گنجور

غزل شمارهٔ ۱۳۲۳

از شکست رنگم آب روی شاهی داده‌اند
همچو موجم سر به سیر کج‌کلاهی داده‌اند
چشم باید واکنی ساغر به‌دست‌ غیر نیست
نشئهٔ تحقیق از مه تا به ماهی داده‌اند
فتنهٔ این خاکدانی‌، اندکی آشفته باش
درخور شورت قیامث دستگاهی داده‌اند
قطره‌ها تا بحر سامان جوش اسرار غناست
هرچه را شایسته‌ای خواهی نخواهی داده‌اند
بر حضیض طالع اهل سخن بایدگریست
خامه‌ها را یکقلم سر در سیاهی داده‌اند
از بهارم پرتو شمع سحر نتوان شناخت
اینقدر خاصیتم در رنگ کاهی داده‌اند
ناز بینایی درین محفل تغافل مشربی‌ست
کم‌ نگاهان را برات خوش‌ نگاهی داده‌اند
محو دیدارم رموز حیرتم پوشیده نیست
از نگاه رفته مژگانها گواهی داده‌اند
تا فنا چون ‌شمع‌ خواهم ‌سر به‌جیب‌ از‌ خویش رفت
آنقدر پایی که باید گشت راهی داده‌اند
تا نفس باقی‌ست بیدل پرفشان وهم باش
کوشش‌ بیحاصلت‌ چندان‌ که‌ خواهی داده‌اند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از شکست رنگم آب روی شاهی داده‌اند
همچو موجم سر به سیر کج‌کلاهی داده‌اند
هوش مصنوعی: از شکستگی رنگ من، به اندازه‌ای که آب روی یک کاسه سلطنتی می‌ریزد، تاثیر گذاشته‌اند. من مانند موجی هستم که به سمت چپ و راست می‌چرخد و حالتی پیچیده و غیرعادی دارد.
چشم باید واکنی ساغر به‌دست‌ غیر نیست
نشئهٔ تحقیق از مه تا به ماهی داده‌اند
هوش مصنوعی: برای درک حقیقت و رسیدن به آن، چشم‌هایت را باید باز کنی و تنها به دست عادی و معمولی بسنده نکن؛ زیرا اصل شادی و نشئه واقعی از دوران گذشته تا به حال به انسان‌ها عطا شده است.
فتنهٔ این خاکدانی‌، اندکی آشفته باش
درخور شورت قیامث دستگاهی داده‌اند
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که این عالم خاکی و دنیایی پر از آشفتگی و فتنه است، بنابراین بهتر است که در برابر آن کمی ناپایداری و آشفته‌حالی نشان دهی، زیرا برای تو موقعیتی ویژه فراهم شده است که می‌توانی در آن قیام کنی و به عمل بپردازی.
قطره‌ها تا بحر سامان جوش اسرار غناست
هرچه را شایسته‌ای خواهی نخواهی داده‌اند
هوش مصنوعی: قطره‌ها تا زمانی که به دریا نرسند، نشان‌دهنده راز و سرشتی هستند که در زندگی نهفته است. هر چیزی که شایسته‌اش باشی، چه بخواهی و چه نخواهی، به تو داده شده است.
بر حضیض طالع اهل سخن بایدگریست
خامه‌ها را یکقلم سر در سیاهی داده‌اند
هوش مصنوعی: در زمانه‌ای که وضعیت اهل سخن به پایین‌ترین حد خود رسیده است، باید برای آنها ناراحت بود. همچنین، قلم‌ها در دستان ما به نوعی در تاریکی و ناامیدی فرو رفته‌اند.
از بهارم پرتو شمع سحر نتوان شناخت
اینقدر خاصیتم در رنگ کاهی داده‌اند
هوش مصنوعی: از بهار نمی‌توان نور شمع صبح را تشخیص داد؛ اینقدر در رنگ کاهی چیزی در وجودم خاصیت وجود دارد.
ناز بینایی درین محفل تغافل مشربی‌ست
کم‌ نگاهان را برات خوش‌ نگاهی داده‌اند
هوش مصنوعی: در این جمع، زیبایی چشم‌نواز است و کسانی که کمتر به آن توجه می‌کنند، از نعمت نگاه خوب محرومند.
محو دیدارم رموز حیرتم پوشیده نیست
از نگاه رفته مژگانها گواهی داده‌اند
هوش مصنوعی: من در شوق و عشق دیدار تو غرق شده‌ام و رازهای حیرتم روشن است. نگاه‌های خیره و محو من که به تو دوخته شده، خود گواهی بر این احساس عمیق است.
تا فنا چون ‌شمع‌ خواهم ‌سر به‌جیب‌ از‌ خویش رفت
آنقدر پایی که باید گشت راهی داده‌اند
هوش مصنوعی: می‌خواهم تا زمانیکه نابود شوم، مانند شمع در خودم فرو بروم و از خودم دور شوم. به همان اندازه که باید سفر کنم، راهی برایم فراهم شده است.
تا نفس باقی‌ست بیدل پرفشان وهم باش
کوشش‌ بیحاصلت‌ چندان‌ که‌ خواهی داده‌اند
هوش مصنوعی: تا وقتی که نفس در بدن است، ای بیدل، با خیال‌های پرفروغ خود ادامه بده. تلاش‌های بی‌نتیجه‌ات را آن‌قدر انجام بده که هر چه بخواهی به تو داده شده است.