گنجور

غزل شمارهٔ ۱۳۳۰

آب و رنگ عبرتی صرف بهارم‌ کرده‌اند
پنجهٔ افسوسم از سودن نگارم ‌کرده‌اند
عالم غفلت نگردد پرده تسخیر من
عبرتم در دیده بینا شکارم کرده‌اند
گرد جولانم برون ازپردهٔ افسردگی‌ست
نالهٔ شوقم چه شدگر نی سوارم‌کرده اند
زین سرشکی چند کز یادت به مژگان بسته‌ام
دستگاه صد چراغان انتظارم کرده‌اند
روزگارسوختنها خوش‌ که در دشت جنون
هر کجا برقی‌ست نذر مشت خارم ‌کرده‌اند
تا نسیمی می‌وزد عریانی‌ام‌گل‌کرده است
آتشم‌، خاکستری را پرده‌دارم کرده‌اند
بر که بندم تهمت دانش‌ که جمعی بیخرد
تردماغیهای مجنون اعتبارم کرده‌اند
سخت‌ دشوار است چون ‌آیینه‌ خود را یافتن
عالمی را در سراغ خود دچارم کرده‌اند
پرفشانیهای چندین ناله‌ام اما چه سود
از دل افسرده جزو کوهسارم کرده‌اند
محملم در قطرگی آرایش صد موج داشت
تا شدم ‌گوهر به دوش خویش بارم ‌کرده‌اند
نیست بید‌ل وضع من افسانه‌ساز دردسر
همچو خاموشی شرات بیخمارم کرده‌اند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آب و رنگ عبرتی صرف بهارم‌ کرده‌اند
پنجهٔ افسوسم از سودن نگارم ‌کرده‌اند
هوش مصنوعی: آب و رنگ باعث شده‌اند که زیبایی و تازگی بهاری را تجربه کنم، اما در عین حال، افسوس دستاوردهای گذشته‌ام را از من گرفته و خیلی به خاطر آن‌ها نگرانم.
عالم غفلت نگردد پرده تسخیر من
عبرتم در دیده بینا شکارم کرده‌اند
هوش مصنوعی: در دنیای غفلت، کسی نمی‌تواند مرا تحت تسلط خود درآورد؛ در عوض، تجاربم به نوعی عبرتی شده‌اند که در چشم کسی که بیناست، نگریسته می‌شوند و من به نوعی شکار آن عبرت‌ها و تجارب هستم.
گرد جولانم برون ازپردهٔ افسردگی‌ست
نالهٔ شوقم چه شدگر نی سوارم‌کرده اند
هوش مصنوعی: حالت پر شور و نشاط من خارج از غم و اندوه است. ناله‌های شوق و عشق من چه شده است؟ آیا نی به آن‌ها جان بخشیده و مرا سوار نکرده است؟
زین سرشکی چند کز یادت به مژگان بسته‌ام
دستگاه صد چراغان انتظارم کرده‌اند
هوش مصنوعی: از اشک‌هایی که به یاد تو از چشمانم جاری شده، به چشم‌هایم زنجیره‌ای از صدها چراغ روشن شده است که در انتظارم هستند.
روزگارسوختنها خوش‌ که در دشت جنون
هر کجا برقی‌ست نذر مشت خارم ‌کرده‌اند
هوش مصنوعی: در روزگار سختی که همه چیز می‌سوزد، خوش‌حال می‌شوم که در دشت دیوانگی، هر جا نشانه‌ای از امید یا روشنایی باشد، برای آن می‌فهمم و قربانی می‌کنم.
تا نسیمی می‌وزد عریانی‌ام‌گل‌کرده است
آتشم‌، خاکستری را پرده‌دارم کرده‌اند
هوش مصنوعی: تا زمانی که نسیمی می‌وزد، و من عریان و بی‌پوشش هستم، آتش وجودم احساس می‌شود؛ بگونه‌ای که خاکستری را به عنوان پرده‌ای برگزیده‌ام.
بر که بندم تهمت دانش‌ که جمعی بیخرد
تردماغیهای مجنون اعتبارم کرده‌اند
هوش مصنوعی: بر روی چه کسی می‌توانم تهمت نادانی بزنم، وقتی که برخی از افراد نادان، بی‌خودی مرا به عنوان مجنون و احمق می‌شناسند و اعتبارم را زیر سؤال برده‌اند؟
سخت‌ دشوار است چون ‌آیینه‌ خود را یافتن
عالمی را در سراغ خود دچارم کرده‌اند
هوش مصنوعی: یافتن خود به اندازه‌ای دشوار است که مثل تماشا کردن در آیینه می‌ماند. من در جستجوی خود، دنیایی را به چالش کشیده‌ام.
پرفشانیهای چندین ناله‌ام اما چه سود
از دل افسرده جزو کوهسارم کرده‌اند
هوش مصنوعی: من ناله‌ها و زاری‌های زیادی کرده‌ام، اما چه فایده‌ای دارد؟ دل غمگین و ناامید من فقط مرا شبیه به کوه عزلت و سکوت کرده است.
محملم در قطرگی آرایش صد موج داشت
تا شدم ‌گوهر به دوش خویش بارم ‌کرده‌اند
هوش مصنوعی: سوار بر عرشه‌ای بودم که زیبایی‌اش مانند امواج دریا بود و زمانی که به زمین آمدم، گوهرهای گرانبها را بر دوش خود حس کردم.
نیست بید‌ل وضع من افسانه‌ساز دردسر
همچو خاموشی شرات بیخمارم کرده‌اند
هوش مصنوعی: وضع من مانند داستان‌سرایان نیست، که در آن دردسرها به وجود آید؛ من همچون خاموشی در حالت سرخوشی قرار دارم.

حاشیه ها

1390/11/30 19:01
shakaib Salik

در بیت آخر کلمه شرات معنی نمی دهد و این اشتباه تایپی است،به یقین باید اصل آن شراب باشد
نیست بید‌ل وضع من افسانه‌ساز دردسر
همچو خاموشی شراّب بیخمارم کرده‌اند
بیدل