد. احساس جنون و دیوانگی در همین مسیر به وجود می‌آید. وقتی که انسان از خود فاصله می‌گیرد، به جایی می‌رسد که معنا و زیبایی طبیعت، مانند صحرا، او را در بر می‌گیرد و عواطف عمیقی را تجربه می‌کند.
در غبار عشق دارد حسن دام سرکشی
طرح آن زلف از شکست خاطر ما ریختند
هوش مصنوعی: در عشق، زیبایی همچون دامی است که در آن گرفتار شده‌ایم و زلف‌های آن به گونه‌ای آزاد و پرچالش در حال حرکت هستند. این زلف‌ها از دلشکستگی‌های ما نشأت می‌گیرند.
هیچکس از گریهٔ من در جهان هشیار نیست
بیخودی فرش است هرجا رنگ صهبا ریختند
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در این دنیا از اشک‌های من خبر ندارد و هر جا که مشکی ریخته شده، بی‌دلیل است و بی‌ارزش.
بی‌دماغی محفل‌‌آرای جنون شوق بود
سوخت‌ حسرت ها نفس تا شمع سودا ریختند
هوش مصنوعی: بی‌حالی و بی‌حالی فضای جشن و شوقی که آنجا بود، باعث شد حسرت‌ها بسوزند و نفس‌ها تا جایی پیش بروند که شمع عشق خاموش شود.
رنگ تحقیقی نبستم زان‌ حنای نقش پا
این قدر دانم ‌که خونم را همین جا ریختند
هوش مصنوعی: من به اندازه‌ای که رد پای حنا را می‌بینم می‌دانم کسی خونم را همین‌جا ریخته است و نیازی به تحقیق بیشتر ندارم.
ریزش ابر کرم در خورد استعداد ماست
کشت بسمل تا شود سیراب ‌، خون ها ریختند
هوش مصنوعی: بارش ابرهای کرم به توانایی ما وابسته است. برای اینکه به کمال برسیم، خون‌ها ریخته شده تا ما سیراب شویم.
عاقبت بویی نبردیم از سراغ عافیت
ساحل ‌گم گشتهٔ ما را به دریا ریختند
هوش مصنوعی: در نهایت نتوانستیم از خوشی‌ها و آرامش به دور خود خبری پیدا کنیم، چرا که سرنوشت ما را به دنیای پرآشوب دریا فرستاد.
تا نفس باقیست همچون شمع باید سوختن
کز فسون هستی آتش بر سر ما ریختند
هوش مصنوعی: تا زمانی که زندگی باقی است، باید همچون شمع بسوزیم؛ زیرا جادوی وجود بر سر ما آتش می‌ریزد.
اشک ما بیدل ز درد نارسایی خاک شد
ریشه‌ای پیدا نکرد این تخم هر جا ریختند
هوش مصنوعی: عشق و احساسی که ما داریم، ناشی از درد و غم‌های عمیق است و این احساسات به مانند بذرهایی هستند که هر جا که کاشته می‌شوند، ریشه‌ای نمی‌زنند و به جایی نمی‌رسند. اشک‌های ما از این درد شکل گرفته و بی‌ثمر مانده‌اند.