غزل شمارهٔ ۱۳۲۲
هرجا صلای محرمی راز دادهاند
آهستهتر ز بوی گل آواز دادهاند
سرها به تیغ داد زبان لیک چاره نیست
بر شمع ما همین لب غماز دادهاند
زان یک نوای کن که جنون کرده در ازل
چندین هزار نغمه به هر ساز دادهاند
مژگان به کارخانهٔ حیرت گشودهایم
در دست ما کلید در باز دادهاند
مرغان این چمن همه چون شبنم سحر
گر بیضه دادهاند به پرواز دادهاند
از نقد و جنس عالم نیرنگ چون نفس
تا واشمردهاند همان باز دادهاند
سازیست زندگیکه خموشی نوای اوست
پیش از شنیدنت به دل آواز دادهاند
بر فرصتیکه نیست مکش حسرت ای شرار
انجام کارها به یک آغاز دادهاند
خواهی به شک نظر کن و خواهی یقین شناس
آیینهٔ خیال تو پرداز دادهاند
ای شمع ناز کن تو به سامان عشرتت
رنگ بهار خرمن گل باز دادهاند
بیدل تو هم بناز دو روزی که عمرهاست
اوهام داد آینهٔ ناز دادهاند
غزل شمارهٔ ۱۳۲۱: ذره تا خورشید امکان جمله حیرت زادهاندغزل شمارهٔ ۱۳۲۳: از شکست رنگم آب روی شاهی دادهاند
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هرجا صلای محرمی راز دادهاند
آهستهتر ز بوی گل آواز دادهاند
هوش مصنوعی: هر کجا که صدای عزاداری برای محرم به گوش میرسد، بوی گل به آرامی به همراه آن آواز میدهد.
سرها به تیغ داد زبان لیک چاره نیست
بر شمع ما همین لب غماز دادهاند
هوش مصنوعی: سرها به خاطر زبان، به تیغ و خون سپرده میشوند، اما برای شمعی که ما داریم، جز این لبهای فاشگو چارهای نیست.
زان یک نوای کن که جنون کرده در ازل
چندین هزار نغمه به هر ساز دادهاند
هوش مصنوعی: از آن یک صدای خاص و دلنواز بهره ببر که در آغاز خلقت، دیوانگی کرده و هزاران نغمه را به هر ساز و آوازی بخشیدهاند.
مژگان به کارخانهٔ حیرت گشودهایم
در دست ما کلید در باز دادهاند
هوش مصنوعی: چشمهایمان را به دنیای شگفتی گشودهایم و در دستانمان کلیدی داریم که در را به روی این دنیای شگفتآور باز کرده است.
مرغان این چمن همه چون شبنم سحر
گر بیضه دادهاند به پرواز دادهاند
هوش مصنوعی: پرندگان این باغ همه مانند شبنم صبح هستند، اگرچه تخمهایی گذاشتهاند، اما در نهایت به پرواز درآمدهاند.
از نقد و جنس عالم نیرنگ چون نفس
تا واشمردهاند همان باز دادهاند
هوش مصنوعی: در این دنیا، هر آنچه که از حقیقت و ماهیت وجود دارد، مانند باد و فریب است. وقتی که از آن صحبت میشود، همان چیزی را که از دست دادهام به من باز میگردانند.
سازیست زندگیکه خموشی نوای اوست
پیش از شنیدنت به دل آواز دادهاند
هوش مصنوعی: زندگی مانند سازی است که صدای آن در سکوت وجود دارد و قبل از اینکه تو آن صدا را بشنوی، از دل به تو آواز میدهد.
بر فرصتیکه نیست مکش حسرت ای شرار
انجام کارها به یک آغاز دادهاند
هوش مصنوعی: ای شعله، از حسرت بر فرصتی که وجود ندارد خود را ناراحت نکن؛ چرا که انجام کارها به یک شروع نیاز دارد.
خواهی به شک نظر کن و خواهی یقین شناس
آیینهٔ خیال تو پرداز دادهاند
هوش مصنوعی: اگر بخواهی میتوانی به زیباییهای پیرامونت با دقت نگاه کنی و اگر بخواهی میتوانی با اطمینان به فکرها و تخیلاتت بپردازی، زیرا در آغاز این دنیای خیالی، آینهای از خودت را نشان دادهاند.
ای شمع ناز کن تو به سامان عشرتت
رنگ بهار خرمن گل باز دادهاند
هوش مصنوعی: ای شمع، با ناز با خودت خوش بگذران که بهار، زیبایی و رنگی تازه به دستههای گل بخشیده است.
بیدل تو هم بناز دو روزی که عمرهاست
اوهام داد آینهٔ ناز دادهاند
هوش مصنوعی: ای بیدل، تو هم به زیبایی و فریبایی چند روزهات مغرور نشو، چرا که عمرهاست که تصورات و خیالات در آینهٔ زیبایی به انسانها فریب میدهند.