گنجور

غزل شمارهٔ ۱۳۵۴

مدعا دل بود اگر نیرنگ امکان ریختند
بهر این ‌یک ‌قطره خون‌، ‌صد رنگ ‌توفان ریختند
زین گلستان نی خزان در جلوه آمد، نی بهار
رنگ وهمی از نوای عندلیبان ریختند
خار‌ بستی کرد پیدا کوچه‌باغ انتظار
بس که مشتاقان به جای اشک مژگان ریختند
تهمت دامان قاتل می‌کشد هر گل ز من
چون بهار از بس که خونم را پریشان ریختند
از سر تعمیر دل بگذر که معماران عشق
روز اول رنگ این ویرانه ویران ریختند
نیستی عشاق را رفع ‌کدورت بود و بس
از گداز، این شمع‌ها گردی ز دامان ریختند
بیش از این نتوان خطا بستن بر ارباب‌ کرم
کز فضولی آبروی ابر نیسان ریختند
سجده‌گاه همت اهل فنا را بنده‌ام
کآبروی هرچه هست این خاکساران ریختند
شبنم ما را درین‌ گلشن تماشا مفت نیست
صد نگه شد آب ‌تا یک چشم حیران ریختند
از گداز پیکرم درد تو گم کرد آشیان
شد ستم بر ناله ‌کآتش در نیستان ریختند
دست و تیغی از ضعیفی ننگ قتلم برنداشت
خون من چون اشک بر تحریک مژگان ریختند
قابل آن آستان کو سجده تا نازد کسی
کز عرق آنجا جبین بی‌نیازان ریختند
نقد عمر رفته بیرون نیست از جیب عدم
هرچه از کاشانه کم شد در بیابان ریختند
تا توانم گلفروش چاک رسوایی شدن
چون سحر بیدل ز هر عضوم گریبان ریختند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مدعا دل بود اگر نیرنگ امکان ریختند
بهر این ‌یک ‌قطره خون‌، ‌صد رنگ ‌توفان ریختند
هوش مصنوعی: اگر دل به حقیقتی باور داشت، آنگاه برای این یک قطره خون، صدها رنگ از طوفان به وجود آمد.
زین گلستان نی خزان در جلوه آمد، نی بهار
رنگ وهمی از نوای عندلیبان ریختند
هوش مصنوعی: از این باغ خشک و خالی، که شبیه به فصل پاییز است، صدای پرندگان خوش‌خوان به گوش می‌رسد و رنگ و بوی بهار به آنجا آمده است.
خار‌ بستی کرد پیدا کوچه‌باغ انتظار
بس که مشتاقان به جای اشک مژگان ریختند
هوش مصنوعی: در کوچه‌باغ انتظار، خارهایی پیدا شده‌اند. این نشان می‌دهد که در این مکان افراد مشتاق و منتظر به جای ریختن اشک از چشمانشان، غم و اندوه خود را به شکل دیگری ابراز کرده‌اند.
تهمت دامان قاتل می‌کشد هر گل ز من
چون بهار از بس که خونم را پریشان ریختند
هوش مصنوعی: تهمت و اتهام به کسی که دست به قتل زده است، هر زیبایی و شکوفایی را از من می‌گیرد، همان‌طور که بهار به خاطر خون‌ریزی‌های مکرر و بی‌دلیل به‌هم‌ریخته می‌شود.
از سر تعمیر دل بگذر که معماران عشق
روز اول رنگ این ویرانه ویران ریختند
هوش مصنوعی: دل خود را ترمیم نکن؛ زیرا معماران عشق از همان ابتدا رنگ و زیبایی را به این ویرانه داده‌اند.
نیستی عشاق را رفع ‌کدورت بود و بس
از گداز، این شمع‌ها گردی ز دامان ریختند
هوش مصنوعی: عشاق به وسیله‌ی رسیدن به عشق، کدورت‌ها و غم‌ها را کنار می‌زنند و به آرامش می‌رسند. مانند شمع‌هایی که پس از ذوب شدن، نور و روشنی را منتشر می‌کنند و توانسته‌اند گرد و غبار را از خود دور کنند.
بیش از این نتوان خطا بستن بر ارباب‌ کرم
کز فضولی آبروی ابر نیسان ریختند
هوش مصنوعی: فراتر از این نمی‌توان بر افرادی که سخاوتمندند خطا کرد، زیرا از روی فضولی و بی‌ملاحظگی آبروی خود را از دست دادند.
سجده‌گاه همت اهل فنا را بنده‌ام
کآبروی هرچه هست این خاکساران ریختند
هوش مصنوعی: من بنده آن کسانی هستم که در برابر خداوند سجده‌گاه همت و تلاششان قرار گرفته‌اند، زیرا این خاکیان به خاطر نام و آبرو، تمام آنچه را که دارند در راه خدا فدای کرده‌اند.
شبنم ما را درین‌ گلشن تماشا مفت نیست
صد نگه شد آب ‌تا یک چشم حیران ریختند
هوش مصنوعی: در این دنیا، زیبایی و جذابیت‌ آن چنان پایدار نیست که تنها با یک نگاه به آن ارزشی داشته باشد. مانند شبنم که بر روی گل‌ها می‌نشیند و در عین زیبایی، لحظه‌ای بیش دوام نمی‌آورد. برای درک و تشخیص زیبایی، نیاز به توجه و نگریستن دقیق‌تری داریم.
از گداز پیکرم درد تو گم کرد آشیان
شد ستم بر ناله ‌کآتش در نیستان ریختند
هوش مصنوعی: از شدت درد تو، جسمم به شدت می‌سوزد و آشیانه‌ای برای آرامش نیافته‌ام. ناله‌هایم به ظلم و ستمی تبدیل شده‌اند که مانند آتش در نیستان پراکنده شده است.
دست و تیغی از ضعیفی ننگ قتلم برنداشت
خون من چون اشک بر تحریک مژگان ریختند
هوش مصنوعی: دست و شمشیر ناتوانی نتوانستند انتقام من را بگیرند، خون من مانند اشک بر روی مژگان ریخت.
قابل آن آستان کو سجده تا نازد کسی
کز عرق آنجا جبین بی‌نیازان ریختند
هوش مصنوعی: درود و شکر خاصی به آن درگاه پاک که گاه و بی‌گاه دل‌هایی از محبت و عشق، در برابرش به خاک می‌افتند. آن کسی که در اثر نزدیکی به این مکان مقدس، از عرق و زحماتش، نیازی نداشته و بی‌نیاز می‌گردد.
نقد عمر رفته بیرون نیست از جیب عدم
هرچه از کاشانه کم شد در بیابان ریختند
هوش مصنوعی: زندگی گذشته ما به راحتی قابل بازگشت نیست و هر چیزی که از دنیای ما کم شده، در فضایی نامعلوم و خالی از بین رفته است.
تا توانم گلفروش چاک رسوایی شدن
چون سحر بیدل ز هر عضوم گریبان ریختند
هوش مصنوعی: تا زمانی که بتوانم، به مانند یک گلفروش، در برابر رسوایی‌ها تسلیم می‌شوم. مانند سحر که بی‌نوا و بی‌دست و پا، از هر طرف به من حمله‌ور شده‌اند.

حاشیه ها

1399/09/06 07:12

بسیار زیبا
ردیف ها غلط املایی دارند