گنجور

غزل شمارهٔ ۱۳۱۸

این حرصها که دامن صد فن شکسته‌اند
عرض کلاه داده و گردن شکسته‌اند
دارد شراب غفلت ابنای روزگار
بد مستیی‌ که ساغر مردن شکسته‌اند
بیتابی از غبار نفس کم نمی‌شود
مبنای دل به روی تپیدن شکسته‌اند
در زلف یار هیچ دل‌آزردگی نداشت
این دانه‌ها ز دوری خرمن شکسته‌اند
یارب شکست من به چه افسون شود درست
دارم دلی که پیشتر از من شکسته‌اند
در عالمی‌ که سنگ ‌شررخیز وحشت است
گرد مرا چو آب در آهن شکسته‌اند
هرگل ‌که دیدم آبلهٔ خون چکیده بود
یا رب چه خار در دل ‌گلشن شکسته‌اند
صد برق درکمین نفس موج می‌زند
مردم نظر به شعلهٔ ایمن شکسته‌اند
پرواز من چو موج‌ گهر در دل است و بس
بالی‌که داشتم به تپیدن شکسته‌اند
هر ذره‌ام به رنگ دگر می‌دهد نشان
جوش بهارم آینهٔ من شکسته‌اند
امروز نفی هم گل اقبال دوستی‌ست
یاران ز رنگ ما صف دشمن شکسته‌اند
ما عاجزان ز کوی تو دیگر کجا رویم
در پای رشته‌ها سر سوزن شکسته‌اند
سنگی ز ننگ عجز به مینای ما نخورد
ما را همان به درد شکستن شکسته‌اند
یک گل در این بهار اقامت سراغ نیست
بیدل ز رنگ خود همه دامن شکسته‌اند

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این حرصها که دامن صد فن شکسته‌اند
عرض کلاه داده و گردن شکسته‌اند
هوش مصنوعی: این اشتیاق‌ها و رقابت‌های بی‌پایان، باعث شده‌اند که هنرهای مختلف آسیب ببینند و در نهایت، به جای پیشرفت، موجب خجالت و نقص در شخصیت‌ها شده‌اند.
دارد شراب غفلت ابنای روزگار
بد مستیی‌ که ساغر مردن شکسته‌اند
هوش مصنوعی: شراب غفلت در دستان فرزندان زمانه است، آنها به گونه‌ای مست هستند که لیوان مرگ را شکسته‌اند.
بیتابی از غبار نفس کم نمی‌شود
مبنای دل به روی تپیدن شکسته‌اند
هوش مصنوعی: اضطراب و ناامیدی ناشی از نفس انسانی هرگز کم نمی‌شود، زیرا اساس و بنیاد دل به خاطر تپش‌هایش به شکسته‌گی مبتلا شده است.
در زلف یار هیچ دل‌آزردگی نداشت
این دانه‌ها ز دوری خرمن شکسته‌اند
هوش مصنوعی: در زلف دوست هیچ غم و ناراحتی وجود نداشت، این دانه‌ها از دوری و جدایی خرمن خراب شده‌اند.
یارب شکست من به چه افسون شود درست
دارم دلی که پیشتر از من شکسته‌اند
هوش مصنوعی: ای پروردگارا، به چه جادو و فریبی قلب من دوباره آسیب می‌بیند؟ من دلی دارم که قبلاً دیگران آن را شکسته‌اند.
در عالمی‌ که سنگ ‌شررخیز وحشت است
گرد مرا چو آب در آهن شکسته‌اند
هوش مصنوعی: در دنیایی که مانند سنگ، وحشت و دشواری به وجود آمده است، من را مانند آب در یک آهن شکسته، احاطه کرده‌اند.
هرگل ‌که دیدم آبلهٔ خون چکیده بود
یا رب چه خار در دل ‌گلشن شکسته‌اند
هوش مصنوعی: هر گلی که دیدم، نشانه‌ای از درد و خونریزی داشت. خداوندا، چه میزان زخم و آسیب در دل باغ و گلزار وجود دارد!
صد برق درکمین نفس موج می‌زند
مردم نظر به شعلهٔ ایمن شکسته‌اند
هوش مصنوعی: صدای برق در حال جلوه‌گری است و نفس موج‌ها را می‌زند. مردم به شعله‌ای که در امان است، نگاه می‌کنند و به آن توجه دارند.
پرواز من چو موج‌ گهر در دل است و بس
بالی‌که داشتم به تپیدن شکسته‌اند
هوش مصنوعی: پرواز من مانند موجی از درد و اندوه در دل است و فقط همین است. بال‌هایی که داشتم، به خاطر تپش‌های دل شکسته‌اند.
هر ذره‌ام به رنگ دگر می‌دهد نشان
جوش بهارم آینهٔ من شکسته‌اند
هوش مصنوعی: هر جزئی از وجود من رنگ و نمادی متفاوت دارد که نشانه بهاری پرشور است، اما آینه من شکسته و نمی‌تواند آن را به درستی نشان دهد.
امروز نفی هم گل اقبال دوستی‌ست
یاران ز رنگ ما صف دشمن شکسته‌اند
هوش مصنوعی: امروز حتی انکار کردن هم نشانه موفقیت دوستی است. دوستان از رنگ و روی ما به همت خود صفوف دشمنان را شکسته‌اند.
ما عاجزان ز کوی تو دیگر کجا رویم
در پای رشته‌ها سر سوزن شکسته‌اند
هوش مصنوعی: ما به خاطر ناتوانی‌ام نمی‌دانیم باید به کجا برویم؛ در این حال، دل ما مانند رشته‌ای است که سر آن گسیخته شده است.
سنگی ز ننگ عجز به مینای ما نخورد
ما را همان به درد شکستن شکسته‌اند
هوش مصنوعی: ما در برابر ننگ و ضعف خود را عقب‌نشینی نکردیم و از مشکلات هیچ چیز بر ما نیامده است، بلکه درد و رنج ما ناشی از شکست‌های خودمان است.
یک گل در این بهار اقامت سراغ نیست
بیدل ز رنگ خود همه دامن شکسته‌اند
هوش مصنوعی: در این بهار، هیچ گلی نیست که بخواهد در اینجا بماند. همه از رنگ خودشان شکایت دارند و زندگی را بی‌حوصله گذرانده‌اند.