گنجور

غزل شمارهٔ ۱۳۲۹

تا ز گرد انتظارت مستفیدم‌ کرده‌اند
روسفید الفت از چشم سفیدم کرده‌اند
نوبهار گردش رنگ تماشا نیستم
از قدم آیینهٔ شوق جدیدم کرده‌اند
نغمه‌ام اما مقیم ساز موهوم نفس
در خیال‌آباد پنهانی پدیدم کرده‌اند
تا نفس باقی‌ست از گرد من و ما چاره نیست
هرزه‌تاز عرصهٔ‌گفت و شنیدم‌کرده‌اند
دیده ی قربانی‌ام برگ نشاطم حیرت است
از کفن خلعت‌طرازیهای عیدم کرده‌اند
آرزو تا نگذرد زین ‌کوچه بی ‌تلقین درد
طفل اشکی چند در پیری مریدم‌ کرده‌اند
یأس‌ کو تا همتم سامان آزادی‌ کند
عالمی را دام تسخیر امیدم کرده‌اند
چون نفس از ضعف جز قلب هوا نشکافتم
فتح باب بی‌دری وقف کلیدم کرده‌اند
حسرت من می‌تپد همدوش نبض کاینات
در دل هر ذره صد بسمل شهیدم‌کرده‌اند
بیدل از پیری سراپایم خم تسلیم زنخت
سرو ین‌گلزار بودم شاخ بیدم‌کرده‌اند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا ز گرد انتظارت مستفیدم‌ کرده‌اند
روسفید الفت از چشم سفیدم کرده‌اند
هوش مصنوعی: در این بیت به احساس دلتنگی و شوق نسبت به معشوق اشاره شده است. شاعر می‌گوید که در انتظار معشوق خود، حالتی را تجربه کرده که موجب روشن شدن و افتخار او شده است. همچنین، ارتباط عاطفی و نزدیکی که با نگاه معشوق دارد، سبب شده که احساس شادابی و روشنی در زندگی‌اش به وجود آید.
نوبهار گردش رنگ تماشا نیستم
از قدم آیینهٔ شوق جدیدم کرده‌اند
هوش مصنوعی: بهار تازه‌ای که با زیبایی‌هایش همراه است، دیگر برای من جذابیتی ندارد؛ چون شوق و آرزوهای تازه‌ام مرا به جلو می‌برد و نگاه به گذشته را برایم بی‌معنا کرده است.
نغمه‌ام اما مقیم ساز موهوم نفس
در خیال‌آباد پنهانی پدیدم کرده‌اند
هوش مصنوعی: من آوازم، اما در جایی پنهان و خیالی زندگی می‌کنم که وجودش در عالم خیال ساخته شده است.
تا نفس باقی‌ست از گرد من و ما چاره نیست
هرزه‌تاز عرصهٔ‌گفت و شنیدم‌کرده‌اند
هوش مصنوعی: تا زمانی که نفس در سینه دارم، نمی‌توانم از فضای گفتگو و شنیدن خارج شوم و چاره‌ای جز ادامه دادن ندارم.
دیده ی قربانی‌ام برگ نشاطم حیرت است
از کفن خلعت‌طرازیهای عیدم کرده‌اند
هوش مصنوعی: چشمان من که حسرت قربانی شدن را به دوش می‌کشد، از زیبایی و شکوه جشن عید به حیرت افتاده است، چون بالاخره این زیبایی‌ها را در زیر پارچه کفن قرار داده‌اند.
آرزو تا نگذرد زین ‌کوچه بی ‌تلقین درد
طفل اشکی چند در پیری مریدم‌ کرده‌اند
هوش مصنوعی: آرزوها زمانی که از این مسیر عبور نکنند، بی‌دردسر نخواهند بود، همان‌طور که در پیری، چند اشک به خاطر رنج‌های کودکی‌ام ریخته‌ام.
یأس‌ کو تا همتم سامان آزادی‌ کند
عالمی را دام تسخیر امیدم کرده‌اند
هوش مصنوعی: به من یأس و ناامیدی اجازه نده تا عزم و اراده‌ام را به سمت آزادی سوق دهد. در عوض، تمام جهان مرا در تله‌ی آرزوها و امیدها گرفتار کرده‌اند.
چون نفس از ضعف جز قلب هوا نشکافتم
فتح باب بی‌دری وقف کلیدم کرده‌اند
هوش مصنوعی: به دلیل سستی و ناتوانی، نتوانستم به آرزوهایم دست یابم و نمی‌توانم از این حالت بیرون بیایم. درب راهی که به خواسته‌هایم می‌رسد برایم بسته شده و به کلید آن دسترسی ندارم.
حسرت من می‌تپد همدوش نبض کاینات
در دل هر ذره صد بسمل شهیدم‌کرده‌اند
هوش مصنوعی: حسرت من همیشه همراه با ضربان هستی می‌تپد و در دل هر ذره از عالم، صدها انسان بی‌گناه را کشته‌اند.
بیدل از پیری سراپایم خم تسلیم زنخت
سرو ین‌گلزار بودم شاخ بیدم‌کرده‌اند
هوش مصنوعی: من به دلیل پیری و خمیدگی بدنم مانند بیدی در برابر تو تسلیم شده‌ام. در این باغ، من شاخ و برگ خود را از دست داده‌ام و حالتی زرد و پژمرده دارم.