گنجور

غزل شمارهٔ ۱۳۴۲

حاضران از دور چون محشر خروشم دیده‌اند
دیده‌ها باز است لیک از راه گوشم دیده‌اند
با خم شوقم چه نسبت زاهد افسرده را
میکشان هم یک دو ساغروار جوشم دیده‌اند
سایه زنگ‌کلفت آیینهٔ خورشید نیست
نشئهٔ صافم چه شد گر درد نوشم دیده اند
صورت پا در رکابی همچو شمع استاده‌ام
رفته خواهد بود سر هم‌گر به دوشم دیده‌اند
در خراباتی که حرف نرگس مخمور اوست
کم جنونی نیست یاران‌ گر به هوشم دیده‌اند
تهمت‌آلود نفس چندین گریبان می‌درد
چون سحر عریانم اما خرقه‌پوشم دیده‌اند
کنج فقرم چون شرار سنگ بزم ایمنی‌ست
مصلحتها در چراغان خموشم دیده‌اند
فرصت نازگلم پر بیدماغ رنگ و بوست
خنده بر لب در دکان گلفروشم دید‌ه اند
حال می‌پندارم و ماضی است استقبال من
در نظر می‌آیم امروزی که دوشم دیده‌اند
شبنم‌آرایی‌ست بیدل شوخی آثار صبح
هرکجا گل کرده باشم شرم‌کوشم دیده‌اند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حاضران از دور چون محشر خروشم دیده‌اند
دیده‌ها باز است لیک از راه گوشم دیده‌اند
هوش مصنوعی: حاضرین از دور صدای بلندی مرا شنیده‌اند و به انبوه جمعیت شباهت می‌دهد. هرچند چشمانم باز است، اما آنچه را که می‌بینم از طریق گوش‌هایم به درک می‌رسانم.
با خم شوقم چه نسبت زاهد افسرده را
میکشان هم یک دو ساغروار جوشم دیده‌اند
هوش مصنوعی: من به خاطر شوق و ذوقی که دارم، هیچ ارتباطی به زاهد و انسان‌های افسرده ندارم. من همچنان با شور و نشاط خود، مانند کسی که دو جام شراب در دست دارد، به زندگی ادامه می‌دهم و با شوق می‌جوشم.
سایه زنگ‌کلفت آیینهٔ خورشید نیست
نشئهٔ صافم چه شد گر درد نوشم دیده اند
هوش مصنوعی: آیا زنگی که بر روی آئینه خورشید نشسته، می‌تواند زیبایی و روشنی آن را بپوشاند؟ من که در حالت سکرات و نشئه هستم، چطور حالا که درد و رنج را تجربه کرده‌ام، کسی متوجه حال من نشده است؟
صورت پا در رکابی همچو شمع استاده‌ام
رفته خواهد بود سر هم‌گر به دوشم دیده‌اند
هوش مصنوعی: من همچون شمعی در رکابی ایستاده‌ام و اگر سرم به زمین بخورد، دیگر مرا نخواهند دید.
در خراباتی که حرف نرگس مخمور اوست
کم جنونی نیست یاران‌ گر به هوشم دیده‌اند
هوش مصنوعی: در جایی که صحبت از عشق و زیبایی معشوقه‌ای می‌شود که حالتی مست و سرخوش دارد، دوستان و یاران هم کمتر دیوانه نیستند، اگر که با دقت نگاه کرده باشند.
تهمت‌آلود نفس چندین گریبان می‌درد
چون سحر عریانم اما خرقه‌پوشم دیده‌اند
هوش مصنوعی: نفس آلوده به گناه و تهمت، همچون صبح که عریان و بی‌پوشش است، در دلم درگیر است و می‌خواهد آن را بروز دهد، اما من ظاهرم را حفظ کرده‌ام و نشان نمی‌دهم که درونم چه حالتی دارد.
کنج فقرم چون شرار سنگ بزم ایمنی‌ست
مصلحتها در چراغان خموشم دیده‌اند
هوش مصنوعی: در فضای فقر و تنگدستی من، مانند شعله‌ای از آتش، حس امنیت و آسایش وجود دارد. دیگران در این نورانی بودن، مصلحت‌ها و شرایط را مشاهده کرده‌اند و من در طبیعت آرامش و سکوت خودم باقی مانده‌ام.
فرصت نازگلم پر بیدماغ رنگ و بوست
خنده بر لب در دکان گلفروشم دید‌ه اند
هوش مصنوعی: دختر نازنین من با صورت زیبا و عطر خوشی که دارد، در دکان گل‌فروشی، لبخندی بر لب، در حال خرید گل‌ها دیده شده است.
حال می‌پندارم و ماضی است استقبال من
در نظر می‌آیم امروزی که دوشم دیده‌اند
هوش مصنوعی: در حال حاضر فکر می‌کنم که گذشته به استقبال من آمده است و به نوعی در نظر من، امروز همان روزی است که دیروز آن را دیده‌ام.
شبنم‌آرایی‌ست بیدل شوخی آثار صبح
هرکجا گل کرده باشم شرم‌کوشم دیده‌اند
هوش مصنوعی: عطر و زیبایی بیدل مانند شبنم است که بر روی گل‌ها نشسته و صبحگاهان نشان از حضورش دارد. هرگاه که در جایی گل کرده‌ام و شکوفا شده‌ام، با دلی سرشار از شرم و حیا به دور و بر نگاه می‌کنم و می‌دانم که دیگران به من خیره شده‌اند.

حاشیه ها

1399/05/17 23:08
تیمور ناصری

حاضران از دور چون محشر خروشم دیده‌اند
دیده‌ها باز ست لیک از (راه) گوشم دیده‌اند