گنجور

غزل شمارهٔ ۱۳۴۴

در عشق آنکه قابل دردش ندیده‌اند
حیزی‌ست کز قلمرو مردش ندید‌ه اند
گل ها که بر نسیم بهار است نازشان
از باد مهرگان دم سردش ندیده‌اند
خلقی خیال باز فریبند زیر چرخ
خال زیاد تختهٔ نردش ندیده‌اند
وامانده‌اند خلق به پیچ و خم حسد
کیفیت حقیقت فردش ندیده‌اند
بر سایه بسته‌اند حریفان غبار عجز
جولان کوه و دشت نوردش ندیده‌اند
سامان نوبهار گلستان ما و من
رنگ پریده‌ای‌ست که گردش ندیده‌اند
از گاو آسمان چه تمتع برد کسی
شیر سفید و روغن زردش ندیده‌اند
ای بی‌خبر، ز شکوه ی‌گردون به شرم‌کوش
آخر ترا حریف نبردش ندیده‌اند
بیدل درین بساط تماشاییان وهم
از دل چه دیده‌اند که دردش ندیده‌اند

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در عشق آنکه قابل دردش ندیده‌اند
حیزی‌ست کز قلمرو مردش ندید‌ه اند
هوش مصنوعی: کسی که در عشق به درد و رنج نیفتاده، توانایی واقعی آن عشق را نمی‌داند، زیرا هنوز در دنیای واقعیِ عشق تجربیاتی را پشت سر نگذاشته است.
گل ها که بر نسیم بهار است نازشان
از باد مهرگان دم سردش ندیده‌اند
هوش مصنوعی: گل‌ها که در بهار با نسیم لطیف رشد می‌کنند، هنوز ناز و زیبایی‌شان را از سرما و وزش باد مهرگان تجربه نکرده‌اند.
خلقی خیال باز فریبند زیر چرخ
خال زیاد تختهٔ نردش ندیده‌اند
هوش مصنوعی: افرادی که در دام خیال و فریب دیگران افتاده‌اند، به خاطر پیروزی و شکست‌های زندگی، مانند بازی تخته‌نرد، هرگز نخواسته‌اند نگاهی عمیق به واقعیت‌ها و چالش‌های موجود داشته باشند.
وامانده‌اند خلق به پیچ و خم حسد
کیفیت حقیقت فردش ندیده‌اند
هوش مصنوعی: مردم به خاطر حسادت و پیچیدگی‌های آن، از درک حقیقت فردی که حقیقتاً استثنایی است، بازمانده‌اند.
بر سایه بسته‌اند حریفان غبار عجز
جولان کوه و دشت نوردش ندیده‌اند
هوش مصنوعی: دوستان رقابت‌کننده به خاطر ناتوانی خود، در برابر قدرت و توانایی کسی که از کوه و دشت می‌گذرد، سکوت کرده‌اند و در سایه او مانده‌اند. آنها این شخص را از نزدیک ندیده‌اند و نمی‌توانند به او برسند.
سامان نوبهار گلستان ما و من
رنگ پریده‌ای‌ست که گردش ندیده‌اند
هوش مصنوعی: بهار تازه و زیبا، نه تنها به خاطر زیبایی‌اش، بلکه به خاطر سرسبزی و زندگی‌اش، جایی برای ما و شما دارد، اما من مانند گلی رنگ‌پریده هستم که هرگز فرصت زندگی و رشد را نداشته‌ام.
از گاو آسمان چه تمتع برد کسی
شیر سفید و روغن زردش ندیده‌اند
هوش مصنوعی: از آسمان چه بهره‌ای می‌توان برد، وقتی کسی نه شیر سفید آن را دیده و نه روغن زردش را؟
ای بی‌خبر، ز شکوه ی‌گردون به شرم‌کوش
آخر ترا حریف نبردش ندیده‌اند
هوش مصنوعی: ای نا آگاه، از عظمت آسمان‌ها خجالت بکش، زیرا هیچ کس تو را در نبرد با آنها ندیده است.
بیدل درین بساط تماشاییان وهم
از دل چه دیده‌اند که دردش ندیده‌اند
هوش مصنوعی: در این جمع پرهیاهو، افرادی که فقط نظاره‌گر هستند، نمی‌دانند که دل چه دردی را تجربه کرده است و به همین خاطر نمی‌توانند عمق رنج را درک کنند.