گنجور

غزل شمارهٔ ۱۳۳۴

همچو گوهر قطرهٔ خشکی عیانم‌ کرده‌اند
مغز معنی از که جویم استخوانم کرده‌اند
زیر گردون تا قیامت بایدم آواره زیست
سخت مجبورم خدنگ نُه کمانم کرده‌اند
غیر افسوسم چه باید خورد از این حرمان‌سرا
بر بساط دهر مفلس میهمانم کرده‌اند
نیستم آگه‌ کجا می‌تازم و مقصود چیست
در سواد بیخودی مطلق عنانم‌ کرده‌اند
خجلت بی‌دستگاهی ناگزیر کس مباد
بی‌نصیب از التفات دوستانم کرده‌اند
کیست یارب تا مرا از خودفروشی واخرد
دستگاه انفعال هر دکانم کرده‌اند
جز تحیّر رتبهٔ دیگر ندارم در نظر
چون زمین نظم خود بی‌آسمانم کرده‌اند
همچو مژگان رازها بی‌پرده است از ساز من
درخور اشکی که دارم ترزبانم کرده‌اند
با همه بی‌دست‌وپایی‌ها غم دل می‌خورم
بیکسم چندان که بر خود مهربانم کرده‌اند
سر به سنگ‌ کعبه سایم یا قدم در راه دیر
بی‌سر و بی‌پا برون زان آستانم کرده‌اند
شکوهٔ تقدیر نتوان دستگاه کفر کرد
قابل چیزی که من بودم همانم کرده‌اند
بیدل از آواره‌گردیهای ایجادم مپرس
چون نفس در بال پرواز آشیانم‌ کرده‌اند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همچو گوهر قطرهٔ خشکی عیانم‌ کرده‌اند
مغز معنی از که جویم استخوانم کرده‌اند
هوش مصنوعی: مانند یک مروارید در یک قطرهٔ آب، من به وضوح نمایان هستم. مغز و اصل معنای وجودم را از وجود خودم جستجو می‌کنم، که در واقع استخوان و ساختار وجود من است.
زیر گردون تا قیامت بایدم آواره زیست
سخت مجبورم خدنگ نُه کمانم کرده‌اند
هوش مصنوعی: تا پایان دنیا باید زندگی آواره‌ای داشته باشم و سخت تحت فشار هستم، چون تیر مشکلم از نُه کمان به طرفم پرتاب شده‌اند.
غیر افسوسم چه باید خورد از این حرمان‌سرا
بر بساط دهر مفلس میهمانم کرده‌اند
هوش مصنوعی: غیر از افسوس چه چیزی می‌توانم از این مکان پر از حسرت دریافت کنم، چرا که در این دنیا مانند میهمان بی‌نعمت و بی‌پولی هستم.
نیستم آگه‌ کجا می‌تازم و مقصود چیست
در سواد بیخودی مطلق عنانم‌ کرده‌اند
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم به کجا می‌روم و هدفم چیست، در دنیای عجیب و غریب وجودم، کنترل و هدایت زندگی‌ام از دستم خارج شده است.
خجلت بی‌دستگاهی ناگزیر کس مباد
بی‌نصیب از التفات دوستانم کرده‌اند
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نباید از توجه دوستانش بی‌نصیب باشد؛ چرا که احساس خجالت در شرایطی که کسی به تنهایی و بدون حمایت باشد، ناگزیر است.
کیست یارب تا مرا از خودفروشی واخرد
دستگاه انفعال هر دکانم کرده‌اند
هوش مصنوعی: کسی را به من نشان بده که مرا از فروختن خود رهایی بخشد، چرا که دستگاه تسلیم و انفعال همگان مرا تحت فشار قرار داده‌اند.
جز تحیّر رتبهٔ دیگر ندارم در نظر
چون زمین نظم خود بی‌آسمانم کرده‌اند
هوش مصنوعی: من جز حیرت در درجات دیگر چیزی نمی‌بینم، زیرا مانند زمین نازک‌سرشت خود را بدون آسمان می‌دانم.
همچو مژگان رازها بی‌پرده است از ساز من
درخور اشکی که دارم ترزبانم کرده‌اند
هوش مصنوعی: چشم‌هایم رازهای نهانی را به وضوح بیان می‌کنند و اشکی که در دلم دارم، با موسیقی من سازگار است.
با همه بی‌دست‌وپایی‌ها غم دل می‌خورم
بیکسم چندان که بر خود مهربانم کرده‌اند
هوش مصنوعی: با وجود تمام ناتوانی‌ها و ضعف‌هایی که دارم، دل‌نگرانی‌هایم را تنها برای خودم نگه می‌دارم، به اندازه‌ای که دیگران با من مهربان شده‌اند.
سر به سنگ‌ کعبه سایم یا قدم در راه دیر
بی‌سر و بی‌پا برون زان آستانم کرده‌اند
هوش مصنوعی: یا باید سرم را به سنگ کعبه بزنم یا بی‌سر و پا در راه دیر بروم، مرا از آن درگاه بیرون کرده‌اند.
شکوهٔ تقدیر نتوان دستگاه کفر کرد
قابل چیزی که من بودم همانم کرده‌اند
هوش مصنوعی: زندگی نمی‌تواند با وجود سرنوشت کارِ خود را پیش ببرد. هر چیزی که من بودم، همان‌طور که باید، به وجود آمده‌ام.
بیدل از آواره‌گردیهای ایجادم مپرس
چون نفس در بال پرواز آشیانم‌ کرده‌اند
هوش مصنوعی: از ماجراهای آوارگی‌ام سوال نکن، زیرا مانند پرنده‌ای هستم که نفس در بال‌هایش خانه‌اش را ساخته است.