غزل شمارهٔ ۱۳۳۳
گرد عجزم، خوشخرامان سرفرازم کردهاند
سجدهواری داشتم گردونطرازم کردهاند
رنگی از شوخی ندارد حیرت آیینهام
اینقدرها گلرخان تعلیم نازم کردهاند
صافی دل بیخودی پیمانهای در کار داشت
کز شعور هر دو عالم بینیازم کردهاند
نیستی سرچشمهٔ توفان هستی بوده است
چون طلسم خاک خلوتگاه رازم کردهاند
پیش از این صد رنگ، رنگآمیزی دل داشتم
این زمان یک نالهٔ بیدرد سازم کردهاند
سجده فرسود خم تسلیم اوضاع خودم
هم ز جیب خویش محراب نمازم کردهاند
چشم شوق الفت آغوش است سرتا پای من
سخت حیرانم به دیدار که بازم کردهاند
از هجوم برقتازیهای ناز آگه نیام
اینقدر دانم که رحمی بر نیازم کردهاند
بیدلیهایم دلیل امتحان بیغشیست
نیستم قلب آشنا از بس گدازم کردهاند
غزل شمارهٔ ۱۳۳۲: وعده افسونان طلسم انتظارم کردهاندغزل شمارهٔ ۱۳۳۴: همچو گوهر قطرهٔ خشکی عیانم کردهاند
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گرد عجزم، خوشخرامان سرفرازم کردهاند
سجدهواری داشتم گردونطرازم کردهاند
هوش مصنوعی: من در حالتی از ضعف و ناتوانی بهسر میبرم، ولی خوشبختی و شادی دیگران باعث شده که احساس سربلندی کنم. سجدهکنندهگان و ستایشکنندهها نیز بر گرد من جمع آمدهاند و دنیا به من توجه کرده است.
رنگی از شوخی ندارد حیرت آیینهام
اینقدرها گلرخان تعلیم نازم کردهاند
هوش مصنوعی: آیینهام به شدت متعجب است و هیچ رنگی از شوخی ندارد، چون اینقدر لذت و ناز را از گلرخان آموختهام.
صافی دل بیخودی پیمانهای در کار داشت
کز شعور هر دو عالم بینیازم کردهاند
هوش مصنوعی: دل پاک و بیخبر از خودم، حالتی داشت که انگار یک جام معجزهآسا در دست داشتم. این حالت مرا به جایی رساند که از دانش و آگاهی این دو جهان بینیاز شدم.
نیستی سرچشمهٔ توفان هستی بوده است
چون طلسم خاک خلوتگاه رازم کردهاند
هوش مصنوعی: وجود تو ناشی از نیروی قوی زندگی است، مثل این که رازهای پنهان در دل خاک باز شدهاند.
پیش از این صد رنگ، رنگآمیزی دل داشتم
این زمان یک نالهٔ بیدرد سازم کردهاند
هوش مصنوعی: قبل از این، دلم پر از احساسات و رنگهای مختلف بود، اما اکنون تنها یک صدای بیحس و بیدرد از من برآمده است.
سجده فرسود خم تسلیم اوضاع خودم
هم ز جیب خویش محراب نمازم کردهاند
هوش مصنوعی: در برابر مشکلات و فشارهای زندگی، فروتنی و تسلیم خود را نشان میدهم. این مشکلات باعث شدهاند که حتی از نعمتها و منافع خود نیز محروم شوم.
چشم شوق الفت آغوش است سرتا پای من
سخت حیرانم به دیدار که بازم کردهاند
هوش مصنوعی: چشمان پر از اشتیاق و دوستی مانند آغوشی است. من به شدت گیج و سردرگم هستم که کدام یک از دوستانم دوباره به دیدار من آمدهاند.
از هجوم برقتازیهای ناز آگه نیام
اینقدر دانم که رحمی بر نیازم کردهاند
هوش مصنوعی: من از تندبادی که به خاطر زیباییهای تو به وجود آمده، نمیدانم، اما همین قدر میدانم که بر من ناز کردهاند و رحمی به حال نیازهایم داشتهاند.
بیدلیهایم دلیل امتحان بیغشیست
نیستم قلب آشنا از بس گدازم کردهاند
هوش مصنوعی: من از بیدلی خودم میگویم که امتحان کردم تا بفهمم صداقت چیست. قلب آشنا به خاطر دردهای زیادش دیگر برایم مثل قبل نیست.