غزل شمارهٔ ۱۳۴۵
در غبار هستی اسرار فنا پوشیدهاند
جامهٔ عریانی ما را ز ما پوشیدهاند
ای نسیم صبح از دمسردی خود شرم دار
میرسی بیباک وگلها یک قبا پوشیدهاند
غنچهها راتا سحرگه برق خرمن میشود
در ته دامن چراغی کز هوا پوشیدهاند
بر نفسگرد عرق تا چند پوشاند حباب
اینقدر دوشی که دارم بیردا پوشیدهاند
گرهمه عنقا شوم شهرتگریبان میدرد
عالم عریانی است اینجا کرا پوشیدهاند
رازداری های عشق آسان نمیباید شمرد
کوهها در سرمهگم شد تا صدا پوشیدهاند
نیستم آگاه دامان که رنگین میکنم
خون ما را در دم تیغ قضا پوشیده اند
با دوعالم جلوه پیش خویش پیدا نیستیم
فهم باید کرد ما را در کجا پوشیدهاند
هیچ چشمی بینقاب از جلوهاش آگاه نیست
داغم از دستی که در رنگ حنا پوشیدهاند
ای هما پرواز شوخی محو زیر بال گیر
اینقدر دانم که زیر نقش پا پوشیدهاند
از قناعت نگذری کانجا ز شرم عرض جاه
دستها در مهر تنگ گنجها پوشیدهاند
در سواد فقرگم شو زنده جاوید باش
در همین خاک سیاه آب بقا پوشیدهاند
دوستان عیب و هنر ازیکدگر پنهانکنند
دیدهها باز است اما بر حیا پوشیدهاند
بیدل ازیارانکسی بر حال ما رحمی نکرد
چشم این نامحرمانکور است یا پوشیدهاند
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در غبار هستی اسرار فنا پوشیدهاند
جامهٔ عریانی ما را ز ما پوشیدهاند
هوش مصنوعی: در گرد و غبار وجود، رازهای نابودی پنهان شدهاند و لباس برهنگی ما از خود ما مخفی مانده است.
ای نسیم صبح از دمسردی خود شرم دار
میرسی بیباک وگلها یک قبا پوشیدهاند
هوش مصنوعی: ای نسیم صبح، از سرما و سردی خود خجالت بکش! تو که به آرامی میوزی، بدون هیچ نگرانی، گلها نیز زیبا و پرهیبت خود را آراستهاند.
غنچهها راتا سحرگه برق خرمن میشود
در ته دامن چراغی کز هوا پوشیدهاند
هوش مصنوعی: گلهای جوان تا صبح زود به روشنی درخشان میشوند و در زیر دامن یک چراغی که از باد پنهان شده، قرار دارند.
بر نفسگرد عرق تا چند پوشاند حباب
اینقدر دوشی که دارم بیردا پوشیدهاند
هوش مصنوعی: به چه مدت میتوان با تن خود عرق را پنهان کرد؟ آنقدر دیروز را به یاد دارم که بدون پوشش، در معرض دید قرار گرفتم.
گرهمه عنقا شوم شهرتگریبان میدرد
عالم عریانی است اینجا کرا پوشیدهاند
هوش مصنوعی: اگر همه عنقا هم شوم، باز هم شهرت مرا از هم میدرد. اینجا جهانی عریان وجود دارد و باید دید چه کسی پوشیده است.
رازداری های عشق آسان نمیباید شمرد
کوهها در سرمهگم شد تا صدا پوشیدهاند
هوش مصنوعی: نگهداری رازهای عشق کار سادهای نیست، زیرا در دل و ذهن انسان گاهی احساسات و رازهایی به اندازه کوه بزرگ میشوند و آنها را از دیگران پنهان میکنند.
نیستم آگاه دامان که رنگین میکنم
خون ما را در دم تیغ قضا پوشیده اند
هوش مصنوعی: من از دامن سرنوشت خود آگاه نیستم، چون خون ما را در لحظهی تقدیر به رنگ سرخ درآوردهاند و این مسأله را از ما پنهان کردهاند.
با دوعالم جلوه پیش خویش پیدا نیستیم
فهم باید کرد ما را در کجا پوشیدهاند
هوش مصنوعی: ما در برابر دو جهان جلوهای نداریم، باید درک کرد که ما را در کجا پنهان کردهاند.
هیچ چشمی بینقاب از جلوهاش آگاه نیست
داغم از دستی که در رنگ حنا پوشیدهاند
هوش مصنوعی: هیچ چشمی نمیتواند به رازهای زیبا و جذاب آن آگاه شود و من از محبت و علاقهای رنج میبرم که در پس یک ظاهر زیبا و دلفریب پنهان شده است.
ای هما پرواز شوخی محو زیر بال گیر
اینقدر دانم که زیر نقش پا پوشیدهاند
هوش مصنوعی: ای پرنده هما، برو و به زمین بیا نگاه کن، اما من میدانم که زیر پای تو چه چیزهایی پنهان شدهاند.
از قناعت نگذری کانجا ز شرم عرض جاه
دستها در مهر تنگ گنجها پوشیدهاند
هوش مصنوعی: اگر از قناعت و رضایت خود پا فراتر بگذاری، به جایی خواهی رسید که به خاطر شرم و عزت نفس، دستت به گنجینههای ارزشمند نمیرسد و در اینجا، ثروتها و امکانات پنهاناند.
در سواد فقرگم شو زنده جاوید باش
در همین خاک سیاه آب بقا پوشیدهاند
هوش مصنوعی: در دل فقر گم شو و به دنبال زندگی جاویدان باش، زیرا در این زمین تاریک، آب حیات پنهان است.
دوستان عیب و هنر ازیکدگر پنهانکنند
دیدهها باز است اما بر حیا پوشیدهاند
هوش مصنوعی: دوستان عیبها و هنرهای یکدیگر را از هم پنهان میکنند. هرچند که چشمها باز است، اما بر روی حیا این مسائل پوشیده ماندهاند.
بیدل ازیارانکسی بر حال ما رحمی نکرد
چشم این نامحرمانکور است یا پوشیدهاند
هوش مصنوعی: هیچیک از دوستان به حال ما رحم نکردند. آیا چشمان این بیگانهها کور است یا اینکه حقیقت را پنهان کردهاند؟